اشتباه در لبه پرتگاه فاجعه؛ تاریخ پنهان و درس‌های نیاموخته از بحران موشکی کوبا

جزئیات شکست مفتضحانه «درختان نخل» و بحران موشکی کوبا فقط برخی از افشاگری‌های صدها صفحه‌ای اسناد تازه منتشر شده در مورد تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی نظامی اتحاد جماهیر شوروی است، اسنادی که جنبه‌های خوفناک جنگ سرد را روشن می‌کند و فرضیات درباره انگیزه عملکرد‌های اتحاد جماهیر شوروی در کوبا  را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که چرا شوروی در کوبا شکست خورد.

به گزارش «انرژی امروز» از هفته‌نامه صدا، فارن افیرز در مقاله‌ای به قلم سرگئی رادچنکو، استاد مطالعات پیشرفته بین‌الملل در مدرسه جان هاپکینز و نویسنده کتاب «اداره جهان: جنگ سرد پیشنهادی کرملین برای قدرت جهانی شدن»، و  ولادیسلاو زوبوک، استاد تارخ بین‌الملل در مدرسه اقتصاد لندن و نویسنده کتاب «فروپاشی: سقوط اتحاد جماهیر شوروی»، به بررسی اسناد جدیدی درباره بحران موشکی کوبا در زمان رهبری خروشچوف بر شوروی پرداخته است. بحرانی که اگر تماس‌های کندی، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، و رهبری شوروی نبود، احتمالا به جنگ جهانی سوم و جنگ هسته‌ای ختم می‌شد.

ترجمه کامل این مقاله در «هفته‌نامه صدا» منتشر شده است.

ژنرال اتحاد جماهیر شوروی با خودش فکر می‌کرد که این کشور آنقدرها هم درخت نخل ندارد. ژوئیه سال 1962 بود و ایگور استاتسنکو 43 ساله، اوکراینی‌الاصل، فرمانده بخش موشکی ارتش سرخ، سوار بر یک هلیکوپتر، بر فرار کوبای مرکزی و غربی در پرواز بود. زیر پای او جاده‌هایی اندک و جنگل‌هایی کوچک وجود داشتند. هفت هفته قبل‌تر، فرمانده ارشد او، سرگئی بیرویزوف، فرمانده نیروهای استراتژیک موشکی شوروی، به عنوان یک متخصص کشاورزی به کوبا رفته بود. بیرویزوف با فیدل کاسترو دیدار کرده و پیشنهادی خارق‌العاده از رهبر اتحاد جماهیر شوروی، نیکیتا خروشچف، برای سایت‌ موشک‌های هسته‌ای بالستیک در خاک کوبا ارائه کرده بود. بیرویزوف، توپخانه‌داری آموزش‌دیده با اطلاعات کم درباره موشک‌ها، به اتحاد جماهیر شوروی بازگشت تا به خروشچف بگوید که این موشک‌ها‌ را می‌توان با خیال راحت در زیر شاخ و برگ درختان جنگل‌های این جزیره پنهان کرد.

اما وقتی استاتسنکو، که در کار خود حرفه‌ای بود، سایت‌های کوبا را از هوا بررسی کرد فهمید که چنین ایده‌ای مزخرف است. او و دیگر افسران نظامی اتحاد جماهیر شوروی در تیم شناسایی بلافاصله این مشکل را با مافوق خود مطرح کردند. به نظر این متخصصان در مناطقی که قرار بود پایه‌های سکوهای موشکی قرار داده شوند، درختان نخل 40 تا 50 فوت از هم فاصله داشتند و تنها یک شانزدهم زمین را پوشانده بودند. هیچ راهی برای پنهان کردن سلاح‌ها از ابرقدرت مستقر در 90 مایلی شمال کوبا وجود نخواهد داشت.

اما ظاهرا این خبر هرگز به گوش خروشچف نرسید، او بر این عقیده کارش را دنبال می‌کرد که عملیات تا زمانی که موشک‌ها در خاک کوبا اسقرار یابند، مخفی خواهد ماند. همین توهمی سرنوشت ساز بود. در ماه اکتبر، یک هواپیمای شناسایی آمریکایی U-2 با ارتفاع زیاد سایت‌های پرتاب را پیدا کرد و آنچه به عنوان «بحران موشکی کوبا» نام گرفت، آغاز شد. رئیس جمهور ایالات متحده، جان اف کندی و مشاورانش به مدت یک هفته به صورت پنهانی جلسه برگزار می‌کردند که چه واکنشی در این باره داشته باشند. در نهایت کندی تصمیم گرفت که برای از بین بردن سایت‌های اتحاد جماهیر شوروی حمله پیشگیرانه انجام ندهد و در عوض محاصره نیروی دریایی کوبا را اعلام کرد تا به مسکو فرصتی برای عقب‌نشینی بدهد. 13 روز خوفناک گذشت و جهان به آستانه جنگ هسته‌ای رسید، روزگاری که توصیف به‌یاد ماندنی وزیر امور خارجه دین روسک آن را تکمیل می‌کند که کندی و خروشچف «چشم در چشم هم» ایستاده بودند. این بحران هنگامی به پایان رسید که خروشچف در ازای قول کندی مبنی‌بر حمله نکردن به این جزیره و توافق پنهانی برای خارج‌سازی موشک‌های هسته‌ای آمریکا از ترکیه، موشک‌های شوروی را از کوبا خارج و از این جزیره عقب‌نشینی کرد.

جزئیات شکست مفتضحانه «درختان نخل» فقط برخی از افشاگری‌های صدها صفحه‌ای اسناد تازه منتشر شده در مورد تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی نظامی اتحاد جماهیر شوروی است. برخی از این اسناد از بایگانی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قبل از جنگ اوکراین و بقیه بی‌سر‌وصدا در ماه مه 2022 و در شصتمین سالگرد بحران موشکی کوبا، توسط وزارت دفاع روسیه از حالت طبقه‌بندی خارج شده‌اند. تصمیم برای انتشار این اسناد، آن هم بدون ویرایش و سانسور، تنها یکی از بسیار پارادوکس‌های رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، است؛ درحالی که رژیم روسیه همچنان انتشار آزاد اسناد را سرکوب می‌کند و پروپاگاندایی غیرواقعی نشر می‌دهد، اما چنین اسنادی هم در دسترس قرار می‌گیرند. ما خوش شانس بودیم که این اسناد را بدست آوریم؛ شاید رژیم روسیه دوباره پشیمان شود و جلوی انتشار آنها را بگیرد.

این اسناد جنبه‌های خوفناک جنگ سرد را روشن می‌کند و فرضیات درباره انگیزه عملکرد‌های اتحاد جماهیر شوروی در کوبا  را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که چرا شوروی در کوبا شکست خورد. حالا که رهبر بی‌پروای دیگری در کرملین حضور دارد و تنش‌ها تشدید هم شده، داستان این بحران پیام ترسناکی درباره خطرات آستانه‌سازی به همراه دارد. همچنین روایت بحران موشکی کوبا نشان می‌دهد که حدی که در آن تفاوت بین فاجعه و صلح رقم می‌خورد، اغلب نه با استراتژی‌ها تعیین می‌شود که شانس در آن دخیل است.

