نوبل برای یافتن تفاوت رفاه ملتها
دارون عجماوغلو، سایمون جانسون و جیمزای رابینسون برنده نوبل اقتصاد ۲۰۲۴ شدند
آکادمی سلطنتی علوم سوئد، تصمیم گرفت امسال جایزه نوبل در علم اقتصاد را مشترکاً به سه نفر اعطا کند: دارون عجماوغلو و سایمون جانسون هر دو از مؤسسه فناوری ماساچوست، و جیمزای رابینسون از دانشگاه شیکاگو، ایالات متحده آمریکا.
به گزارش «انرژی امروز» از روزنامه هم میهن، نام فرد اول در ایران شناختهشده است و تقریباً هر کسی که به نوعی به مباحث اقتصادی علاقهمند باشد با کتابهای عجماوغلو آشناست؛ کتابهایی که از عجماوغلو در ایران چاپ شده و به نام او مشهور است، درواقع با همکاری دو اقتصاددان دیگر نوشته شدهاند اما معمولاً در ایران این کتابها را بیشتر با عجماوغلو میشناسند. شاید همسایگی با زادگاه این اقتصاددان در این شهرت بیتاثیر نباشد.
از جمله مشهورترین کتابهای عجماوغلو با دو همکار دیگرش که به فارسی هم ترجمه شدهاند «راه باریک آزادی»، «قدرت و پیشرفت» (که در فارسی «نزاع هزار ساله ما» هم ترجمه شده)، «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی»، «چرا ملتها شکست میخورند»، و چند کتاب دیگر هستند.
چرا آکادمی علوم سوئد این سه فرد را برای جایزه نوبل در اقتصاد انتخاب کرد؟ چون به نوشته این آکادمی آنها «به ما کمک کردهاند تا تفاوتهای رفاه بین ملتها را درک کنیم». مطالعات این سه نفر روی چگونگی شکلگیری نهادها و تاثیرگذاری و اهمیت آنها بر رفاه متمرکز بود.
به اعتقاد این سه تن، جوامع با حاکمیت ضعیف قانون و مؤسساتی که مردم این جوامع را استثمار میکنند رشد نخواهند کرد و تغییری در بهتر شدن وضع خود نخواهند دید.
اروپاییها با مستعمره ساختن بخش بزرگی از کره زمین، نهادهای این مناطق را هم تغییر دادند. این تغییرات گاه به طرز وحشتناکی رخ داد، اما هر چه که بود این تغییرات در همه جا یکسان و یکشکل نبود.
با توجه به اینکه ۲۰ درصد ثروتمندترین کشورها در حال حاضر حدود ۳۰ برابر ثروتمندتر از ۲۰ درصد فقیرترین کشورها هستند، و در حالی که اولی ثروت خود را افزایش میدهد اما گروه دوم قادر نیستند این شکاف را کاهش دهند، به اعتقاد این سه برنده نوبل اقتصاد، یکی از دلایل تفاوتی که امروزه در میزان رفاه جوامع پیشتر استثمار شده میبینیم، نوع تغییر در نهادهای اجتماعی است که در دوران استعمار رخ داده است. برندگان نوبل توضیح میدهند که مؤسسات فراگیر اغلب در کشورهایی بهوجود آمدند که در زمان استعمار فقیر بودند، در طول زمان اما این نهادها منجر به ایجاد یک جمعیت بهطور کلی مرفه شد. همین موضوع میتواند دلیل این امر هم باشد که چرا مستعمرات سابق که زمانی ثروتمند بودند اکنون فقیر هستند و بالعکس.
نهادهای فراگیر منافع بلندمدتی برای همه ایجاد میکنند، اما نهادهای استخراجی، یعنی نهادهایی که برای توسعه کار نمیکنند و صرفاً ابزار استخراج ثروت هستند، دستاوردهای کوتاهمدتی را برای افراد صاحب قدرت فراهم میکنند. دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» مینویسند که «نهادهای سیاسی و اقتصادی استخراجی تمایل دارند از یکدیگر حمایت کنند و این بدان معناست که تودهها از آنها حمایت نمیکنند». به اعتقاد این سه تن، تا زمانی که نظام سیاسی تضمین میکند که این نهادهای استخراجی در قدرتند، هیچکس به وعدههای اصلاحات اقتصادی آینده آنها اعتماد نخواهد کرد و در نتیجه هیچ بهبودی رخ نمیدهد.
با این حال، این ناتوانی در دادن وعدههای موثق برای تغییر مثبت نیز میتواند توضیح دهد که چرا گاه دموکراسیسازی رخ میدهد. وقتی خطر انقلاب وجود دارد، صاحبان قدرت بر سر دوراهی قرار میگیرند. آنها ترجیح میدهند قدرت خود را حفظ کنند و سعی کنند با وعده اصلاحات اقتصادی، تودههای مردم را آرام کنند، اما بعید است که مردم باور کنند که به محض اینکه اوضاع آرام شود، به سیستم قبلی باز نخواهند گشت. در نهایت تنها گزینه ممکن است انتقال قدرت و برقراری دموکراسی باشد.
براساس نگاه برندگان جایزه نوبل اقتصاد، برای توسعه یک جامعه نیاز به «نهادهای اقتصادی فراگیر» و دولتی است که رفاه تودهها را تضمین میکند، چنین دولتی درجهای از زیرساختها را فراهم میکند که برای رشد اقتصادی لازم است. از جمله این زیرساختها اجرای حقوق مالکیت خصوصی است و ارائه زیرساختهای آموزشی و فیزیکی مانند جادهها.
