آغاز دنیای جنگهای طولانی
درباره انتشار اولین استراتژی صنعتی دفاع ملی ایالات متحده در قرن 21

در ژانویه ۲۰۲۴، وزارت دفاع ایالات متحده (DOD) اولین استراتژی صنعتی دفاع ملی (NDIS) خود را منتشر کرد که چهار اولویت بلندمدت برای پایگاه صنعتی دفاع ایالات متحده (DIB) را شناسایی و توصیف میکرد. این اولویتها به ترتیب شامل: تابآوری زنجیره تأمین، آمادگی نیروی کار، جذب انعطافپذیر و بازدارندگی اقتصادی. این استراتژی اهداف، خطرات و چالشهای مرتبط را هم مورد بحث قرار میدهد.
از نظر سازمانی، این سند به دو بخش اصلی تقسیم شده است: بخش اول، شش «ابتکار اجرایی مشترک» را که برای ساختاردهی اجرای NDIS در نظر گرفته شدهاند، تشریح میکند؛ بخش دوم، توضیحی است درباره سرمایهگذاریهای گسترده در ظرفیت و تابآوری صنایع دفاعی.
کارشناسان میگویند این سند برای اجرایی شدن به منابع قابل توجهی نیاز دارد. در بخش اول سند، وزارت دفاع ارزیابی میکند که حداقل 23 میلیارد دلار برای دستیابی به شش طرح اجرایی بین سال مالی 2025 و 2029 مورد نیاز است و در بخش دوم، وزارت دفاع 38.4 میلیارد دلار از درخواست بودجه 2025 رئیس جمهور را معرفی کرده که برنامهها و سرمایهگذاریهای حمایتی از «اقدامات فوری همسو با NDIS» را تأمین مالی میکند.
اما نکته قابل توجه این است که مطابق این سند صنعت دفاعی آمریکا در سالهای آینده با چالشهای قابل توجهی روبرو خواهد بود. NDIS وزارت دفاع استدلال میکند که تنها «تغییر نسلی» کشور را قادر میسازد تا با رقبایی مانند روسیه و چین همگام شود.
کاتلین هیکس، معاون وزیر دفاع در مورد این استراتژی میگوید «محیط استراتژیک فعلی و آینده نیازمند اقدام فوری، جامع و قاطع برای تقویت و نوسازی اکوسیستم پایگاه صنعتی دفاعی ما است تا بتواند با سرعت و مقیاس مناسب منابع لازم برای جنگجویانمان را فراهم آورد.»
این استراتژی با هدف نوسازی اکوسیستم پایگاه صنعتی دفاعی ایالات متحده با تقویت، انعطافپذیری و پویایی آن انجام میشود و با ۵۰ صفحه توصیه، «فراخوانی برای اقدام» را برای وزارت دفاع و شرکای آن صادر میکند.
این سند قرار است با استراتژی ملی دفاع وزارت دفاع که لوید جی. آستین، وزیر دفاع سابق، در سال ۲۰۲۲ منتشر کرد، همسو باشد. NDIS علاوه بر این به دنبال همکاری و مشارکت پایدار بین دولت فدرال، بخش خصوصی و متحدان و شرکای آمریکا در خارج از کشور است.
حالا جدیدترین نسخه نشریه نشنال ریویو، اثرگذارترین و پرخوانندهترین مجله و وبسایت آمریکایی در خصوص اخبار، نظرات و گزارشهای محافظهکاری در ایالات متحده، شماره ویژهای دارد درباره این سند، چرایی تنظیم آن، و وضعیت صنایع دفاعی ایالات متحده در برابر دشمنان بالقوه این کشور. منتقدین این نشریه بر این باورند که ایالات متحده با سیستم دفاعی خود توانست دموکراسی را در دنیا توسعه دهد و حالا این عقبماندگی در این سیستم نسبت به کشورهایی چون روسیه و چین، تهدیدی خواهد بود برای دموکراسی جهانی.
چرا این مقالات برای هفتهنامه صدا ترجمه میشود؟
چون نشریه نشنال ریویو از زمان تأسیس، نقش مهمی در توسعه محافظهکاری در ایالات متحده ایفا کرده، به تعریف مرزهای آن کمک کرده و فیوژنیسم (پیوندگرایی به معنای ترکیب یا آمیختگی فلسفی و سیاسی سنتگرایی و محافظهکاری اجتماعی با آزادیخواهی سیاسی و اقتصادی) را ترویج داده و در عین حال خود را به عنوان صدای پیشرو در جناح راست آمریکا تثبیت کرده است. در واقع کنار هم قرار دادن طیف وسیعی از محافظهکاران، نئومحافظهکاران، افراد عمیقا مذهبی و لاادریگرا، هم لیبرتارینها و هم محافظهکاران اجتماعی، طرفداران بازار آزاد و هم محافظهکاران محافظهکارتر از ویژگیهای نشنال ریویو هستند. این مجله به عنوان «کتاب مقدس محافظهکاری آمریکایی» توصیف شده است. به همین دلیل احتمالا دیدگاههای تاثیرگذار این نشریه در حوزه صنعت دفاعی آمریکا برای خواننده ایرانی جالب خواهد بود.
چگونه زرادخانه دموکراسی را ساختیم
آرتور هرمان | پژوهشگر ارشد در موسسه سیویتاس دانشگاه تگزاس و نویسنده کتاب «آهنگری آزادی: چگونه تجارت آمریکایی در جنگ جهانی دوم پیروزی را رقم زد»
خبر بد این است که 30 سال پس از پایان جنگ سرد، پایگاه دفاعی-صنعتی کشور ما در بحران جدی قرار دارد. خبر خوب این است که ما قبلا هم چنین تجربهای داشتهایم.