این شواهد نشان می‌دهد که ایده خروشچف برای ارسال موشک به کوبا قماری بود که هیچ تفکر عقلانی پشت آن قرار نداشت و موفقیت آن تنها به شانسی غیرممکن بستگی داشت. این عملیات اتحاد جماهیر شوروی نه حاصل حرکت شطرنجی جسورانه با انگیزه‌ای رئال‌پالیتیک، که ناشی از رنجش خروشچف از قاطعیت ایالات متحده در اروپا و ترس وی از احتمال صدور دستور حمله به کوبا توسط کندی، سرنگونی کاسترو و تحقیر مسکو بود. و این عملیات نه نمایشی چشمگیر از حیله‌گری و قدرت شوروی که به دلیل عدم درک عمیق از شرایط واقعی کوبا به شکست انجامید. افتضاح درختان نخل (The palm tree fiasco) فقط یکی از بسیاری از اشتباهات اتحاد جماهیر شوروی بود که در طول تابستان و پاییز 1962 مرتکب شد.

حالا این افشاگری‌ها در زمانی دوباره طنین‌انداز می‌شود که یک بار دیگر یک رهبر در کرملین درگیر یک قمار خارجی خطرناک است و با غرب به عنوان شبح جنگ هسته‌ای به مقابله برخاسته است. اکنون هم، مانند آن زمان، تصمیم‌گیری روس‌ها همراه با غرور و احساس حقارت عجین است. اکنون مانند آن زمان، افسران ارشد نظامی مسکو در مورد شکاف گسترده بین عملیاتی که رهبرشان در ذهن پرورانده بود و واقعیت اجرای آن سکوت می‌کنند.

در ماه اکتبر درجلسه پرسش و پاسخی که پوتین برگزار کرد، با سوالی درباره شباهت‌های بین بحران فعلی و بحرانی که مسکو 60 سال قبل با آن دست‌وپنجه نرم می‌کرد، مواجه شد. پاسخ پوتین رمز‌آلود بود. وی گفت: «من نمی‌توانم خودم را در نقش خروشچف تصور کنم. به هیچ وجه.» اما اگر پوتین نتواند شباهت‌های بین مخمصه خروشچف و کسی را که اکنون با او روبرو است، ببیند، پس یک مورخ آماتور است. به نظر می‌رسد که روسیه هنوز درس بحران موشکی کوبا را نیاموخته است: اینکه هوی و هوس یک حاکم مستبد می‌تواند کشور را به بن‌بستی ژئوپلیتیکی و جهان را به لبه فاجعه سوق دهد.

در سال 1962 خروشچف وضع را عوض کرد و راهی برای خروج از بن‌بست پیدا کرد. پوتین هنوز همین کار را هم نکرده است.

یک پیشنهاد معمولی

خروشچف در 22 اکتبر 1962 پس از آنکه از سفارت شوروی در واشنگتن شنید که کندی می‌خواهد برای مردم آمریکا سخنرانی کند، گفت: «تمام عملیات ما برای جلوگیری از حمله ایالات متحده آمریکا به کوبا بود». سخنان خروشچف در این جلسه به طور مفصل در اسناد از طبقه‌بندی خارج‌شده حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی آمده است. ایالات متحده در ترکیه و ایتالیا سایت موشک‌های هسته‌ای داشت. چرا اتحاد جماهیر شوروی نمی‌توانست همین موشک‌ها را در کوبا داشته باشد؟ او می‌گوید: «ایالات متحده هم همین‌کار را انجام داده و کشور ما را با سایت‌های موشکی خودش محاصره کرده و ما را می‌ترساند». خروشچف انتظار داشت که ایالات متحده به سادگی بازدارندگی اتحاد جماهیر شوروی را بفهمد، دقیقا همانطور که او با بازدارندگی ایالات متحده را می‌فهمید.

خروشچف از ماه‌ها قبل به ایده فرستادن موشک‌ها به کوبا چسبیده بود، او به این نتیجه رسیده بود که حمله شکست خورده «خلیج خوک‌های سیا» در آوریل 1961 تنها یک محک بود [برای حمله واقعی]. او معتقد بود تحت کنترل درآمدن کوبا توسط آمریکا ضربه‌ای جدی است به اعتبار رهبر شوروی و او را در مسکو در معرض اتهام ناتوانی قرار می‌دهد. اما همانطور که از جلسه 22 اکتبر مشخص است، تصمیم‌گیری خروشچف برپایه چیزی بیش از نگرانی در مورد کوبا بود. خروشچف عمیقا از آنچه که او به عنوان رفتار نابرابر توسط ایالات متحده تلقی می‌کرد، خشمگین بود. و برخلاف آنچه که معمولا گفته می‌شود او به همان اندازه نگرانی از چین داشت، او می‌ترسید چین از شکست در کوبا سوءاستفاده کند تا ادعای شوروی را برای رهبری جنبش جهانی کمونیستی به چالش بکشد.

خروشچف اجرای ایده جسورانه خود را به برعهده سه فرمانده ارشد نظامی- بیرویزوف، رودون مالینفسکی (وزیر دفاع) و ماتوی زاخاروف (رئیس ستاد کل)- گذاشت کل عملیات توسط تعداد معدودی از مامورین در نهایت رازداری برنامه‌ریزی شده بود. یکی از مهمترین اسناد تازه منتشر شده پیشنهاد رسمی عملیاتی است که توسط ارتش تهیه شده و توسط مالینفسکی و زاخاروف امضا شده است. تاریخ آن 24 مه 1962 است، درست سه روز پس از آنکه خروشچف ایده خود را برای فرستادن موشک‌‌ها به کوبا در شورای دفاع، نهاد عالی نظامی و سیاسی کشور که وی ریاست آن را برعهده داشت، مطرح کند.

براساس این پیشنهاد، ارتش اتحاد جماهیر شوروی بخش 51 موشکی را متشکل از پنج هنگ به کوبا می‌فرستاد: همه افسران و سربازان این گروه حدود 8000 مرد، پایگاه خود را در غرب اوکراین ترک می‌کردند و به طور دائم در کوبا مستقر می‌شدند. آنها 60 موشک بالستیک را با خود به همراه می‌بردند:  36 موشک R-12 با برد متوسط و 24موشک R-14 با برد متوسط. R-14‌ها چالش منحصربه‌فردی بودند: با طول 80 فوت و 86 تن وزن نیازمند وجود مهندسان و تکنسین‌های ساختمانی و همچنین ده‌ها کامیون، جرثقیل، بولدوزر، بیلدر و میکسرهای سیمان برای نصب آنها در پرتاب بودند. سربازان بخش موشکی به بسیاری از سربازان و تجهیزات دیگر در کوبا می‌پیوستند: دو بخش ضد هواپیما، یک هنگ از بمب افکن‌های IL-28 ، یک اسکادران نیروی هوایی از جنگجویان، سه هنگ با هلیکوپتر و موشک‌های کروز، چهار هنگ پیاده نظام و نیروهای پشتیبانی و لجستیک. در تاریخ 24 ماه مه فهرست این واحدها پنج صفحه این پیشنهاد را پر کرده، به اضافه 44000 مرد یونیفرم پوش و 1800 متخصص ساخت و ساز و مهندسی.

ژنرال‌های اتحاد جماهیر شوروی پیشتر از آن روز هرگز یک بخش موشکی کامل و این همه سربازان را از طریق دریا به جایی منتقل و مستقر نکرده بودند. حالا باید این‌کار را در نیمکره دیگر جهان انجام می‌دادند. برنامه‌ریزان نظامی این عملیات را با نام کد «Anadyr»(آنادیر) کدگذاری کرده بودند و برای فریب اطلاعات ایالات متحده، مسیری پیچ‌درپیچ در رودخانه قطبی و دریای برینگ طراحی کرده بودند.