یکی از سوالاتی که این برندگان جایزه نوبل اقتصاد به آن پاسخ میدهند این است که چرا در کشورها رفاه انتخاب همیشگی نیست؟ پاسخ این اقتصاددانان این است که وقتی تغییرات تکنولوژیکی موتور رشد اقتصادی است، به معنی رخداد تغییر اجتماعی هم خواهد بود و این تغییر اجتماعی برندگان و بازندگانی به همراه خواهد داشت. بنابراین نخبگان جامعه در مقابل این تغییرات مقاومت خواهند کرد، یعنی در مقابل تغییراتی که نهادهای فراگیر ایجاد میکنند، مقاومت خواهند کرد و این مقاومت حتی در مقابل رفاه بیشتر برای همه مردم هم رخ خواهد داد. نخبگان میدانند که اگر تغییر را قبول کنند ناگزیر هستند جای خود را به نخبگان جدید بدهند.
یکی از مثالهایی که عجماوغلو و رابینسون در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» بیان میکنند، مثال کشور کنگو است.
کنگو از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۹۷ تحت دیکتاتوری موبوتو سسه سوکو، به یکی از فقیرترین کشورهای آفریقایی تبدیل شد. گفته میشود موتوبو بیش از ۵/۵ میلیارد دلار آمریکا از کشورش اختلاس کرد و عنوان سومین رهبر فاسد آفریقایی را در زمان زمامداریاش از آن خود کرد. موبوتو مجموعهای از نهادهای اقتصادی به شدت استخراجی را ایجاد کرد. شهروندان فقیر بودند، اما موبوتو و نخبگان اطراف او به طرز شگفتانگیزی ثروتمند شدند. موبوتو در زادگاهش، گبادولیت، قصری ساخت، با فرودگاهی که به اندازه کافی بزرگ بود تا یک هواپیمای مافوق صوت کنکورد را فرود آورد. او در اروپا قلعههایی خرید و بخشهای بزرگی از بروکسل پایتخت بلژیک را در اختیار داشت.
سوالی که عجماوغلو و رابینسون میپرسند این است: آیا اگر موتوبو نهادهایی فراگیر در کشور خود ایجاد میکرد میتوانست به چنین ثروتی دستیابد؟
این اقتصاددانان استثناهایی را هم مثال میآورند؛ مثلاً در دورههایی در روسیه و کره جنوبی و نیز در چین امروزه، مؤسسات استخراجی توانستند باعث رشد کشور شوند. اما این رشد نمیتواند پایدار بماند مگر اینکه این مؤسسات اقتصادی و سیاسی تبدیل به نهادهایی فراگیر شوند.
عجماوغلو و جانسون در کتاب «نزاع هزار ساله ما» نشان میدهند که پیشرفت فناوری و رشد بهرهوری همیشه و در همهجا به بهبود زندگی نیروی کار و رفاه و نفع همگانی منجر نشده و در مواردی تنها به رفاه معدودی از نخبگان و خواص و متخصصان و مهندسان و دانشمندان و کارآفرینان و تولیدکنندگان ثروتمند منجر شده و آنها را ثروتمندتر و برعکس، عرصه را بر نیروی کار تنگ کرده است. بنابراین سادهانگارانه است که گمان کنیم پیشرفت فناوری، خودبهخود و بدون مشارکت فعالانه انسانی، آینده بهتری را برای عموم و اکثریت مردم رقم خواهد زد.
آنها در این کتاب قصد دارند توضیح دهند که پیشرفت فناوری چگونه و در چه شرایطی میتواند نفع همگانی را رقم زند و تکنولوژی را چگونه میتوان مدیریت کرد و به آن جهت داد تا در مسیر منافع عمومی و همگانی قرار گیرد نهفقط در خدمت رفاه گروهی خاص.
عجماوغلو و رابینسون در دیگر کتاب خود «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی»، قصد دارند به این سوالات پاسخ دهند که چه نیروهایی منجر به ایجاد دموکراسی میشوند؟ چرا گاه فقط اتحاد ایجاد میشود و فروپاشی در زمان دیگری اتفاق میافتد؟ در این کتاب عواملی تشریح شده که دولت و جنبشهای مردمی را به سمت دموکراسی یا دیکتاتوری هدایت میکنند.
به اعتقاد آنها، گروههای مختلف اجتماعی به دلیل نحوه تخصیص قدرت و منابع سیاسی، نهادهای مختلف سیاسی را ترجیح میدهند. از سویی آنها بر این باورند که جهانیسازی و گسترش تجارت بینالملل میتواند با کاهش نابرابری در کشورهای توسعهنیافته یعنی افزایش دستمزد کارگران به دلیل صادرات محصولات و کاهش عایدی سرمایهداران به دلیل ورود سرمایه، احتمال دموکراسیسازی را افزایش داده و استحکام دموکراسی را بالا ببرد. در این کتاب هم از عوامل موثر بر ایجاد دموکراسی در جوامع، نهادهای قوامیافته عنوان شده است.
به هرحال این جایزه ۱۱ میلیون کرونی (۱.۰۵۸ میلیون دلاری) که توسط بانک مرکزی سوئد پرداخت خواهد شد به طور مساوی بین این سه اقتصاددان تقسیم خواهد شد. سال گذشته کلودیا گلدین، اقتصاددان و مورخ، به دلیل ارتقاء درک درآمد زنان و نتایج بازار کار برنده این جایزه شد.
دارون عجماوغلو متولد ۱۹۶۷ استانبولِ ترکیه است و دکترای خود را در سال ۱۹۹۲ از دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی لندن کسب کرد. سایمون جانسون، متولد ۱۹۶۳ در انگلستان، دکتری خود را در سال ۱۹۸۹ از مؤسسه فناوری ماساچوست، ایالات متحده دریافت کرد، و جیمزای رابینسون، متولد ۱۹۶۰، در سال ۱۹۹۳ از دانشگاه ییل، مدرک دکتری گرفت.