عراق؛ بحران در بحران
دکتر حسین جابریانصاری | معاون سابق عربی و آفریقای وزارت خارجه
کنارهگیری آیتالله سیدکاظم حائری، عالم دینی برجسته و به لحاظ تاریخی نزدیک به جریان صدری، از مرجعیت و انتقاد شدید او در بیانیهاش از کسانی که «با تفرقهافکنی در میان مردم عراق و شیعیان این کشور در پی رسیدن به قدرت و رهبری هستند، بیآنکه شروط شرعی رهبری، مانند اجتهاد را داشته باشند»، به بیانیه فوری و متقابل مقتدی صدر و اعلام کنارهگیری او از عرصه سیاست انجامید. سپس هواداران مقتدی و گروههای شبهنظامی وابسته به او، به آشوبآفرینی سازمانیافته و حمله به مراکز دولتی در منطقه سبز بغداد و شهرهای دیگر عراق روی آوردند که در همان ساعات اولیه، دهها کشته و صدها زخمی در پی داشت. تحولاتی که شکافهای صحنه سیاست عراق را بیش از پیش تعمیق کرد.
اقدام مقتدی صدر با فاصله کوتاهی از صدور بیانیه انتقادی آیتالله حائری، به مثابه این بود که ضمیر، مرجع خود را یافته است. چون از همان لحظه صدور بیانیه، روشن بود که تعابیر و اشارههای بهکار گرفتهشده از سوی این عالم عراقی، تنها متوجه شخص مقتدی است و بهصورتی متعمدانه، جایگاه و پایگاه مذهبی و سیاسی او را در میان هواداران جریان صدری هدف گرفته است. بیانیه آیتالله حائری از این جهت اهمیت داشت که او از جمله شاگردانِ سرآمد شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر (صدر اول) و مرجع اعلم معرفیشده از سوی شهید آیتالله سیدمحمدصادق صدر (صدر دوم) پس از خود و به نوعی در حکم جانشین دینی و سیاسی این دو، از محبوبیت و مرجعیت تاریخی در میان هواداران جریان صدری بهطور خاص و جنبش اسلامی و شیعی عراق بهطور عام برخوردار بوده است. مرجعیتی که اگر چه در سالهای اخیر با بازی جداگانه و خارج شدن مقتدی صدر، از چارچوب راهبری آیتالله حائری، در میان پایگاه اجتماعی جریان صدری تضعیف شده، اما همچنان از اهمیت و تاثیرگذاری نسبی یا حداقل نمادین برخوردار است.
در پرتو شوک واردشده از این اقدام، مقتدی صدر خود را ناچار به واکنش سریع به بیانیهای دید که کشیدن فرش مشروعیت دینی و سیاسی برآمده از دو صدر شهید از زیر پای او را هدف گرفته بود. او در واکنش به این تحول، اینبار نیز چون بزنگاههای پیشین، و برای هفتمینبار از سال۲۰۱۳ تاکنون، گزینه اعلام خروج از صحنه سیاست را برگزید. راهی که در معادله سیاسی فعلی عراق، شرایط را بههمریخته و زمینه را برای استفاده او از برگه قدرتنمایی میدانی و مزیت در اختیار خود فراهم میکرد: توانایی بسیج بخشهایی از جامعه عراق که او را نماد نهضت تحولخواهی خود میدانند و با یک اشارهاش به میدان آمده، با اشارهای دیگر، میدان را ترک میکنند.
با این تحولات و درحالیکه بسیاری از تحلیلگران در انتظار بالاگرفتن درگیریهای نظامی و آشوب خیابانی و احتمال قابل توجه حرکت عراق به سوی جنگی داخلی و شیعی – شیعی بودند، مقتدی صدر با رو کردن برگ جدید بازی خود، در سخنانی رسانهای از معترضان خواست ظرف یک ساعت مناطق حضور خود را ترک کنند؛ در غیر اینصورت به گونه دیگری اقدام میکند و از آنها اعلام برائت خواهد کرد. فرمانی که به سرعت منجر به پایین آمدن سطح درگیری و بازگشت امور به شرایط پیش از بحران اخیر شد. این تحول اگرچه آتش بحران رو به اوج جاری را مهار کرد، اما طبیعی است که نمیتواند به کلانبحران موجود در سیاست و حکومت عراق جدید پایان دهد که در دو سال اخیر و بهویژه پس از انتخابات پارلمانی اخیر، بیش از پیش بروز و ظهور یافته است. بحرانی که از بسترها و زمینههای واقعی و تاریخی برخوردار است و در افق قابل پیشبینی همچنان ادامه خواهد یافت. عراق، همچون بسیاری دیگر از کشورهای عربی، از هنگام فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکلگیری نظام و چارچوب سرزمینی جدید خود، تا سقوط نظام بعثی (۲۰۰۳)، از مشکلات تاریخی و عمیق رنج برده است که میتواند در چارچوب مثلث بحرانیِ هویت، مشروعیت و کارآمدی نمایانده شود. در عراق پسا صدام، نظام جدیدی شکل گرفت که انتظار میرفت در جهت حل این بحرانها حرکت کند؛ اما به دلایل مختلف داخلی و خارجی، چنین نشد. در بعد داخلی، میراث سنگینِ نظامِ به کلی متمرکز و اقتدارگرای بعثی و صدامی آنچنان سنگین بود که پیامدهای آن هنوز نیز ادامه دارد. نظامهای اینگونه، دو بار، ملت و کشور خود را ویران میکنند: یکبار در هنگام سیطره بر مقدرات امور و بار دیگر پس از فروپاشی و بههم ریختن همه امور. تجربه عراقِ پسا صدام و لیبیِ پسا قذافی با همه تفاوتهای موجود در دو کشور، از این زاویه به هم نزدیک و پندآموز است.