خروشچف در ابتدای این پیشنهاد کلمه «موافق» را نوشت و نام خود را امضا کرد. پایین‌تر از آن امضاهای 15 رهبر ارشد دیگر وجود دارد. خروشچف می‌خواست مطمئن شود اگر عملیات شکست خورد، دیگر اعضای کادر رهبری نتوانند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. او توانست با موفقیت همکاران خود را درگیر این طرح سبک‌مغزانه خود کند. همین صحنه شگفت‌انگیز 60 سال بعد تکرار شد و پوتین روزها قبل از حمله به اوکراین در یک جلسه تلویزیونی اعضای شورای امنیت خود را مجبور کرد یک به یک با صدای بلند «عملیات نظامی ویژه» را تایید کنند.

عملیات آنادیر (ANADYR)

در 29 مه 1962 بیرویزوف همراه با یک هیات شوروی وارد کوبا شد و به نام پتروف به عنوان مهندس کشاورزی در کوبا معرفی شد. هنگامی که او پیشنهاد خروشچف را به کاسترو منتقل کرد، چشمان رهبر کوبا برق زد. کاسترو موشک‌های اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان خدمتی به کل اردوگاه سوسیالیستی می‌دانست که کوبا در مبارزه با امپریالیسم آمریکا در آن سهم داشت. در این سفر بود که بیرویزوف به این نتیجه رسید که درختان نخل می‌توانند موشک‌ها را استتار کنند.

در ماه ژوئن، که خروشچف دوباره با ارتش جلسه داشت، الکسی دمانتیف، مشاور نظامی اتحاد جماهیر شوروی در کوبا به مسکو احضار شد، اما تنها صدای محتاط‌گونه جلسه بود. او که شروع به صحبت کرد و گفت مخفی کردن موشک‌ها از U-2‌های آمریکایی غیرممکن است، مالینوفسکی از زیر میز به او لگد زد تا خاموشش کند. تصمیم عملیات قبلا گرفته شده بود، به چالش کشیدنش و رودررو شدن با خروشچف خیلی دیر بود. حالا دیگر آنادیر قابل توقف نبود. در اواخر ماه ژوئن، كاسترو برادر خود رائول، وزیر دفاع را به مسكو فرستاد تا در مورد توافق‌نامه دفاعی متقابل كه هدف آن مشروعیت بخشیدن به استقرارهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی در كوبا بود صحبت کنند. خروشچف با رائول بسیار با مبالغه حرف می‌زد و حتی قول می‌داد یک شناور نظامی به کوبا بفرستد تا عزم جزم شوروی را در حیاط خلوت ایالات متحده نشان دهد. او با افتخار لاف می‌زد که کندی هیچ کاره است. پشت غوغای معمولش ترسیده است. خروشچف می‌خواست تا آنجا که ممکن است آنادیر مخفی بماند تا مبادا ایالات متحده مداخله کند و برنامه‌های بلندپروازانه خود را دنبال کند. و بنابراین توافق نظامی شوروی-کوبا هرگز منتشر نشد.

فرماندهان ارشد شوروی می‌خواستند هدف واقعی عملیات آنادیر را حتی از بسیاری از دیگر فرماندهان ارتش شوروی پنهان کنند. اسناد رسمی، بخشی از مجموعه‌ای که اخیرا از طبقه‌بندی خارج شده، از این عملیات به عنوان «تمرین» یاد می‌کند. بنابراین، بزرگترین قمار در تاریخ هسته‌ای به عنوان نوعی آموزش معمولی نظامی به بقیه ارتش قالب شد. نظیر آن ماجراجویی ناگوار پوتین در اوکراین نیز به عنوان یک «تمرین» نظامی نام گرفته و فرماندهان تا آخرین لحظه هیچ تعریف دقیقی از آن نداشتند.

عملیات آنادیر به طور جدی در ماه ژوئیه آغاز شد. در هفتم ژوئیه، مالینوفسکی به خروشچف گزارش داد که همه موشک‌ها و پرسنل آماده عزیمت به کوبا هستند. این اعزام با نام «گروه نیروهای شوروی در کوبا» شناخته شده بود و فرمانده آن عیسی پلیف، ژنرال59 ساله سواره نظام و کهنه سرباز جنگ داخلی روسیه و جنگ جهانی دوم بود. در همان روز، خروشچف با او، استاتسنکو و 60 ژنرال، افسر ارشد و فرمانده واحدهای آماده عزیمت ملاقات کرد. ماموریت آنها پرواز به کوبا بود برای شناسایی تا همه چیز را برای ورود ناوگان موشک و نیرو در ماههای بعد آماده کنند. در 12 ژوئیه، این گروه با یک هواپیمای مسافربری ایرفلوت وارد کوبا شد. یک هفته بعد، صد افسر دیگر با دو پرواز جدید وارد شدند.

سفر عجولانه مملو از حوادث ناگوار بود. بقیه مقامات اتحاد جماهیر شوروی داستان شناسنامه ساخته شده برای گروه شناسایی را خراب کردند: در روزنامه‌ها، مسافران هواپیماهای ایروفلوت «متخصصان هوانوردی غیرنظامی» نامیده می‌شدند، اگرچه در کوبا آنها را «متخصصان کشاورزی» می‌نامیدند. یکی از پروازها در هاوانا فرود آمد اما هیچ کس به استقبال مسافران نیامد، بنابراین افسران شوروی به مدت سه ساعت در اطراف فرودگاه چرخیدند تا در نهایت از آنجا منتقل شدند. پرواز دیگری با طوفان مواجه شد و مجبور شد به ناسائوی باهاما تغییر مسیر دهد، آنجا گردشگران کنجکاو آمریکایی از هواپیمای شوروی و مسافرانش عکس گرفتند.

استاتسنکو در 12 ژوئیه وارد کوبا شد. از 21 تا 25 ژوئیه، او و سایر افسران شوروی با پوشیدن لباس ارتش کوبا و همراهی محافظان شخصی کاسترو در کوبا این طرف و آنطرف می‌رفتند. آنها مکان‌هایی را که در غرب و مرکز کوبا مطابق با گزارش خوشبینانه برای استقرار پنج هنگ موشکی انتخاب شده بود، بررسی کردند. استاتسنکو فقط از بیرویزوف به دلیل پراکندگی درختان نخل ناراضی نبود. بعهدها در گزارشی- سند دیگری که اخیراً منتشر شد- شاکی است که تیم اتحاد جماهیر شوروی حتی از شرایط کوبا آگاهی اولیه نداشت. هیچ کس اندک اطلاعاتی در مورد جغرافیا، آب و هوا و شرایط اقتصادی این جزیره گرمسیری به آنها ارائه نکرد. آنها حتی نقشه هم نداشتند. نقشه‌ها قرار بود بعدا با کشتی برسند. گرما و رطوبت به شدت به تیم ضربه زد. کاسترو چند نفر از افسران خود را برای کمک به بازرسی‌ها فرستاد، اما مترجمی وجود نداشت، بنابراین تیم شناسایی مجبور شد یک دوره آموزشی ابتدایی زبان اسپانیایی بگذراند. اندک اسپانیولی که افسران در چند روز آموختند آنها را به جایی نرساند.

وقتی ناامیدانه سایت‌های اولیه موشک‌ها را دیدند، پلیف، مسئول عملیات، به تیم‌های شناسایی دستور داد تا مکان‌های بهتری را در مناطق دورافتاده محافظت شده بین تپه‌ها و جنگل‌ها پیدا کنند. (طبق دستورالعمل کاسترو، آنها باید مکان‌هایی را درنظر می‌گرفتند که نیازی به اسکان مجدد دهقانان در مقیاس بزرگ نباشد.) پلیف دو بار از ستاد کل در مسکو پرسید که آیا می‌تواند برخی از مکان‌های موشکی را به مناطق مناسب‌تر منتقل کند. هر بار مسکو این ابتکار را رد کرد. برخی از مناطق جدید رد شدند زیرا «در منطقه پروازهای بین‌المللی قرار داشتند»؛ اقدام احتیاطی معقول برای جلوگیری از احتمال سرنگونی تصادفی هواپیماهای غیرنظامی توسط موشک‌های زمین به هوای شوروی. اما مکان‌های دیگری هم رد شدند، زیرا «با دستورالعمل ستاد کل مطابقت نداشتند»؛ به عبارت دیگر، برنامه‌ریزان در مسکو نمی‌خواستند آنچه را که مافوق آنها قبلا تأیید کرده بودند تغییر دهند. در نهایت موشک‌ها به مناطق در معرض دید منتقل شدند.