طبق گزارش اخیر کمیسیون استراتژی دفاع ملی ایالات متحده، تأسیسات، کارخانهها و کشتیسازیهای پایگاه دفاعی-صنعتی فعلی ما برای مقابله با تهدیدات دوگانه روسیه و چین «به شدت ناکافی» هستند. وزارت دفاع نیز با این نظر موافق است. اولین سند استراتژی صنعتی دفاعی این وزارتخانه «کمبودهای جدی» در پایگاه موجود، از جمله تولید، زنجیرههای تأمین و نیروی کار را برجسته کرده و نتیجه گرفته است که این فراخوان برای اقدام ممکن است هزینه زیادی به نظر برسد، اما عواقب عدم اقدام یا شکست بسیار بیشتر است.
این در زمان دولت بایدن بود. «لایحه بزرگ و زیبا» که توسط کنگره تصویب و توسط ترامپ امضا شد، حداقل تلاش میکند تا آسیبهای ۳۰ سال گذشته را جبران کند. این لایحه ۲۹ میلیارد دلار برای کشتیسازی و سایر هزینههای مرتبط با پایگاه صنعتی دریایی و دریایی ما اختصاص میدهد؛ مقامات ما با تأخیر متوجه شدهاند که این دو در هم تنیده و جداییناپذیر هستند. ۲۵ میلیارد دلار دیگر نیز برای مهمات در برنامههای مختلف هزینه میشود؛ جنگ در اوکراین نشان داد که پایگاه صنعتی ما به اندازه کافی گلولههای توپخانه متعارف تولید نمیکند. ۵ میلیارد دلار دیگر در مواد معدنی حیاتی مورد نیاز برای ساخت سلاحهای امروزی سرمایهگذاری خواهد شد و ۱۶ میلیارد دلار نیز به فناوریهای نوآورانه مانند پهپادها، هوش مصنوعی و سلاحهای کمهزینه اختصاص خواهد یافت.با این حال، همه اینها زمان میبرد.
ما قبلاً هم این تجربه را داشتیم، در آستانه جنگ جهانی دوم. نتیجه پنج سال بعد، ایجاد بزرگترین مجتمع نظامی-صنعتی تاریخ بود. اما پاسخ آن زمان، مانند الان، از کنگره یا دفتر بیضی کاخ سفید سرچشمه نمیگرفت. بلکه از اتاقهای هیات مدیره شرکتها میآمد.
در سال ۱۹۴۰، ایالات متحده هجدهمین ارتش بزرگ جهان را داشت. نیروی دریایی در حالی که به ناوهای هواپیمابر و کشتیهای جنگی مدرن مجهز بود، با منابع ناچیز با تعهدات جهانی زیادی روبرو بود؛ این نیرو آماده رویارویی با مهاجم بالقوهای مانند آلمان هیتلری نبود. ژنرال جورج مارشال، رئیس ستاد ارتش، به روزولت هشدار داد که اگر هیتلر پنج لشکر را در خاک آمریکا پیاده کند، او هیچ کاری برای متوقف کردن آنها نمیتواند انجام دهد. در همین حال، ظرف یک سال و نیم، کشتیهای جنگی نیروی دریایی در پرل هاربر به گل نشستند.
آمریکا خود را به طور سیستماتیک قادر به برآورده کردن نیازهای جنگ مکانیزه مدرن در زمین، دریا یا هوا نیافت. نه وزارت جنگ و نه وزارت نیروی دریایی برنامهای برای چگونگی احیای یک پایگاه دفاعی-صنعتی که پس از جنگ جهانی اول تا حد زیادی برچیده شده بود، نداشتند.
در آن تابستان بحرانی ۱۹۴۰، روزولت شرکتی را یافت که مایل به انجام این کار بود: جادوگر تولید انبوه و رئیس جنرال موتورز، ویلیام «بیگ بیل» نادسن. نادسن به روزولت گفت که در عرض ۱۸ ماه میتوانند آنقدر صنعت آمریکا را بسیج کنند تا بزرگترین تولید سلاحهای مدرن که جهان تا به حال به خود دیده است، از هواپیما، تانک و مسلسل گرفته تا کشتی، زیردریایی و ناو هواپیمابر، را آغاز کنند. روزولت تصمیم گرفت بر اساس سه اصل کلیدی، به نادسن و همکارانش آزادی عمل بدهد.
اولین اصل، بسیج بزرگترین و پربازدهترین شرکتهای آمریکایی برای ساخت آنچه مورد نیاز است، حتی اگر قبلاً هرگز تجهیزات جنگی تولید نکرده باشند. نادسن به صنایع خودروسازی، فولاد، شیمی و الکترونیک روی آورد زیرا آنها بزرگترین دپارتمانهای مهندسی را داشتند، کسانی که میتوانستند بفهمند چگونه سلاحهای تعیینکننده مورد نیاز ارتش را در تعداد بیسابقهای تولید کنند، از بازوکا (GE) و اژدر (Westinghouse) گرفته تا بمبافکنهای کامل B-24 (Ford) و در نهایت حتی پلوتونیوم برای بمب اتمی (DuPont).
