بازتخصیص آب؛ جابهجایی مرکز ثقل توسعه و بازآفرینی تقدیر سرزمین

عیسی بزرگزاده | سخنگوی صنعت آب کشور
در سرزمینی که روزگاری دشتهایش ستون فقرات زیست، تولید و استمرار سکونت بودند، امروز از ۶۰۹ دشت، ۴۲۸ دشت به مرز ممنوعه و ممنوعهبحرانی رسیدهاند و ۸۰ درصد تالابهایش در آستانه خاموشی تنفساند.
اینهمه در جغرافیایی رخ میدهد که بیش از ۷۰ درصد آن در قلمرو خشک، نیمهخشک و فراخشک واقع شده است. کاهش ارزشافزوده حاصل از هر مترمکعب آب در ایران تا کمتر از یکچهارم میانگین جهانی، تنها نشانه ناکارآمدی اقتصادی نیست؛ اعترافی است به خطای مسیر، گواهی است بر اینکه تخصیص آب طی دهههای گذشته بر مدار تولید ارزش، اشتغال مولد و رفاه اجتماعی نچرخیده و از افقهای ملی اقتصاد بهتدریج گسسته است.
در سطح پروژهها، محاسبات منفعت-هزینه و نرخ بازگشت سرمایه انجام میشود، اما چون این محاسبات از پیوند با شاخصهای کلان چون تولید ناخالص داخلی، ارزشافزوده، اشتغال پایدار و کیفیت رشد جدا ماندهاند، اثرگذاری تاریخی و جهتدهنده خود را از کف دادهاند.
نتیجه این گسست آن است که بارگذاری آبی کشور اکنون بیش از دو برابر ظرفیت تابآوری سرزمین است و شکاف میان توان زیستبومی و ساختار تقاضای توسعه هر روز ژرفتر میشود؛ گویی توسعه، بی آنکه بضاعت سرزمین را بنگرد، بر مدار توهم بیکرانگی منابع میچرخد.
در چنین شرایطی، تنها راه امکانساز، بازتخصیص آب است؛ راهبردی که در ژرفترین معنا نه جابهجایی مقدار، بلکه بازتنظیم هندسه آینده ایران است. بازتخصیص آب، درحقیقت انتقال مرکز ثقل مدیریت آب از مصرف به تقاضا و از فناوری به طراحی توسعه است؛ از درمانگری فنی به تأمل در چیستی توسعه.
این جابهجایی پارادایمی، آب را از سطح یک مسئله مهندسی به ساحت یک مسئله تمدنی ارتقا میدهد. مدیریت مصرف با ابزار و تجهیزات، با اصلاح تعرفهها، با نوسازی شبکهها و ارتقای راندمان سخن میگوید؛ اما مدیریت تقاضا با فلسفه توسعه، با منطق آمایش سرزمین، با ظرفیت زیستبوم، با ژئوپلیتیک استقرار جمعیت و با نوع و پراکنش فعالیتهای اقتصادی گفتوگو میکند. این گذار، حرکت از سطح به ژرفاست.
اگر تمام گزینههای تأمین از منابع سطحی و زیرزمینی تا آب دریا و پساب در یک کفه ترازو و مصارف شرب، خدمات، صنعت، کشاورزی و نیازهای محیطزیستی در کفه دیگر قرار گیرند، شاهین ترازو بیدرنگ سوی مصارف سنگینی میکند. افزایش تأمین شاید چند درصدی ناترازی را تخفیف دهد و مدیریت مصرف بیگمان تا حدود ۳۰ درصد مؤثر است؛ اما ریشه بحران در ساختار تقاضاست، در الگویی از توسعه که از هندسه سرزمین گسسته و بر مدار فشار بر آب شکل گرفته است.
بازتخصیص آب یعنی اصلاح الگوی توسعه؛ یعنی عبور از سنت دیرینه گسترش هرجا که زمین هست، به منطق حکیمانه گسترش تنها در جایی که تابآوری و ظرفیت واقعی هست. یعنی جایگزینی فعالیتهای پرآبطلب با فعالیتهای کمآببر، بازتنظیم پراکنش جمعیت و سرمایه، و بازچینش فعالیتها براساس ظرفیتهای اکولوژیک، اقتصادی و ژئوپلیتیکی. در این معنا آمایش سرزمین نه سندی اداری، بلکه وجدان توسعه است؛ راهنما و برهانی که میگوید کجا باید ایستاد، کجا باید ایستادگی کرد و کجا باید بازگشت.
بازتخصیص آب باید بهگونهای انجام شود که در پیوند با داراییها و محدودیتهای زیستبومی و آمایشی، کمبود آب به گلوگاه توسعه تبدیل نشود و در عین دستیابی به زیستبومی پایدار، بیشترین رفاه، درآمد و میزان اشتغال حاصل شود. این سخن تنها توصیهای فنی نیست؛ دعوتی است به همساز کردن توسعه با ظرفیتهای واقعی سرزمین.
اما این گذار بزرگ، بدون عدالت ممکن نیست. هر کشاورزی که زمین کمبازده و آب وابسته به آن را بهصورت مدتدار یا دائمی در اختیار دولت قرار میدهد، باید در برابر مشارکت خود در نجات سرزمین، به شغل بدیل، سرمایه پایدار و معیشتی امن دست یابد. بازتخصیص، اگر قرار است از سطح سیاست به ساحت جامعه قدم بگذارد، باید بر ستون جبرانپذیری، توانمندسازی و عدالت استوار باشد.
زیرا با قوه قهریه نمیتوان بازسازی توسعه را پیش برد. قوه قهریه از جایی آغاز میشود که هنر تدبیر نهادی و مهندسی انگیزهها پایان مییابد. هنر مدیر آب و توسعه آن است که صفحه شطرنج اقتصاد، رفاه اجتماعی و محیطزیست را چنان طراحی کند که حتی کنشگر سودجو نیز دریابد رفتار سازگار با توسعه پایدار، نهفقط اخلاقی، که سودآورتر، کمریسکتر و عقلانیتر است.
آب چهرهای دوگانه دارد؛ اجتماعی و اقتصادی. تا آنجا که به کار تأمین نیازهای پایه شرب و بهداشت شهروند و حفظ حیات گیاهی و جانوری میآید، کالایی اجتماعی است و باید بدون تبعیض در دسترس همگان باشد. اما از لحظهای که سهم آب اجتماعی ادا شد، مرحله آب اقتصادی آغاز میشود؛ آبی که باید در خدمت تولید ارزشافزوده، رشد اقتصادی، توسعه خدمات نوآور و ایجاد اشتغال پایدار قرار گیرد.
پیوند میان آب و اقتصاد، میان آب و رفاه اجتماعی، نه ایدهای شیک بلکه ستون فقرات توسعه آینده ایران است. اگر آب درست تخصیص یابد، از مانع به محرک توسعه بدل میشود؛ از تنگنا به امکان؛ از محدودیت به زیرساخت خلق ثروت، رفاه و زیستپذیری پایدار. آینده ایران از گذرگاه بازتخصیص آب میگذرد؛ بازتخصیصی که بر عقلانیت اقتصادی، عدالت اجتماعی، تابآوری اکولوژیک و اندیشه میانرشتهای بنا شده است.
در این افق، آب دیگر صرفاً یک منبع طبیعی نیست؛ صورتبندیکننده تقدیر سرزمین است.