جدای از مشکلات غیرمنتظره در مکان‌یابی استقرارموشک‌ها، شوروی با شگفتی‌های دیگری در کوبا مواجه شد. پلیف و سایر ژنرال‌ها قصد داشتند برای سربازان پناهگاه‌های زیرزمینی حفر کنند، اما خاک کوبا بیش از حد سنگی بود. در همین حال، تجهیزات الکتریکی شوروی با منبع برق کوبا که بر اساس استاندارد آمریکای شمالی 120 ولت و 60 هرتز کار می‌کرد، ناسازگار بود. برنامه‌ریزان شوروی نیز فراموش کرده بودند که وضعیت آب و هوا را در نظر بگیرند: فصل طوفان در کوبا از ژوئن تا نوامبر ادامه دارد، یعنی دقیقا زمانی که موشک‌ها و نیروها باید مستقر می‌شدند، و باران‌های بی‌وقفه مانع از حمل و نقل و ساخت و ساز می‌شد. تجهیزات الکترونیکی و موتورهای شوروی که برای آب و هوای سرد و معتدل اروپا طراحی شده بودند، به سرعت در رطوبت شدید دچار خوردگی شدند. فقط در ماه سپتامبر، پس از شروع عملیات، ستاد کل دستورالعمل عملیات و نگهداری تسلیحات در شرایط گرمسیری را ارسال کرد.

استاتسنکو دو ماه پس از پایان بحران به مافوق خود گفت: «همه اینها باید قبل از شروع کار شناسایی شناخته می‌شد». او برنامه‌ریزان را به خاطر دانش اندک در مورد کوبا مقصر می‌دانست. «کل عملیات باید حداقل با یک آشنایی و مطالعه حداقلی از توانایی‌های اقتصادی کشور، شرایط جغرافیایی محلی و وضعیت نظامی و سیاسی کوبا انجام می‌شد.» او جرات نداشت نام بیرویزوف را ذکر کند، اما به هر حال برای همه روشن بود که مقصر واقعی خروشچف است که برای ارتش خود فرصتی برای آماده شدن قائل نبود.

محموله گرانبها

آنادیر با وجود تمام ضعف‌ها، یک دستاورد لجستیکی قابل‌توجه بود. آن‌طور که اسناد تازه از طبقه بندی خارج شده می‌گویند اندازه محموله‌ها بسیار بزرگ بود. صدها قطار نیروها و موشک‌ها را به هشت بندر مبدا اتحاد جماهیر شوروی، از جمله سواستوپل در کریمه، بالتیسک در کالینینگراد و لیپاجا در لتونی آوردند. نیکولایف، که امروزه شهر اوکراینی میکولایف نامگذاری شده، در دریای سیاه به دلیل تأسیسات بندری غول‌پیکر و ارتباطات راه‌آهن، به عنوان مرکز اصلی حمل و نقل موشک‌ها عمل می‌کرد. از آنجایی که جرثقیل‌های بندر برای بارگیری موشک‌های بزرگ کوچک بودند، یک جرثقیل شناور 100 تنی برای انجام این کار وارد این بندر شد. بارگیری در شب انجام می‌شد و معمولا برای هر موشک دو یا سه روز طول می‌کشید. همه این کارها اولین بار بود انجام می‌شد و مهندسان شوروی مجبور بودند مشکلات بی‌شماری را حل کنند. آنها یاد گرفتند که چگونه موشک‌ها را در داخل کشتی‌هایی که معمولا برای حمل دانه یا سیمان استفاده می‌شد، ببندند و چگونه سوخت مایع موشک را در انبار ذخیره کنند. دویست و پنجاه و شش واگن راه‌آهن 3810 تن‌متریک مهمات تحویل دادند. حدود 8000 کامیون و خودرو، 500 تریلر و 100 تراکتور به همراه 31000 تن‌‌ متریک سوخت برای اتومبیل، هواپیما، کشتی و البته موشک ارسال شد. ارتش 24500 تن‌ متریک غذا فرستاد. شوروی قصد داشت برای مدت طولانی در کوبا بماند.

از ژوئیه تا اکتبر، ناوگانی متشکل از 85 کشتی افراد و تجهیزات را در دریای سیاه، دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس حمل می‌کردند. خدمه کشتی می‌توانستند ببینند که به کشتی‌هایشان توجه می‌شود. در گزارش‌های طبقه‌بندی‌شده از کاپیتان‌ها، افسران نظامی و افسران کا‌گ‌ب آمده که هواپیماها، از کشورهای ناتو یا دیگر کشورها، بیش از 50 بار بر فراز کشتی‌ها پرواز کردند. بر اساس یک گزارش محرمانه شوروی، یکی از هواپیماها حتی در دریا سقوط کرد. برخی از کشتی‌ها توسط نیروی دریایی ایالات متحده تعقیب شد. هر کشتی شوروی مجهز به دو مسلسل سنگین دو لول بود. دستورات محرمانه مسکو به نیروهای حاضر در کشتی اجازه می‌داد در صورتی که کشتی آنها در خطر بود شلیک کنند. اگر در آستانه توقیف بود، باید همه افراد را به قایق منتقل می‌کردند، همه اسناد را از بین می‌بردند و کشتی را با محموله آن غرق می‌کردند. اما نگرانی‌های اورژانسی بالقوه تنها یکی از بسیار نگرانی‌های آنها بود. برخی از نیروها با کشتی‌های مسافربری با آسایش نسبی سفر می‌کردند، اما بیشتر آنها با کشتی‌های تجاری که شوروی برای عملیات معین کرده بود عازم کوبا بودند. این نیروها با مصیبتی مواجه شدند: آنها در انبارهای باری تنگ در کنار تجهیزات، قطعات فلزی و الوار یکجا جا داده شده بودند. اغلب، آنها بیمار می‌شدند. برخی از نیروها حتی در مسیر جان باختند و در دریا دفن شدند.

اما کشتی‌ها شانس آوردند و بدون حادثه به کوبا رسیدند. در 9 سپتامبر، شش موشک R-12 اول که در داخل کشتی باری اومسک بودند، به بندر کاسیلدا، در سواحل جنوبی کوبا رسید. دیگر کشتی‌ها بعدا به ماریل، درست در غرب هاوانا رسیدند. این موشک‌ها شبانه، بین ساعت 12 تا 5 صبح، مخفیانه تخلیه شدند. کارگران ساختمانی که قرار بود برای موشک‌های سنگین‌تر R-14 فونداسیون بسازند هنوز نیامده بودند، بنابراین سربازان حاضر باید همه کارها را انجام می‌دادند. قایق‌های نظامی شوروی و غواصان منطقه دریایی را ایمن کردند. همه لباس‌های کوبایی پوشیدند. صحبت کردن به زبان روسی، طبق دستورالعمل ستاد کل، «کلا ممنوع» بود.