دوم، نادسن اصرار داشت که روزولت قوانین و مقررات مالیاتی ضدکسبوکار، از جمله تعلیق قوانین ضدانحصار را لغو کند تا این صنعت بتواند بر تولید آنچه نیروهای مسلح نیاز دارند تمرکز کند. این امر شامل کنار گذاشتن قوانین منسوخ نیروی دریایی و وزارت جنگ برای تدارکات بود که منعکسکننده شرایط آرام زمان صلح بود، نه شرایط اضطراری زمان جنگ.
سوم، نادسن اصرار داشت که کل فرآیند داوطلبانه باقی بماند، تا شرکتها آزاد باشند که خودشان تصمیم بگیرند برای کدام بخش جنگی مناسبتر هستند و چگونه آن را تولید کنند. نکته این بود که دخالت واشنگتن در فرآیند تولید کاهش یابد و مطمئن شوند که دلارهای فدرال مسیر بهرهوری و نوآوری را دنبال میکنند، نه برعکس.
این طرح جواب داد. زمانی که بمبهای ژاپنی در دسامبر ۱۹۴۱ بر پرل هاربر فرود آمدند، مقیاس تولید جنگی آمریکا در حال نزدیک شدن به مقیاس تولید آلمان نازی بود. آمریکا در مسیر تبدیل شدن به چیزی بود که روزولت آن را «زرادخانه دموکراسی» نامید (عبارتی که توسط نادسن ابداع شد). در پایان سال ۱۹۴۲، آمریکا تانک، کشتی، هواپیما و اسلحه بیشتری نسبت به کل نیروهای محور تولید میکرد.
این اعداد هنوز هم سرسامآور هستند. از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵، ایالات متحده ۱۴۱ ناو هواپیمابر؛ هشت رزمناو؛ ۸۰۷ رزمناو، ناوشکن و اسکورت ناوشکن؛ و ۲۰۸ زیردریایی تولید کرد. این کشور ۳۲۴۰۰۰ هواپیما، ۸۸۴۱۰ تانک، ۲.۴ میلیون کامیون، ۲.۶ میلیون مسلسل و ۴۱ میلیارد گلوله مهمات تولید کرد.
تا سال ۱۹۴۴، صنعت آمریکا ماهانه هشت ناو هواپیمابر، روزانه ۵۰ کشتی تجاری و هر پنج دقیقه یک هواپیمای جنگی تولید میکرد. دو سوم تمام تجهیزات جنگی مورد استفاده متفقین در جنگ جهانی دوم از آمریکا میآمد و قدرتمندترین سلاح نوآورانه تاریخ، بمب اتم، نیز از آمریکا آمد.
از یک جهت، چالش این بار برای تغییر پایگاه دفاعی-صنعتی فعلی ما آسانتر خواهد بود. از نظر استعداد، نوآوری و امکانات فیزیکی اولیه، ما در حال حاضر بهترین مجتمع نظامی-صنعتی روی کره زمین را داریم. درست است که دیگر مرکز تولید جهانی که قبلاً بودیم، نیستیم. در سال ۱۹۴۵، ایالات متحده میزبان نیمی از ظرفیت صنعتی جهان بود. امروز این رقم کمتر از ۱۶ درصد است. امروزه این چین است که با کمی بیش از ۳۰ درصد، از این مزیت برخوردار است. چینیها پایگاه تولیدی خود را برای تقویت نیروهایشان در زمین، دریا، هوا و فضا به گونهای گسترش دادهاند که نشان میدهد درسهای جنگ جهانی دوم را بهتر از ما آموختهاند، یا حداقل فکر میکنند که آموختهاند.
یک چیز واضح است. بازسازی پایگاه دفاعی-صنعتی ما نمیتواند و نخواهد توانست تنها بر پیمانکاران بزرگ دفاعی، بوئینگها، لاکهید مارتینها و نورثروپ گرومنها، متکی باشد. آنها چیزهای زیادی به این فرآیند اضافه میکنند: استعداد، تجربه و مهارت بینظیر در ادغام بسیاری از زنجیرههای تأمین و پیمانکاران فرعی در قالب کلهای پیچیده و کارآمد. اما این شرکتها محرکهای اقتصاد پیشرفته امروز نیستند، همانطور که فورد و جیام و جنرال الکتریک هنگام مسلح کردن آمریکا برای جنگ جهانی دوم، محرکهای اقتصاد صنعتی ما بودند. اینها بیش از حد به سازوکارهای بوروکراتیک پنتاگون امروز وابسته شدهاند تا اینکه بخواهند معماران اصلی فردا باشند.
خوشبختانه، نسل جدیدی از رهبران تجاری میهنپرست از ایلان ماسک و ویوک راماسوامی گرفته تا مدیران عامل شرکتهای دفاعی پیشرفته مانند پالانتیر و آندوریل و جنرال اتومیکس، منتظر فرصتی هستند تا شرکتهای خود را به واحدهای زرادخانه جدید دموکراسی تبدیل کنند. همین امر در مورد رهبران شرکتهای فناوری «هفت باشکوه» از جمله جف بزوس از آمازون، ساندار پیچای از گوگل و جنسن هوانگ از انویدیا نیز صادق است. همان کاری که روزولت در سال ۱۹۴۰ با بیل نادسن و هنری کایزر انجام داد، به آنها امکانات بدهید و آنها پاسخ خواهند داد.
این موضوع، نکتهی وسیعتری را در مورد بازسازی صنایع دفاعی ما مطرح میکند. اگر قرار است در حوزههای حیاتی مانند کشتیسازی، فضا و هایپرسونیک از چین پیشی بگیریم، باید مجموعهای از فناوریها و سیاستهای بسیار نوآورانه را به کار بگیریم که به ما امکان دهد پایگاه تولیدی خود را به طور کلی از نو بسازیم. پایگاه دفاعی-صنعتی، نقطهی شروع بسیار خوبی خواهد بود.
