اثر بحران اوکراین بر معادلات جهان
دکتر ابراهیم متقی | رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
بحران اوکراین بسیاری از تحلیلگران موضوعات منطقهای و بینالمللی را با نشانههایی از شوک و ابهام روبهرو ساخت. تحلیلهای ارائه شده در یک ماه گذشته هیچ یک معطوف به کنش نظامی و اقدامات ژئوپلیتیک در اوکراین نبوده است. جابهجایی نیروهای نظامی روسیه به سمت مرز اوکراین به موازات دیپلماسی چندجانبه شکل گرفته بود. واکنش ناتو و ایالاتمتحده در برابر تحرک نظامی و ژئوپلیتیکی روسیه کاملا ماهیت انفعالی داشت.
اگرچه موازنه قدرت در دوران قبل از تحرک نظامی و امنیتی ارتش روسیه به سمت مرزهای شرقی اوکراین تغییر یافته بود، اما روند مذاکرات و الگوی کنش حمایتی آمریکا و ناتو از روسیه نشان داد که قدرتهای بزرگ تمایلی به رویارویی نظامی با یکدیگر ندارند. واقعیتهای بحران اوکراین نشان میدهد که آمریکا حوزه قدرت و تحرک ژئوپلیتیکی جدید روسیه را به رسمیت شناخته است. موضوع گسترش ناتو به مرزهای غربی روسیه با نشانههایی از ابهام روبهرو شده است.
۱. زمینههای تاریخی شکلگیری بحران اوکراین
بحران اوکراین از فوریه ۲۰۱۴ آغاز شده و به گونه تدریجی تصاعد پیدا کرده است. نشانه تصاعد بحران را باید در تغییر مرحلهای موازنه قدرت دانست. زمانی که «ویکتور یانوکوویچ» قدرت سیاسی خود را در «کییف» از دست داد، اولین نشانههای خطر برای امنیت منطقهای روسیه را منعکس کرد. روسیه در دوران جنگ سرد نیز اقدامات نظامی پردامنه را در اروپای شرقی به انجام رسانید تا نشان دهد که از انگیزه لازم برای کنترل حوزه ژئوپلیتیکی مرزهای شرقی خود برخوردار است.
روسیه در سال ۱۹۴۵ و در روند بحران لهستان، از سازوکارهای نظامی و امنیتی بهره گرفت. چنین الگویی در سال ۱۹۵۶ و در روند بحران مجارستان تکرار شد. بهار پراگ نیز در سال ۱۹۶۸ شکل گرفت و زمینه برای انتقال نیروهای نظامی اتحاد شوروی به چکسلواکی به وجود آمد. هر یک از اقدامات یاد شده بیانگر این واقعیت است که هرگاه روسیه با احساس خطر ژئوپلیتیکی روبهرو شود، از سازوکارهای کنش نظامی و امنیتی برای مدیریت بحران از طریق ابزارهای نظامی استفاده میکند. در اندیشه ژئوپلیتیکی روسیه قدرت نظامی نیروی تاثیرگذار برای تغییر موازنه قدرت در محیط ژئوپلیتیکی محسوب میشود.
سقوط یانوکوویچ در فوریه ۲۰۱۴ زمینه قدرتیابی گروههای طرفدار غرب در اوکراین را اجتنابناپذیر کرد. در چنین شرایطی بود که طرفداران یانوکوویچ به سازماندهی جمهوری خودمختار خلقی در «دونتسک» و «لوهانسک» مبادرت کردند. این مناطق در حوزه همجوار روسیه قرار داشته و از تمرکز جمعیتی نسبتا بالایی برخوردارند. بخش قابلتوجهی از صنایع سنگین نظامی و اقتصادی اتحاد شوروی در حوزه سرزمین همجوار با روسیه شکل گرفته است.
بنابراین اتحادیه اروپا زمینه برقراری «مذاکرات مینسک» برای کنترل بحران هویتی اوکراین را در دستور کار قرار داد. در چنین شرایطی بود که «گروه تماس سهجانبه مینسک» متشکل از «آلمان، فرانسه و روسیه» برای حل و فصل بحران اوکراین شکل گرفت و به دنبال آن، ساخت اجتماعی و سیاسی اوکراین به گونه تدریجی جهتگیری غربمحور پیدا کرد. زمامداران اوکراینیدرصدد برآمدند تا زمینه لازم برای الحاق به ناتو را فراهم آورند و اگر چنین شرایطی حاصل میشد، مرزهای روسیه در کنار ژئوپلیتیک ناتو قرار میگرفت.
گسترش روند غربگرایی اوکراین بدون توجه به شکلبندیهای ژئوپلیتیکی انجام گرفت و زمینه واکنش پرشدت روسیه را به وجود آورد. روسیه همواره تلاش دارد تا موضوع امنیت منطقهای خود را از طریق سازوکارهای نظامی شکل داده و مدیریت کند. دکترین نظامی و امنیتی روسیه که در سال ۲۰۱۷ بازخوانی شد، بر ضرورت مقابله پرشدت با تهدیدهای منطقهای تاکید داشته است. روسیهدرصدد برآمد تا قدرت نظامی خود را افزایش داده و به این ترتیب، نقش منطقهای موثرتری در شرق اروپا ایفا کند. حمله نظامی روسیه به اوکراین بر اساس ضرورتها و واقعیتهای دکترین نظامی و امنیتی آن کشور شکل گرفت.