سیصد سرباز کوبایی و حتی برخی از «ماهیگیران ویژه منتخب» مسئول حفاظت از بنادری بودند که موشک‌ها به آنجا وارد می‌شدند. ارتش و پلیس کوبا جاده‌ها را محاصره کردند و حتی تصادفات ساختگی خودروها را در طول مسیر از بندر به سمت سایت‌های موشکی به راه انداختند. پنهان کردن نقطه‌ای در غرب هاوانا که به عنوان محل پرتاب موشک‌های R-14 درنظر گرفته شده بود، غیرممکن بود، بنابراین به عنوان «محل ساخت مرکز آموزش نظامی کوبا» به مردم کوبا معرفی شد. تعداد بسیار کمی از کوبایی‌ها در مورد این موشک‌ها اطلاع داشتند. در واقع، تنها 14 مقام کوبایی اطلاع کاملی از عملیات داشتند: فیدل، رائول، انقلابی آرژانتینی چه گوارا (در آن زمان یکی از مشاوران ارشد فیدل بود)، پدرو لوئیس رودریگز (رئیس اطلاعات نظامی کوبا) و ده افسر ارشد نظامی دیگر.

اکنون حدود 42هزار پرسنل نظامی شوروی در خاک کوبا حضور داشتند. کسانی که از بخش موشکی استاتسنکو بودند بر ساخت سکوهای پرتاب برای موشک‌های R-12 تمرکز کردند. دیگران بمب افکن‌ها، موشک‌های زمین به هوا، جت‌های جنگنده و سایر تسلیحاتی را که مسکو به کوبا فرستاده بود، مدیریت کردند. با این حال، بازهم شرایط استوایی پیشرفت کار را کند کرد. باران و رطوبت و پشه‌ها روی هنگ‌های تازه رسیده فرود آمد. سربازان در چادرهای خیس می‌خوابیدند. دما از 100 فارنهایت فراتر رفت. استتار همچنان یک مشکل لاینحل باقی ماند: در میان درختان نخل پراکنده، پنهان کردن چادرها و موشک‌ها، غیرممکن بود. اسناد جدید نشان می‌دهد که فرماندهان تجهیزات را با تورهای استتار می‌پوشانند، اما رنگ تورها با شاخ و برگ سبز روسیه مطابقت داشت نه با رنگ درختان کوبا، و به شدت در برابر منظره آفتاب سوخته کوبا متفاوت دیده می‌شد.

ستاد کل شوروی خواهان تکمیل سکوهای پرتاب R-12 تا اول نوامبر بود. از سپتامبر تا نیمه اول اکتبر، خدمه برای رسیدن به این ضرب‌الاجل اضافه کاری کردند، اما باز هم به دلیل وضعیت آشفته و هرج‌ومرج به وجود آمده به تعویق افتاد. خدمه ساختمانی که قرار بود موشک‌های R-14 را نصب کنند، یک ماه تمام در کوبا منتظر رسیدن تجهیزاتشان بودند. برخی از قطعات پرتابگرهای R-12 با هفته‌ها تاخیر رسید. تا اواسط اکتبر، هیچ یک از سایت‌های موشکی آماده نبود. سایت R-12 که در نزدیکی کالابازار دساگوآ در حال تکمیل بود مشکلات ارتباطی داشت و هیچ ارتباط رادیویی قابل اعتمادی بین این سایت و مقر آن در هاوانا وجود نداشت. و بعد 14 اکتبر فرا رسید.

دستشان رو شد

صبح آن روز، یک هواپیمای جاسوسی U-2 آمریکایی که در ارتفاع 72500 فوتی پرواز می‌کرد و مجهز به دوربینی با اندازه بزرگ بود، از روی برخی از سایت‌های ساخت و ساز عبور کرد. دو روز بعد، عکس‌ها روی میز کندی بود.

وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم و گستردگی اشتباهات شوروی در کوبا را می‌بنیم، به این نتیجه می‌رسیم که آمریکایی‌ها خیلی دیر این موشک‌ها را کشف کردند. شانس نقش زیادی داشت. طوفان‌هایی که مانع سربازان شوروی می‌شد، از آن‌ها در برابر جاسوسی آمریکا محافظت می‌کرد، زیرا پوشش ابری متراکم مانع از عکاسی هوایی می‌شد. و البته که سیا خودش مرتکب یک اشتباه بزرگ شد. اگرچه سیا ورود تسلیحات ضدهوایی شوروی را در اواخر اوت شناسایی کرده بود، اما نتوانست نتیجه‌گیری واضحی در مورد آنچه که نیروهای شوروی مشتاق محافظت از آن بودند بگیرد، و در عوض علی‌رغم سوء ظن جان مک کون، رئیس سیا، به این نتیجه رسید که این تسلیحات صرفا برای دفاع متعارف کوبا بود.

کندی ر مورد چگونگی واکنش به آنچه که او به عنوان یک اقدام تحریک‌آمیز آشکار می‌دانست، چندین روز با مشاوران ارشد خود مشورت کرد. بسیاری از اعضای این گروه موسوم به اگزکومم EXCOMM از حمله همه جانبه به کوبا برای از بین بردن پایگاه‌های شوروی حمایت کردند. کندی در عوض پاسخ محتاطانه‌تری را برگزید: محاصره دریایی یا «قرنطینه» کوبا. احتیاط او ضروری بود، زیرا هیچ کس نمی‌توانست تضمین کند که همه موشک‌ها از بین خواهند رفت یا نه.

این احتیاط تا حدی ناشی از منبع دیگری از عدم اطمینان بود: اینکه آیا اصلا این موشک‌ها آماده هستند یا خیر. در واقع، همانطور که اسناد تازه از طبقه‌بندی خارج شده نشان می‌دهد، تنها در 20 اکتبر اولین سایت، با هشت پرتابگر R-12، عملیاتی شد. تا 25 اکتبر، دو سایت دیگر آماده شد، هرچند دوباره در شرایطی نه چندان ایده‌آل: موشک‌ها تجهیزات سوخت‌رسانی مشترک داشتند، و شوروی باید پرسنل هنگ‌هایی را که در ابتدا برای عملیات R-14 در نظر گرفته شده بود، برای دیگر عملیات‌ها نیز به کار می‌گرفت. تا شب 27 اکتبر، تمام 24 پرتابگر R-12، هشت پرتابگر در هر هنگ، آماده بودند.

یا بهتر است بگوییم، تقریبا آماده بودند. محل ذخیره‌سازی کلاهک‌های هسته‌ای R-12 در فاصله قابل توجهی از سایت‌های موشکی قرار داشت: 70 مایلی از یک هنگ، 90 مایلی از هنگ دیگر، و 300 مایلی از دیگری. اگر مسکو دستور شلیک موشک‌ها به سمت اهداف ایالات متحده را می‌داد، فرماندهان شوروی در کوبا بین 14 تا 24 ساعت زمان نیاز داشتند تا کلاهک‌ها را در مایل‌ها مسافت آن هم به‌طور مخفیانه جابجا کنند. استاتسنکو در 27 اکتبر با درک اینکه این مدت زمان بسیار طولانی است، دستور داد که برخی از کلاهک‌ها به هنگ‌ها نزدیکتر شوند و زمان هدایت را به ده ساعت کاهش داد. کندی در مورد این چالش‌های لجستیکی چیزی نمی‌دانست. اما وجود آنها باز هم نقش شانس را نشان می‌دهد. اگر اگزکومم از این مشکلات مطلع شده بود، جنگنده‌ها استدلال قوی‌تری به نفع حمله همه جانبه به کوبا پیدا می‌کردند و احتمالا موشک‌ها را از کار می‌انداختند اما همین امر می‌توانست به جنگ با اتحاد جماهیر شوروی، چه در کوبا و چه در اروپا منجر شود.