تنها یک نکته از دهها نکته نهفته در این موضوع این است که در کشوری که مخالفان و احزاب و گروههای معارضه بهطور مستمر سرکوب شوند و نتوانند بهصورت قانونی فعالیت و تجربهآموزی کنند، حتی در صورت بروز شرایط استثنایی و تغییر بنیادین در نظام موجود، نیروهای جایگزین از سنت دموکراتیک برای رقابت قانونی با یکدیگر و توانایی و کارآمدی ضروری برای اداره بهینه امور کشور برخوردار نخواهند بود.
در بعد خارجی نیز، فروپاشی نظام صدام، از آنجا که به تغییر توازن سیاسی و مذهبی در درون عراق و برآمدن قدرت شیعیان از یکسو و تحول در موازنه قدرت منطقهای و افزایش حضور و نفوذ منطقهای ایران از سوی دیگر انجامیده بود، با مخالفت تقریبا همه همسایگان دیگر این کشور همراه و پترودلارها و ارادههای سیاسی مختلف با یکدیگر تجمیع شد تا تجربه عراق جدید و دموکراتیک تثبیت نشود. سیاستی که در حکم ریختن بنزین بر آتش بحرانهای سهگانه پیشگفته بود و از جمله به زایش تندروترین جریانهای تروریستی در قالب داعش انجامید. گروهی که محصول پیوند دو مدرسه سرآمد در خشونت و ترور (اسلام القاعدهای و ناسیونالیسم بعثی) بود و با دامن زدن به جنگ طایفهای و مذهبی، عراق جدید را تا لبه پرتگاه فروپاشی پیش برد؛ اما در نهایت با تدابیر متقابل بهکار گرفتهشده از سوی نیروهای سیاسی عراق جدید، نقشآفرینی یگانه مرجعیت و حمایت ایران، این امکان برای داعش و حامیان خارجی آن فراهم نشد. با این حال آثار این آتشافروزی، به فرسایش مفرط نظام جدید و در حال شکلگیری و تشدید بحران کارآمدی در آن انجامید که در اساس همانگونه که اشاره کردیم نتیجه میراث کشور بر باد ده نظام سابق بود.
یک عامل دیگر تاثیرگذار بر بحران فعلی عراق، شخصیت ویژه مقتدی صدر است. صدر سومِ عراق که داماد صدر اول و فرزند صدر دوم است، از موقعیت و جایگاه دینی و مرجعیتی آن دو برخوردار نیست و بیشتر بهعنوان یک بازیگر سیاسی در صحنه عراق نقشآفرینی میکند. با این حال در چارچوب بازیگری سیاسی خود همواره، حداکثر بهرهبرداری را از میراث تاریخی و دینی صدرین شهیدین بُرده است. مقتدی، در ردیف شخصیتهای مرسوم جهان سیاست نمیگنجد و از ویژگیهای روانی و سیاسی و کلید واژههای خاص خود برخوردار است که بدون توجه به آن، تحلیل و معالجه درست شرایط بحرانی فعلی عراق ممکن نیست. او بهویژه در دو سال اخیر خود را به نماد چند جنبش اجتماعی دارای همپوشانی با یکدیگر تبدیل کرده است: اول، جنبش سیاسی و مذهبی صدریها که با دیگر جریانهای سیاسی و شیعی عراق، رقابتی گاه تا حد دشمنی دارد، به عنوان جریان اصلی تحت رهبری و هسته کانونی و سازمانیِ قدرت او. دوم، جنبش جوانان و فقیران و حاشیهنشینان شهری که از فقر و فساد و نابسامانی در اداره امور کشور رنج میکشند، به عنوان تودههای بسیجشونده و حاضر در صحنه و بالاخره جنبش ناسیونالیسم تضعیفشده عربی و عراقی در عراق پسا صدام که از پشت پرده توسط محافل و کانونهای بعثی و بازماندگان نظام سابق مدیریت میشود، بهعنوان تحریککنندگان و آتشافروزانی که کل تجربه جدید عراق را هدف گرفته و به صدر و جریان او نگاهی ابزاری دارند. مجموعه این شرایط و ویژگیها، او را به رقمی سخت در معادله سیاسی عراق تبدیل کرده و با وجود تاکید چندبارهاش، حتی در آخرین اظهارات، مبنی بر کنارهگیری همیشگی از صحنه سیاست، خروج از وضعیت بنبست فعلی سیاسی در عراق، بدون نقشآفرینی او سخت مینماید. میتوان امیدوار بود با شوک حاصل از بیانیه تند آیتالله حائری و عقبنشینی فعلی مقتدی صدر، راه برای راهحلهای میانه و توافق گشوده شود. در غیر این صورت، بحرانِ عمیق و ریشهدار موجود در سیاست و حکومت و جامعه عراق، بار دیگر فوران خواهد کرد؛ تحولی که حتی میتواند به خارج شدن امور از سیطره نیروهای سیاسی دو طرف بحران و جنگی خارج از کنترل بینجامد.
منبع: دنیای اقتصاد