در مجموع، شش گام وجود دارد که میتوانیم برای بازآفرینی پایگاه دفاعی-صنعتی برای قرن بیست و یکم برداریم.
اول، دولت جدید باید مقررات و موانعی را که بخش دفاعی تولیدی ما را کند میکند، کنار بزند. یکی از این موانع، خود سیستم بودجه پنتاگون است که مملو از قوانین و کاغذبازیهایی است که بیشتر مناسب عصر صنعتی است تا عصر فضا.
دوم، از بهترین فناوریهای پیشرفته برای تسریع تولید و نوآوری استفاده کنید. اکثر تأسیسات بزرگ تولید دفاعی برای انواع بسیار محدودی از تولید، مانند F-35 یا زیردریایی کلاس ویرجینیا، راهاندازی شدهاند. با این حال، آینده تولید دفاعی در تنوع بخشیدن به خود فرآیند تولید، از طریق استفاده از هوش مصنوعی، رباتیک و چاپ سهبعدی نهفته است.
سوم، از مجموعهای از شرکتهای دفاعی کوچکتر، کمحجمتر و تخصصیتر استفاده کنید که پشتیبانی حیاتی زنجیره تأمین و اجزای فرعی را برای پیمانکاران دفاعی بزرگتر مانند لاکهید مارتین، RTX و Anduril فراهم میکنند.
چهارم، ایجاد انگیزه برای نسل جدیدی از کارگران برای صنایع دفاعی و مرتبط با دفاع. مطالعهای توسط اندیشکده Third Way نشان داد که در سال ۲۰۲۲ حدود ۶۰۰۰۰۰ آمریکایی در برنامههای کارآموزی ثبتنام کرده بودند. این رقم به سختی ۰.۳ درصد از جمعیت در سن کار در کشور است. این تعداد در کانادا پنج برابر بیشتر، در آلمان هفت برابر بیشتر و در سوئیس دوازده برابر بیشتر است.
پنجم، دانشگاهها را در توسعه فناوریهای مرتبط با دفاع، از جمله هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی، به کار بگیرید. تحقیق و توسعه مبتنی بر دانشگاه برای مجتمع نظامی-صنعتی در طول جنگ سرد بسیار مهم بود. یکی از شاخههای تاریخی آن سیلیکون ولی بود. آوردن تحقیقات دانشگاهی به شرکتهای دفاعی کوچک تا متوسط، نه فقط پیمانکاران بزرگ، میتواند نه تنها پایگاه صنایع دفاعی ما، بلکه دانشگاههای ما را نیز در دوران پس از بیداری نجات دهد.
ششم، سرمایهگذاران خطرپذیر را برای تأمین مالی امنیت ملی خود تشویق کنید. سرمایهگذاران خطرپذیر در یافتن فرصتها در بازارهای تجاری متخصص هستند، اما در درک کاربردهای دفاعی چندان خوب نیستند. اگر تولید دفاعی را به عنوان گامی در تولید تجاری موفق، و نه برعکس، بازاندیشی کنیم، میتوانیم دریچههایی را برای ورود مستقیم بازار ۱.۳ تریلیون دلاری سرمایهگذاری خطرپذیر به حوزه دفاع و مرتبط با دفاع باز کنیم. این یک مزیت کلیدی نسبت به چین نیز خواهد بود، در چین سرمایهگذاری خطرپذیر جدید در سال ۲۰۲۵ به سختی به ۷۰ میلیارد دلار خواهد رسید.
در این راستا، زمان آن رسیده است که پنتاگون تولیدکنندگان دفاعی را تشویق کند تا در مورد چگونگی باز کردن جایگاه محصولاتشان در بازارهای تجاری و نیز برآورده کردن نیازهای نظامی فکر کنند. این امر فقط سرمایهگذاری خصوصی را جذب نمیکند. بلکه به این میپردازد چگونه تولیدکنندگان دفاعی میتوانند محصولات خود را نوآورانهتر و مقرونبهصرفهتر کنند تا در بازار تجاری رقابت کنند.
زرادخانه دموکراسی در جنگ جهانی دوم توسط شرکتهای بزرگ و کوچکی ساخته شد که ابتدا به عنوان شرکتهای تجاری خود را مطرح کرده بودند. متخصصان دفاعی، شرکتهایی که تجربه تجاری کمی داشتند یا اصلا نداشتند، در پایان جنگ سرد تنها ۶ درصد از برنامههای اصلی وزارت دفاع را تشکیل میدادند. در سال ۲۰۲۴، این رقم به ۶۱ درصد رسید. زمان آن رسیده است که این اعداد را تغییر دهیم. با انجام این کار، با آزاد کردن انرژی، خلاقیت و انگیزه بخش خصوصی برای بازسازی پایگاه دفاعی-صنعتی خود، میتوانیم احیای فناوری-صنعتی اقتصاد آمریکا را آغاز کنیم، احیایی که ما را در آیندهای بسیار دور، امنتر و مرفهتر میکند.
آمادگی برای یک جنگ طولانی
تاریخ به ما میآموزد که فرض نکنیم پیروزیها سریع خواهند بود
مایک واتسون | معاون مدیر مرکز استراتژی و کشورداری آمریکا در موسسه هادسون
برای دانشجویان امور نظامی، گذشته یک راهنمای ناقص است. بهترین کاری که میتوان انجام داد این است که سعی کنیم بفهمیم رویدادها در زمان خود چگونه اتفاق افتادهاند و کدام یک از جنبههای آنها امروز دوباره اتفاق میافتد. یکی از مبرمترین و نگرانکنندهترین سوالات مطرح این است که آیا دوران کنونی ما بیشتر شبیه سال ۱۹۳۹ است یا ۱۹۷۹. در حالت اول، یک جنگ بزرگ یک سر اوراسیا را فرا گرفته بود و سر دیگر آن در لبه پرتگاه مرگ جمعی، بدبختی و ترور قرار داشت. در حالت دوم، جهان آزاد در حالت دفاعی قرار داشت و در معرض خطر غرق شدن توسط نیروهای استبداد بود، تا اینکه مجموعهای از وقایع به ظاهر معجزهآسا و ظهور رهبران سرسخت و الهامبخش در سراسر غرب، اوضاع را قبل از وقوع بدترین اتفاق تغییر داد.
اوضاع جهانی بار دیگر به سمت فاجعه در حال تغییر است. اروپا از بزرگترین جنگ خود از زمان جنگ جهانی دوم رنج میبرد، خاورمیانه در بحبوحه یک درگیری طولانی و خونین است و چین سرخ بیوقفه برای جنگ آماده میشود. رهبران جهان آزاد به چالشهای دهه ۱۹۳۰ به طور نامناسبی پاسخ دادند و میلیونها نفر بهای آن را پرداختند. چهل سال بعد، آنها درست به موقع از خواب بیدار شدند. کسانی که امروز در قدرت هستند باید هر کاری که میتوانند انجام دهند تا برای بدترین حالت آماده شوند و از این طریق از وقوع آن جلوگیری کنند.
صنعت تسلیحاتی آمریکا به طرز بینظیری برای تهدیدی متفاوت از آنچه این کشور با آن روبرو است، آماده شده است. پنتاگون نیروهای خود را برای مبارزه با دشمنان آمریکا با حداقل خطر برای پرسنل آمریکایی و متحدانش آماده کرده و به طرز باشکوهی موفق شده است. همانطور که اسرائیل در آسمان ایران نشان داد، جنگنده رادارگریز F-35 میتواند برخی از پیشرفتهترین پدافندهای هوایی کره زمین را شکست دهد. حملات آمریکا به تأسیسات هستهای ایران، قدرت شگفتانگیز تجهیزات قدیمیتر آمریکایی مانند بمبافکن B-2 را آشکار کرد. و پدافندهای هوایی آمریکا در سراسر اروپای شرقی و خاورمیانه شجاعت خود را ثابت کردهاند.
اما اگر شی جین پینگ جنگی را آغاز کند، این آمادگیها ممکن است کافی نباشد. برخی از تخمینهای عمومی هشدار میدهند که نیروهای آمریکایی ظرف چند روز یا چند هفته پس از جنگ، موشکهای دوربرد خود را تمام خواهند کرد. دریاسالار ساموئل پاپارو، فرمانده هند و اقیانوسیه، در ماه مه گفت: «ایالات متحده با همین وضعیتی که اکنون دارد و با نیرویی که در حال حاضر دارد، در این درگیری پیروز خواهد شد»، اما «واقعا هر عنصر نیروی دفاعی ما که برجسته است، در مسیر بدی قرار گرفته است.»
بخش عمدهای از پیشبینیها در مورد درگیری با چین برای مثال بر سر تایوان، بر تلاشها برای دفع حمله اولیه چین متمرکز است. این مهم اما ناکافی است. همانطور که بسیاری از جنگجویان در طول جنگ جهانی دوم کشف کردند، کمتر کشور بزرگی در دنیا در برابر اولین ضربه تسلیم میشود و اکثر نظریههای چگونگی دستیابی به پیروزی سریع شکست میخورند.
هر دو قدرت محور به اشتباه معتقد بودند که میتوانند از طریق ضربات برقآسا به اهداف خود برسند. آنها شکست خوردند و رهبرانشان با عمیقتر و گستردهتر شدن درگیریهای ناشی از آن، مجبور شدند نیروهای خود را در کام جنگهایی که به شدت به دنبال پایان دادن به آنها بودند، پرتاب کنند.
برنامهریزان دفاعی ژاپن با نگرانی به قتل عام در اروپا در طول جنگ جهانی اول نگاه میکردند. آنها جنگهای کوتاه و قاطعی را ترجیح میدادند که به آنها اجازه میداد تایوان را در سال ۱۸۹۵ از چین و بخشهایی از سرزمین اصلی آسیا را یک دهه بعد از روسیه بگیرند، اما از این میترسیدند که ملت کوچک و فقیر از نظر منابع آنها مجبور به جنگ طولانی و تمامعیار مانند جنگی شود که در اروپا در حال وقوع بود. یک گروه در ابتدا کوچک اما مصمم، با وسواس بر تصرف منچوری و سپس گسترش و استثمار امپراتوری تمرکز داشتند.
برنامههای آنها برای آماده شدن برای یک جنگ تمام عیار، مستلزم چند پیروزی سریع دیگر بود. تصرف منچوری در سال ۱۹۳۱ موفقیتآمیز بود، اما خشم و انزجار شدیدی را در سراسر چین برانگیخت که توکیو نمیتوانست آن را آرام کند. در سال ۱۹۳۷، ارتش ژاپن تصمیم گرفت به این اختلاف پایان دهد. ارتش سه لشکر را برای تصرف پکن و مناطق اطراف آن اعزام کرد و بعد انتظار داشت که رهبر ملیگرا، چیانگ کایشک، درخواست صلح کند. ارتش پیشبینی کرد که این عملیات سه ماه طول بکشد و حدود ۱۰۰ میلیون ین برای خزانه هزینه داشته باشد.
در عوض، توکیو دقیقا همان نوع درگیری فرسایشی و بیپایانی را آغاز کرد که رهبرانش میدانستند برای آن آماده نیستند. پکن سقوط کرد، اما چیانگ تسلیم نشد. در اوایل سال ۱۹۳۸، ژاپن متوجه شد که باید ۲۰ لشکر دیگر جمعآوری کند و بودجه سالانه از ۲.۷۷ میلیارد ین به ۸.۳۶ میلیارد ین افزایش یافت. حتی این هم کافی نبود: نیروهای ژاپنی بیشتر خط ساحلی چین را تصرف کردند و نانجینگ، پایتخت چیانگ، را فتح کردند، غیرنظامیان آنجا را قتل عام و مورد آزار و اذیت قرار دادند، اما چین همچنان سقوط نکرد.
جنگ در چین عاری بود از هرگونه هدف سیاسی منطقی برای ژاپن، به جز ضرورت اجتناب از شکست در برابر حریفی قدرتمند. برنامهریزان صنعتی ژاپن خیلی زود متوجه شدند که کشورشان حتی اگر اقتصاد چین را به طور کامل در خود ادغام کند، همچنان برای منابع کاملا به رقبای آمریکایی و بریتانیایی خود وابسته خواهد بود. نفت یک مشکل به ویژه حاد بود و تلاش ژاپن برای به دست آوردن آن با تصرف مستعمرات اروپایی در جنوب شرقی آسیا، باعث تحریم از سوی آمریکا شد که تقریبا ماشین جنگی ژاپن را فلج کرد.
توکیو با دست کم گرفتن اراده چینیها، خود را در باتلاق گرفتار کرد و با اشتباه گرفتن آمریکاییها نیز خود را محکوم به فنا کرد. نیروی دریایی این کشور در حمله غافلگیرانه به پرل هاربر در سال ۱۹۴۱ ضربه سنگینی به آمریکا وارد کرد و بعد در پیروزی ماهانی [آلفرد تایر ماهان، افسر نیروی دریایی ایالات متحده و مورخی بود که جان کیگان او را «مهمترین استراتژیست آمریکایی قرن نوزدهم» نامید. او نویسنده کتاب «تأثیر قدرت دریایی بر تاریخ، ۱۶۶۰-۱۷۸۳» و «تأثیر قدرت دریایی بر انقلاب و امپراتوری فرانسه، ۱۷۹۳-۱۸۱۲»، است. او طرفدار «نبرد سرنوشتساز» و محاصره دریایی بود] به طرز ناموفقی در نابودی نیروهای دریایی آمریکا تلاش کرد. در حالی که نیروی دریایی ژاپن نیروهای آمریکایی و بریتانیایی را به دام انداخته بود، ارتش این کشور بخش زیادی از آسیای جنوب شرقی و پایگاه منابع منطقه را فتح کرد و مواد مورد نیاز توکیو را تأمین کرد. توکیو همچنین جزایر اقیانوس آرام را فتح و تقویت کرد، جزایری که قصد داشت در برابر حمله متقابل آمریکا مقاومت کند و منتظر درخواست صلح واشنگتن بماند.
آدولف هیتلر هم متوجه شد که چشمانداز آلمان در یک جنگ طولانی، تیره و تار است، بنابراین به دنبال به دست آوردن فضای زندگی با هزینه کم بود. حمله او به لهستان در سال ۱۹۳۹، با کمک متحد کمونیستش، جوزف استالین، پنج هفته طول کشید. با این حال، آلمانیها یک چهارم تانکهای اعزامی به میدان نبرد علیه لهستانیهای کم تعداد اما مصمم را از دست دادند.
این پیروزی اولیه هم همانند آسیا، زمینه را برای یک جنگ طولانی و طاقتفرسا فراهم کرد. بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند، اگرچه انفعال آنها در طول سیتزکریگ [جنگ تدافعی] یا «جنگ ساختگی»، به هیتلر فرصت داد تا برای یک حمله همهجانبه در سال ۱۹۴۰ آماده شود. حمله برقآسای او فرانسه را در شش هفته شکست داد، کمی بیشتر از لهستان بسیار کوچکتر که در برابر موانع بسیار طولانیتر مقاومت کرده بود.
اما شانس هیتلر پس از تسلیم فرانسویها برگشت. حمله برقآسای هوایی او نتوانست بریتانیا را بترساند، که با وجود سرمایهگذاریهای عظیم آلمان در لوفتوافه، تحت رهبری وینستون چرچیل، برای دفاع از آنچه از اروپای آزاد باقی مانده بود، متحد شد. کنگره وحشتزده، تناژ نیروی دریایی ایالات متحده را تقریبا دو برابر کرد و اولین طرح سربازگیری در زمان صلح را در تاریخ آمریکا وضع کرد. اولین قانون وام-اجاره در سال ۱۹۴۱ معادل پولی دو سال تولید اسلحه آلمان را برای بریتانیا ارسال کرد که به همان اندازه هم برای هیتلر نگرانکننده و دردسرسازتر بود. در آن سال، بریتانیا ۵۰۱۲ هواپیما از ایالات متحده دریافت کرد، در حالی که آلمان ۷۸ هواپیما از فرانسه و هلند اشغالی دریافت بود.
تلاش بعدی هیتلر برای بهبود موقعیت استراتژیک آلمان، اوضاع را بدتر کرد. او اندکی پس از شکست فرانسه، و پیش از آنکه دوباره به سمت غرب روی آورد و با بریتانیا و ایالات متحده روبرو شود، شروع به برنامهریزی برای حمله به متحدان شوروی خود و تصرف منابع اقتصادی آنها کرد. طی هشت ماه بعد، ورماخت تعداد لشکرهای تانک خود را از ده به بیست افزایش داد. در ژوئن ۱۹۴۱، بیش از ۳ میلیون نفر به اتحاد جماهیر شوروی حمله کردند. آنها خسارات وحشتناکی به ارتش شوروی وارد کردند، اما نتوانستند آن را طبق برنامه نابود کنند. نازیها از جنگهای فرسایشی و دو جبههای میترسیدند، اما خود را به هر دو محکوم کردند. جستجوهای ناامیدانه و فزاینده آنها برای سلاحهای شگفتانگیز، ماشینهای شگفتانگیزی را تولید کرد، اما هیچ کاری برای تغییر اوضاع انجام نداد.
آمریکاییها رویکرد کاملا متفاوتی به جنگ داشتند و بنابراین عملکرد بسیار بهتری داشتند. صنعت تسلیحاتی آنها در سال ۱۹۳۸ برای فروش به بریتانیا و فرانسه شروع به رشد کرد و از سال ۱۹۴۰ با سرعت بیشتری به کار خود ادامه داد. با این حال، برنامهریزان دفاعی آمریکا میدانستند که جنگ سالها طول خواهد کشید و بر این اساس آماده شدند. تا سال ۱۹۴۲، ایالات متحده از تمام قدرتهای محور که روی هم رفته تولید داشتند، پیشی میگرفت و در طول درگیری همچنان برتری خود را حفظ میکرد. همانطور که همکارم آرتور هرمان اشاره میکند، برخی از مهمترین مشارکتکنندگان در تلاشهای جنگی، مانند هنری کایزر، قبل از شروع جنگ هیچ تجربهای در اداره کارخانه نداشتند.
شکست هیتلر در مراحلی پیش رفت که هر مرحله طولانی و پرهزینه بود. در ابتدا، واشنگتن امیدوار بود که در اوایل سال ۱۹۴۳، تقریباً یک سال و نیم پس از پرل هاربر، در فرانسه فرود بیاید، اما این طرح به سرعت غیرعملی شد. زیردریاییهای آلمانی اقیانوس اطلس را تهدید میکردند و تقویت جبهه آزادی اروپا تنها پس از سرکوب آن زیردریاییها میتوانست به طور جدی آغاز شود. نبرد برای اقیانوس اطلس در سال ۱۹۴۳ به اوج خود رسید، اما جنگ تا زمان تسلیم نازیها ادامه یافت.
در این میان، آمریکاییها راههای دیگری برای حمله به آلمان پیدا کردند. بمبافکنهای سنگین آمریکایی و بریتانیایی به تأسیسات صنعتی و نظامی در سراسر امپراتوری آلمان حمله کردند. هزینه این حمله وحشتناک بود: برای مدتی، احتمال آماری زنده ماندن خدمه بمبافکن آمریکایی در طول ماموریتشان صفر درصد بود. نیروهای زمینی آمریکا با جنگیدن در شمال آفریقا و شبه جزیره ایتالیا، در عملیاتهای آبی-خاکی تجربه کسب کردند. هر فرود، آزادسازی شمال اروپا را به تأخیر میانداخت، اما تا ژوئن ۱۹۴۴، متفقین آماده بودند. حمله نهایی تقریبا یک سال طول کشید.
پرل هاربر غافلگیرکننده بود، اما نیروی دریایی ایالات متحده دههها قبل از آن، آمادهسازی برای جنگ اقیانوس آرام را آغاز کرده بود. رئیس جمهور تئودور روزولت این طرحها را درخواست کرد و مقامات دفاعی، طرح نارنجی جنگ را در چند دهه آینده تشدید کردند. آنها فرض میکردند که جنگ طولانی و خونین خواهد بود: به عنوان مثال، نسخه ۱۹۲۸ پیشبینی میکرد که ۶۹۰ روز طول میکشد تا آمریکاییها کنترل دریاهای اطراف ژاپن را به دست گیرند.
حتی آن جدول زمانی نیز بسیار خوشبینانه بود. پس از پرل هاربر، ضدحمله آمریکاییها تا اواخر سال ۱۹۴۳ به طور جدی آغاز نشد. این عملیات جهش جزیرهای [که با نام جهش سریع نیز شناخته میشود، یک استراتژی نظامی بود که توسط ایالات متحده در جبهه اقیانوس آرام در طول جنگ جهانی دوم به کار گرفته شد. این استراتژی شامل حمله استراتژیک و تصرف جزایر منتخب تحت کنترل ژاپن، در عین حال دور زدن جزایر به شدت مستحکم بود. این تاکتیک به متفقین اجازه داد تا به ژاپن نزدیکتر شوند، فرودگاههایی را برای بمباران ایجاد کنند و خطوط تدارکاتی ژاپن را مختل کنند، در حالی که تلفات را به حداقل میرساندند]، بسیاری از جزایر تحت کنترل ژاپن را در بر نگرفت، اما مدافعان جان خود را به سختی فدا کردند و تقریبا تا آخرین نفر جنگیدند. با نزدیک شدن آمریکاییها به جزایر اصلی ژاپن، وحشیگری دشمن افزایش یافت: حملات کامیکازه به کشتیهای آمریکایی برخورد کرد و در اوکیناوا، غیرنظامیان ژاپنی با نیزههای بامبو و سایر سلاحهای دستساز به نیروهای آمریکایی حمله کردند.
حمله به ژاپن کاری دلهرهآور بود، اما ثمرات استراتژی آمریکا برای جنگ طولانیمدت به طور کامل در تابستان ۱۹۴۵ پدیدار شد. در سال ۱۹۴۰، فرانکلین دی. روزولت در کمال ناباوری اعلام کرد که ایالات متحده سالانه ۵۰۰۰۰ هواپیما تولید خواهد کرد. اما ایالات متحده در یک سال ۹۵۰۰۰ هواپیما تولید کرد. پس از سالها توسعهی پر دردسر، بمبافکنهای سنگین B-۲۹، گرانترین سیستم تسلیحاتی آمریکا در طول جنگ، آسمان ژاپن را پر کردند و تقریبا هر شهر ژاپنی را به طور سیستماتیک با بمبهای آتشزا نابود کردند. اما نه همه آنها: هیروشیما و ناگازاکی هر کدام توسط یک B-۲۹ که هر کدام حامل سلاح شگفتانگیز نهایی، بمب اتم، بودند، نابود شدند.
جنگ از بسیاری جهات یک شبه تغییر کرد. با هستهای شدن سایر قدرتهای صنعتی، به نظر میرسید که برتری نیروهای هستهای آمریکا، جنگ طولانیمدت بین آن قدرتها را به چیزی مربوط به گذشته تبدیل کرده است. این مشکل درست زمانی دوباره ظاهر شد که اتحاد جماهیر شوروی زیر بار تناقضات داخلی خود شروع به فروپاشی کرد. اما همانطور که چهار سوار آخرالزمان چکمههای سواری خود را صیقل میدهند، مسئله جنگ طولانی مدت فوریت جدیدی به خود گرفته است [در مکاشفه یوحنا در عهد جدید، سواران بر چهار اسب به رنگهای سفید، قرمز، سیاه و رنگپریده سوارند و هرکدام به ترتیب نمادهای بیماری، جنگ، قحطی و مرگ هستند].
تا زمانی که زرادخانه هستهای شوروی در اواخر دهه 1970 تقریبا با زرادخانه هستهای آمریکا برابری کرد، جنگ صنعتی یک نابهنگامی به نظر میرسید. بسیاری تصور میکردند که یک حمله متعارف شوروی منجر به واکنش هستهای آمریکا خواهد شد که به هر طریقی منجر به پایان زودهنگام جنگ میشود. اما تا سال 1977، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع، هشدار داد که «بار اصلی بازدارندگی بار دیگر بر دوش نیروهای متعارف افتاده است.» دولت کارتر به طور آزمایشی نیروهای متعارف آمریکا را که پس از ویتنام به «نیرویی توخالی» تبدیل شده بودند، بازسازی کرد و رونالد ریگان به طور قابل توجهی کارزار تجدید تسلیحات را تقویت کرد. در دوازده سال آخر جنگ سرد، برنامهریزان دفاعی پیامدهای بنبست هستهای را بررسی کردند و گزینههایی را برای پاسخ به آن توسعه دادند، اما شورویها قبل از اینکه واشنگتن به راهحلی برسد، از درون متلاشی شدند.
جنگهای کنونی در اوکراین و خاورمیانه، هشداری است برای گوش دادن به آواز آژیر پیروزی سریع، همان آوازی که محورها را به کام نابودی کشاند. حمله برقآسای ولادیمیر پوتین در فوریه ۲۰۲۲ خیلی زود شکست خورد و جنگ پس از آن منجر به کشته شدن ۲۵۰ هزار روس و ۷۰۰ هزار تلفات دیگر شده است. ماکسیم رشتنیکوف، وزیر توسعه اقتصادی روسیه، اظهار داشته که با افزایش هزینههای نظامی، «ما اساسا در آستانه رکود اقتصادی هستیم.»
در ماه ژوئن، جنگ به اصطلاح دوازده روزه اسرائیل مانند یک پیروزی سریع بر ایران به نظر میرسید، اما در واقع یک لشکرکشی در جنگی است که ایران و نیروهای نیابتی آن در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز کردند. آن جنگ هنوز ادامه دارد. سلاحهای هستهای در هر دو درگیری، انواع خاصی از حملات را مهار کردهاند، اما دفاعهای متعارف را منسوخ نکردهاند.
در سال ۱۹۳۶، چرچیل در مورد تجربه خود در جنگ جهانی اول به مجلس عوام اطلاع داد: «این تاریخچه تولید مهمات است: سال اول، بسیار کم؛ سال دوم، نه چندان زیاد، اما یک چیزی به هر حال؛ سال سوم، تقریبا هر چه میخواهید؛ سال چهارم، بیشتر از آنچه نیاز دارید.»
بیش از سه سال از زمانی که روسها جنگ خود را علیه اوکراین از سر گرفتند، و تقریبا دو سال از زمانی که ایران همین کار را علیه اسرائیل انجام داد، میگذرد. متحدان و شرکای آمریکا بهای خونین عدم آمادگی آمریکا را میپردازند. اگر چین را نترسانیم، نوبت ما هم میرسد.