اکنون واضح است که نیروهای شوروی در کوبا هیچ اختیاری برای پرتاب موشک‌های هسته‌ای به سمت ایالات متحده نداشتند. هر دستوری باید از مسکو می‌آمد. همچنین شک داریم که در صورت تهاجم ایالات متحده، شوروی در کوبا صلاحیت استفاده از سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی کوتاه‌بردتر را داشت. این سلاح‌ها شامل موشک‌های کروز ساحلی مجهز به سلاح هسته‌ای و راکت‌های کوتاه برد بود که به همراه لشگر استاتسنکو به کوبا ارسال شده بودند. رهبران شوروی طی یک نشست طولانی در کرملین که از غروب 22 اکتبر آغاز شد و تا ساعات پایانی 23 اکتبر ادامه داشت، به این بحث پرداختند که آیا آمریکایی‌ها به کوبا حمله خواهند کرد یا نه و در صورت حمله، آیا نیروهای شوروی باید از سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی استفاده کنند و حمله آنها را دفع کنند یا نه. خروشچف هرگز اعتراف نکرد که کل عملیات احمقانه بوده است، اما در مورد اشتباهات فاحش آن صحبت کرده بود. نتیجه این جلسه- که همزمان با سخنرانی کندی در اعلام محاصره دریایی بود- دستوری به پلیف بود که استفاده از سلاح‌های هسته‌ای استراتژیک یا تاکتیکی را ممنوع می‌کرد مگر در مواردی که مسکو دستور آن را صادر کند.

هیچ حمله‌ای از سوی آمریکا صورت نگرفت و دستور شلیک موشک‌ها هرگز صادر نشد. با این حال، اگر چنین اتفاقی می‌افتاد بدون شک تا انتها ادامه می‌یافت. گزارش استاتسنکو می‌گوید که او و افرادی که تحت فرمانش بودند «آماده بودند جان خود را بدهند و شرافتمندانه هر دستور حزب کمونیست و دولت شوروی را اجرا کنند.» سخنان او این مغالطه را برجسته می‌کند که رهبران نظامی احتمالا باید به عنوان ابزار کنترلی برای رهبران سیاسی که برای شروع یک جنگ هسته‌ای تلاش می‌کردند عمل کنند: مقامات نظامی در کوبا هرگز قرار نبودند مقامات سیاسی مسکو را تحت فشار قرار دهند.

فقدان خرد

اگرچه خروشچف در دو روز اول پس از اعلام محاصره دریایی توسط کندی و متهم کردن ایالات متحده به دوگانگی و «دزدی دریایی آشکار» به شدت عصبانی شد، اما در 25 اکتبر آهنگ کلام خود را تغییر داد. در آن روز، او نامه‌ای به کندی نوشت که در آن قول داده بود در ازای تعهد آمریکا مبنی بر عدم مداخله در کوبا، موشک‌ها را بازپس گرداند. دو روز بعد، او برچیدن موشک‌های ژوپیتر آمریکایی در ترکیه را به فهرست خواسته‌های خود اضافه کرد و کندی سردرگم شد و بحران ادامه یافت. در نهایت کندی تصمیم گرفت این پیشنهاد را قبول کند. او به برادرش رابرت، دادستان کل دستور داد تا با آناتولی دوبرینین، سفیر شوروی در واشنگتن دیدار کند.

در غروب 27 اکتبر، رابرت کندی تعهدی غیررسمی داد که موشک‌های ژوپیتر را از ترکیه خارج کند، اما تاکید کرد که این امتیاز دادن باید مخفی بماند. اسناد تازه منتشر شده از مسکو تا دوبرینین نشان می‌دهد که چقدر این اطمینان برای خروشچف اهمیت داشته است. به سفیر دستور داده شد که کلمه «توافق» را از زبان کندی بیرون بکشد، تا شاید خروشچف بتواند این معامله را به عنوان تسلیم آمریکا در برابر شوری در چشم حلقه نزدیکان خود فرو کند. با ایجاد این تصور که کندی در حال دادن امتیازاتی هست کلمه «توافق» به تغییر نام تسلیم به عنوان یک پیروزی، معامله کوبا در برابر ترکیه، کمک می‌کرد.

با این حال، در این مرحله خروشچف مشتاق معامله بود. او به دلیل یک سری اتفاقات ناراحت کننده ترسیده بود. در صبح روز بیست و هفتم، به دستور افسران ارشد شوروی در کوبا موشک زمین به هوای شوروی یک فروند U-2 آمریکایی را بر فراز کوبا سرنگون کرد. اتحاد جماهیر شوروی در کوبا همیشه تصور می‌کرد که تهاجم ایالات متحده صورت خواهد گرفت و کوبایی‌ها را به دلیل ناتوانی در شناسایی پروازهای شناسایی آمریکایی قبل از بحران سرزنش می‌کردند. بر این اساس، پرونده‌های محرمانه نشان می‌دهد که مالینوفسکی سرنگونی U-2 را به عنوان اقدامی ضروری برای جلوگیری از گرفتن عکس‌های بیشتر توسط آمریکایی‌ها از پایگاه‌های شوروی به خروشچف قالب کرد. نه او در پیام خود به خروشچف اطلاع داشت که این سرنگونی می‌توانست مقدمه‌ای برای آغاز جنگ جهانی سوم باشد. نه استاتسنکو، که بعدا از سرنگونی هواپیمای آمریکایی گزارشی از آن تهیه کرد و این اقدام را به عنوان یک واکنش معمولی که ارتش شوروی درباره آن آموزش دیده بود و حق انجامش را داشت، تصوری از اقدام خود داشت.

در اواسط روز، حادثه دیگری در مورد یک U-2 آمریکایی رخ داد: هواپیمایی که برای نمونه‌برداری از جو برای تشعشعات به قطب شمال فرستاده شده بود، گم شد و به طور تصادفی به حریم هوایی شوروی رسید. ارتش اتحاد جماهیر شوروی با وظیفه‌شناسی، ورود این هواپیما را بر روی نقشه‌هایی که اکنون از حالت طبقه‌بندی خارج شده‌اند، ترسیم کرد، نقشه‌هایی که نشان می‌دهند هواپیماهای آمریکایی به چند ساعت زمان نیاز داشتند تا به اهداف خود در خاک شوروی دست یابند.

با این حال، نگران‌کننده‌ترین اتفاق، درخواستی بود که کاسترو در اوایل صبح روز 27 اکتبر به وقت هاوانا فرستاده بود و در آن از خروشچف می‌خواست اگر آمریکایی‌ها جرات حمله به کوبا را داشته باشند، یک حمله هسته‌ای پیشگیرانه علیه ایالات متحده انجام دهد. مورخان مدت‌هاست که از این درخواست آگاه بوده‌اند، اما به لطف اسناد جدید، ما اکنون می‌دانیم که خروشچف در مورد این خواسته چه فکر می‌کرد. «این چیست؟ یک جنون موقت یا فقدان خرد؟» او در 30 اکتبر، بر اساس نامه‌ای که منشی‌اش یادداشت کرده و حالا از طبقه‌بندی محرمانه خارج شده، به شدت عصبانی شده بود.

خروشچف مردی احساساتی بود، اما در لحظه خطر، از لبه پرتگاه عقب‌نشینی کرد. طبق اسناد تازه منتشر شده او در 26 اکتبر به نماینده هند گفته بود « تجربیات زندگی‌ام به من می‌گویند که جنگ مانند یک بازی ورق است، اگرچه من خودم هرگز بازی نکردم.» آن توصیف نهایی کاملا صادقانه نبود: از نظر خروشچف، کل عملیات کوبا یک مسابقه بزرگ پوکر بود که او فکر می‌کرد می‌تواند با بلوف زدن برنده شود. اما حداقل می‌دانست چه زمانی باید عقب بکشد. او در 28 اکتبر اعلام کرد که موشک‌ها را منهدم خواهد کرد.