۲. زمینههای ژئوپلیتیکی و راهبردی اشغال نظامی اوکراین
بسیاری از تحولات تاریخی براساس معادله موازنه قدرت شکل میگیرد. پوتین از سال ۲۰۱۵ به بعد تلاش کرد تا شکل جدیدی از موازنه قدرت را در دستور کار قرار دهد. تحرک نظامی و عملیات تاکتیکی در مناطق بحرانی را میتوان در زمره ابزارها و سازوکارهای کشورها برای تغییر در معادله قدرت دانست. روسیه در ۵ سال گذشته قابلیت نظامی خود را ارتقا داد و به ابزارهای تاکتیکی با رویکرد تهاجمی موثرتری دست پیدا کرد. در این دوران تاریخی روسیهدرصدد برآمد تا شکل جدیدی از مقاومت تاکتیکی در برابر سیاستهای هژمونیک آمریکا را در دستور کار خود قرار دهد.
اگرچه ایالاتمتحده قدرت اقتصادی و نظامی خود را به میزان قابلتوجهی حفظ کرده، اما تحولات یک دهه گذشته نشان داد که آمریکا اراده معطوف به کنش عملیاتی برای ایفای نقش هژمونیک را ندارد. در دوران دونالد ترامپ زمینه برای کاهش نقش ژئوپلیتیکی ناتو به وجود آمد. ترامپ احساس میکرد که مانند «سوپرمن آمریکایی» قادر خواهد بود تا امنیت منطقهای را در تمامی حوزههای ژئوپلیتیکی شکل دهد. در دوران ترامپ، بسیاری از نهادهای امنیتمحور اروپایی کارکرد و اراده تحرک عملیاتی خود را از دست دادند.
آمریکا در روند بحرانهای منطقهای جنوب غرب آسیا با چالشهای متنوعی روبهرو شد. اشغال نظامی افغانستان و عراق، قابلیت تحرک ایالاتمتحده برای نقشیابی منطقهای در محیطهای امنیتی را کاهش داد. در چنین شرایطی بود که زمینه برای نقشیابی امنیتی و نظامی روسیه در محیط پیرامون به وجود آمد. نقشیابی روسیه در بحران سوریه، زمینه افزایش نقش نیروهای تاکتیکی و راهبردی روسیه برای اثرگذاری در مناطق بحرانی پیرامون را شکل داد.
تحرک تاکتیکی و عملیاتی روسیه منجر به اتخاذ سازوکارهایی شد که بر اساس آن نیروهای نظامی آن کشور از ۵ جبهه چرنوبیل، سامی، خارکوف، لوگانسکی و کریمه به سمت کییف در حرکت هستند. چنین فرآیندی نشان میدهد که هرگاه بحرانهای منطقهای با نشانههایی از تغییر در فضای موازنه قدرت روبهرو شود، زمینه برای شکلگیری تحرک عملیاتی برخی از بازیگران به وجود میآید. آمریکا و ناتو در شرایطی قرار داشتند که تمایلی به کاربرد نیروی نظامی در برابر روسیه نداشته و این امر ناشی از انفعال تاکتیکی آنان در روند بحرانهای منطقهای محسوب میشود. انفعال تاکتیکی آمریکا و ناتو انگیزه روسیه برای نقشیابی در بحران اوکراین را گسترش داد.
نتیجه
عملیات پرشدت موشکی و هوایی روسیه، به گونه اجتنابناپذیری زمینه اشغال نظامی کییف را به وجود میآورد. اشغال نظامی اوکراین اولین گام برای تغییر دولت غربگرا و سازماندهی حکومت جدیدی است که از قابلیت لازم برای همکاری ژئوپلیتیک با روسیه برخوردار باشد. روند اقدامات نظامی روسیه در محیط منطقهای ماهیت مرحلهای داشت و در هر مرحله نهادهای بینالمللی و ناتو در فضای کنش انفعالی قرار گرفت. به همین دلیل است که ایالاتمتحده نمیتواند اجماع منطقهای لازم برای مقابله با روسیه در حوزه سرزمینی اوکراین را بر اساس بند ۴ پیمان ناتو فراهم سازد.
واقعیت آن است که سیاست آمریکا و کشورهای ناتو بیش از آنکه ماهیت مقابله جویانه در برابر سیاستها و الگوهای رفتاری روسیه در اوکراین را داشته باشد، صرفا واکنشی اقتصادی، دیپلماتیک، حقوقی و سیاسی بود که تاثیر چندانی در اراده راهبردی روسیه به جا نگذاشت. واقعیتهای موجود در روند بحران اوکراین نشان میدهد که زمینه برای شکلگیری «جنگ سرد جدید» در روابط آمریکا و روسیه به وجود آمده است.
آمریکا در روند بحران سوریه، عراق و افغانستان نشان داد که شرکای ژئوپلیتیک خود را در شرایط تهدید تنها خواهد گذاشت. مقامات انگلیسی در چنین شرایطی به رهبران اوکراین پیشنهاد پناهندگی سیاسی دادهاند. پناهندگی سیاسی به معنای پایان مقاومت در برابر اقدام نظامی روسیه تلقی میشود. در چنین فرآیندی بحرانهای منطقهای جدیدی شکل گرفته که امکان صلحسازی و مدیریت بحران از طریق سازوکارهای کنش دیپلماتیک، نهادی و حقوقی را به حداقل ممکن میرساند.
منبع: دنیای اقتصاد