یادگیری و فراموشی

از سال 1962، مورخان، دانشمندان علوم سیاسی و نظریه‌پردازان بازی بی‌وقفه بحران موشکی کوبا را تکرار کردند. اسناد و مدارک زیادی منتشر شده و کنفرانس‌ها و بازی‌های جنگی بی‌شماری برگزار شده است. گزارش کلاسیک گراهام آلیسون از این بحران، با عنوان «جوهر تصمیم»، در سال 1971 منتشر شد و در سال 1999 با کمک فیلیپ زلیکو به روز شد. یکی از نتیجه‌گیری‌های اصلی کتاب، که در نسخه اصلاح‌شده نیز گنجانده شده، آزمون زمان را پس داده است: این بحران «رویداد تعیین‌کننده عصر هسته‌ای و خطرناک‌ترین لحظه در تاریخ ثبت‌شده» بود.

اما اسناد طبقه بندی شده شوروی اصلاحات مهمی را در دیدگاه متعارف انجام می‌دهد و پاشنه آشیل فرآیند تصمیم‌گیری کرملین را برجسته می‌کند که تا به امروز ادامه دارد: یعنی مکانیزم بازخورد شکسته. رهبران نظامی شوروی حداقل تخصص را در مورد کوبا داشتند، خود را در مورد توانایی آنها برای پنهان کردن عملیات فریب دادند، خطرات شناسایی هوایی ایالات متحده و هشدارهای کارشناسان را نادیده گرفتند. گروه کوچکی از مقامات بلندپایه که چیزی در مورد کوبا نمی‌دانستند و محرمانه عمل می‌کردند، نقشه‌ای شلخته برای عملیاتی طراحی کردند که محکوم به شکست بود و هرگز به کسی اجازه ندادند که مفروضات آنها را زیر سوال ببرد.

در واقع، این شکست مکانیسم بازخوردی بود که به علت اصلی بحران، یعنی موشک‌های ضعیف استتار شده، منتهی شد. آلیسون و زلیکوف به این نتیجه رسیدند که این دیدگاه نتیجه بی‌کفایتی نیست، بلکه نتیجه پیروی بدون فکر ارتش شوروی از روش‌های عملیاتی استاندارد خود است، که «برای مکان‌هایی طراحی شده بود که هرگز نیاز به استتار نبوده است». در این دیدگاه، نیروهای شوروی نتوانستند موشک‌ها را به اندازه کافی استتار کنند، زیرا قبلا هرگز چنین کاری نکرده بودند.

شواهد جدید پاسخ متفاوتی به همراه دارند. شوروی‌ها اهمیت پنهان کردن موشک‌ها را کاملا درک می‌کردند و کل استراتژی خروشچف در واقع بر این فرض ناقص استوار بود که آنها قادر به انجام این کار هستند. افسران ارتش شوروی در کوبا نیز از اهمیت پنهان کردن موشک‌ها آگاه بودند. آنها خطر شناسایی هوایی ایالات متحده را تشخیص دادند، سعی کردند با پیشنهاد مکان‌های بهتر آن را برطرف کنند، اما باز هم شکست خوردند. هسته اصلی مشکل بی‌دقتی و بی‌کفایتی اولیه بیرویزوف بود. نتیجه گیری نادرست او مبنی بر اینکه موشک‌ها را می‌توان زیر درختان نخل پنهان کرد به عنوان یک حقیقت غیرقابل انکار پذیرفته شد. کارشناسان نظامی بسیار پایین‌تر از او در سلسله مراتب نظامی گفته بودند که موشک‌ها در معرض دید پروازهای U-2 هستند و به درستی مشکل را در زنجیره فرماندهی گزارش داده بودند. با این حال، برنامه‌ریزان در ستاد کل هرگز آن را تصحیح نکردند و تمایلی به مزاحمت ایجاد کردن برای مافوق خود یا زیر سوال بردن ایده کل عملیات نداشتند. عملیات آنادیر شکست خورد نه به این دلیل که نیروهای موشکی شوروی بیش از حد به رویه‌های استاندارد خود متصل بودند، بلکه به این دلیل که تمرکز بیش از حد ارتش مانع از عملکرد صحیح مکانیسم‌های بازخورد شد.

بخشی از اسناد جدید می‌گویند که رهبران نظامی اتحاد جماهیر شوروی در اولین گزارش‌های خود در تحلیل بحران، درگیر یک بازی مقصریابی بودند. بیرویزوف با نادیده گرفتن تقصیر خود، انگشت خود را به سمت «تمرکز بیش از حد مدیریت عملیات» در همه مراحل «در دست ستاد کل» نشانه رفت که ابتکار عمل را در نطفه خفه کرد و کیفیت تصمیم گیری در مورد ابهامات خاص درباره سایت‌های کوبا را کاهش داد. او هرگز فقدان استتار را به عنوان عیب اصلی آنادیر نپذیرفت، اگرچه مافوق‌های سیاسی او بلافاصله چنین تشخیصی دادند.

آناستاس میکویان، یکی از اعضای هیات رئیسه که خروشچف او را برای مدیریت خروج موشک‌ها به هاوانا اعزام کرده بود، در ماه نوامبر با افسران شوروی در کوبا دیدار و گفت‌وگو داشت. او سعی کرد نبود استتار را به شوخی به رخشان بکشد. او به پلایف و همرزمانش گفت: «موشک‌های شوروی مانند رژه در میدان سرخ برجسته و برافراشته بودند. مردان موشکی ما ظاهرا تصمیم گرفتند از این طریق انگشت وسط‌شان را به آمریکایی‌ها نشان بدهند.» میکویان حتی ناراحتی آنها را در مورد کشف موشک‌ها را با این گفته تسکین داد که این اطلاعات آلمان غربی بود که موشک‌های شوروی را کشف کرد نه U-2های آمریکا. (در واقع، آلمان‌ غربی شواهدی به دست آورده بود، اما به سختی همان تفنگ دودی [موشک‌ها] که پرواز U-2 کشف کرد.) و او ادعا کرد که وقتی موشک‌های شوروی شناسایی شدند دیگر هیچ هدفی برای بازدارندگی وجود نداشت؛ که البته ادعایی مضحک بود. به این معنا که ایالات متحده را به سختی می‌توان با موشک‌هایی که از آنها اطلاعی ندارد ترساند. علی‌رغم تلاش‌های میکویان، فرماندهان و افسران شوروی دستور خروج از کوبا را به عنوان یک عقب‌نشینی تحقیرآمیز تعبیر کردند. بسیاری از آنها مجبور شدند به خاطر حمله‌های عصبی بستری شوند آن هم در استراحتگاه‌های دریای سیاه نه چندان دور از بنادری که از آن بنادر به کوبا رفته بودند.

خروشچف مشتاق بهانه‌تراشی برای عقب نشینی خود بود. او به‌عمد از هرگونه انتقاد از عملکرد ارتش شوروی در کوبا اجتناب کرد. اگرچه اشتباهات در برنامه‌ریزی آشکار بود، اما رهبر شوروی بیشتر علاقه‌مند بود که این شکست را به عنوان یک پیروزی به تصویر بکشد تا قبول مسئولیت این اتفاقات ناگوار. در این زمینه، منافع او با فرماندهی عالی شوروی که می‌خواست از مسئولیت دوری کند، همپوشانی داشت و به این ترتیب، زباله‌های عملیات آنادیر مخفیانه زیر فرش پنهان شد. اسناد مربوط به این عملیات جعبه‌بندی شد و برای آنکه گرد و غبار روی آنها بنشیند به بایگانی فرستاده شدند و تا سال گذشته در آنجا مهر و موم بود. بیرویزوف به ریاست ستاد کل ارتقا یافت و کارش تا زمان مرگش در سال 1964 بدون خطر ادامه یافت، پنج روز پس از سرنگونی خروشچف توسط همکارانش در هیات رئیسه در یک سانحه هوایی جان باخت.

مقامات نظامی شوروی عملیات آنادیر را نه به عنوان یک شکست عظیم، بلکه به عنوان یک ترفند زیرکانه ارزیابی کردند که تقریبا جواب داد. درس‌هایی که آنها آموختند ساده بود: اگر شوروی برای مقابله با چالش‌های لجستیکی بسیار بهتر کار می‌کرد، یا تلاش بیشتری برای مخفی کردن موشک‌ها انجام می‌داد، یا قبلا هواپیماهای شناسایی آمریکایی را با کمی شانس بیشتر سرنگون می‌کردند، عملیات آنادیر واقعا می‌توانست موفق شود. استاتسنکو، علیرغم تمام بینش‌هایش، روی U-2ها متمرکز شد و در گزارش خود توصیه کرد که شوروی فورا فناوری «پرتوهای نامرئی» را توسعه دهد که به آنها امکان می‌دهد تصاویر گرفته شده توسط هواپیماهای شناسایی را «تحریف» کنند. ظاهرا هرگز به ذهنش خطور نکرده بود که کل عملیات از همان ابتدا ایده بدی بوده است. در واقع، تمام هدف او این بود که راه‌هایی را برای ارسال موشک‌های راهبردی «به هر مسافتی و استقرار آنها در کوتاه‌مدت» بررسی کند، یعنی همان کار را دوباره انجام دهید، اما بهتر انجام دهید. شاید استاتسنکو بر این باور بود که زیر سوال بردن ایده‌های درخشان مقامات بالاتر از خودش در حیطه اختیاراتش نیست.

تنها در اواخر دهه 1980، در دوران «تفکر جدید» میخائیل گورباچف بود که دیدگاه متفاوتی از بحران کوبا در داخل اتحاد جماهیر شوروی پدیدار شد. مسکو با الهام از ادبیات آمریکایی این بحران را به عنوان یک لحظه غیرقابل قبول خطرناک دید. اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ترس از درگیری هسته‌ای کاهش یافت و برای روسیه، بحران موشکی کوبا اهمیت سیاسی فوری خود را از دست داد و به تاریخی قدیمی بدل شد. کهنه سربازان بحران کوبا روایت‌های قهرمانانه از سوء استفاده‌های خود را پذیرفتند. آناتولی گریبکوف، ژنرالی که به طرح‌ریزی عملیات آنادیر کمک کرد، در ارزیابی خود از بحران موشکی که در دهه اول قرن جاری نوشته بود، اعلام کرد که عملکرد ارتش شوروی «نمونه‌ای از بهترین هنر نظامی» بود. شکست‌های شرم‌آور عمدتا فراموش می‌شوند. کاسترو که خروشچف را با پیشنهاد حمله اتمی به ایالات متحده وحشت‌زده کرده بود، بعدا منکر این درخواست شد. اما همه موافق بودند که بحران موشکی کوبا هرگز تکرار نخواهد شد.

بازگشت به لبه پرتگاه

البته تا به امروز. اگرچه روسیه در تئوری به اجتناب از یک جنگ هسته‌ای متعهد است، به نظر می‌رسد پوتین به ترس از چنین درگیری دامن می‌زند. پوتین مانند خروشچف در زمان خود، شمشیرهای هسته‌ای را به صدا در می‌آورد تا به همه و شاید مهمتر از همه به خودش ثابت کند که مسکو شکست نخواهد خورد. پوتین نیز مانند خروشچف یک قمارباز است و ماجراجویی او در اوکراین از همان شکست‌های بازخورد، پنهان‌کاری بیش از حد و تمرکز بیش از حدی رنج می‌برد که خروشچف را در کوبا آزار داد. همانطور که معاونان خروشچف نتوانستند منطق او را برای کمک به کوبا زیر سوال ببرند، وزیران و مشاوران ارشد پوتین نیز در مقابل ادعای او مبنی بر اینکه اوکراینی‌ها و روس‌ها یک ملت هستند و بنابراین در صورت لزوم اوکراین باید به زور به روسیه بازگردانده شود، مقاومت نکردند.

پوتین که با هیچ واکنشی روبه‌رو نشد، به سرگئی شویگو، وزیر دفاع خود و والری گراسیموف، رئیس ستاد کل ارتش، برای اجرای خواست خود روی آورد. آنها حتی بیشتر از پیشینیان خود در سال 1962 و با همان موانع ساختاری که عملیات آنادیر را ویران کرد، شکست خوردند. واضح است که ستاد کل هرگز جزئیات ناخوشایند داستان شکست خروشچف را هضم نکرده است.

خروشچف در حالی که با ناراحتی بر لبه آخرالزمان هسته‌ای می‌نگریست، فرصت پیدا کرد تا میانجی جنگ یک ماهه بین چین و هند شود که در جریان بحران موشکی کوبا آغاز شد. او در 26 اکتبر به آن نماینده هندی گفته بود: «تاریخ به ما می‌گوید که برای متوقف کردن یک درگیری، باید نه با بررسی دلایل وقوع آن، بلکه با پیگیری آتش‌بس‌ آغاز کرد.» او افزود: «آنچه مهم است گریه کردن برای مردگان یا انتقام گرفتن از آنها نیست، بلکه مهم نجات کسانی‌ست که ممکن است در صورت ادامه درگیری بمیرند.» او به خوبی می‌توانست به ترس‌های خود در مورد حوادثی که آن روز در کارائیب رخ می‌داد اشاره کند.

خروشچف، وحشت‌زده از آن تحولات، سرانجام فهمید که قمار بی‌پروای او شکست خورده و دستور عقب نشینی داد. کندی نیز مصالحه را انتخاب کرد. در پایان، هیچ یک از رهبران حاضر نشدند خطوط قرمز دیگری را رد کنند؛ احتمالا به این دلیل که نمی‌دانستند دقیقا این خطوط قرمز در کجا قرار دارند. غرور و کینه خروشچف او را به بدترین اتفاقات نامطلوب زندگی سیاسی خود کشاند. اما احتیاط او و البته کندی منجر به رسیدن به یک راه‌حل از طریق مذاکره شد.

احتیاط آنها درس‌هایی برای امروز ما دارد، امروزی که بسیاری از مفسران در روسیه و غرب خواستار پیروزی قاطع یک طرف در اوکراین هستند. برخی از آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها تصور می‌کنند که استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در بحران کنونی کاملا دور از ذهن است و بنابراین، غرب می‌تواند با خیال راحت با یک پیروزی قاطع برای اوکراین کرملین را به گوشه رینگ بکشاند. اما بسیاری از مردم روسیه، به‌ویژه در اطراف پوتین و در میان مبلغان او، با سرکشی می‌گویند که «هیچ جهانی بدون روسیه وجود نخواهد داشت»، به این معنی که مسکو باید آرماگدون هسته‌ای را به شکست ترجیح دهد.

اگر چنین صداهایی در سال 1962 غالب می‌شد، اکنون همه ما مرده بودیم.

 

مترجم: فاطمه لطفی

برچسب ها
مشاهده بیشتر

فاطمه لطفی

• فوق لیسانس مهندسی محیط زیست • خبرنگار تخصصی انرژی • مترجم کتابهای عطش بزرگ، تصفیه پسابهای صنعتی، تصفیه آب، استفاده مجدد از آبهای صنعتی، فرایندها و عملیات واحد در تصفیه آب و ساز و کار توسعه پاک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن