مادر واقعی پوتین کیست؟
اکثر ما کمابیش داستانی زندگی «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه را شنیدهایم. در زمان جنگ، پدر ولادیمیر پوتین، برای گذراندن یک مرخصی کوتاه از خط مقدم جبهه به خانه بازمیگردد. وقتی به نزدیکی آپارتمانی میرسد که با همسرش در آنجا زندگی میکرده چشمش به تعداد زیادی جسد میافتد که در خیابان بر روی هم انباشته شده بودند و عدهای مشغول انتقال آنها به درون کامیون بودهاند. نزدیکتر که میرود پاهای زنی را میبیند که هنوز کفشهایش را به پا داشته است. او همسرش را میشناسد. پدر پوتین به سرعت به نزد آن افراد رفته و از آنها میخواهد تا جسد همسرش را به او تحویل دهند. بعد از بحث و مشاجرهای که صورت میگیرد، آنها راضی میشوند تا جسد را به او بدهند. پدر پوتین همسرش را در آغوش میگیرد و بعد از بررسی وضعیت او متوجه میشود که مادر پوتین هنوز زنده است. او همسرش را به آپارتمان خودشان برده و تا زمانی که سلامتیاش را به دست بیاورد از او مراقبت میکند. درست هشت سال بعد در سال 1952 پسر آنها، ولادیمیر، متولد میشود. اما شبهاتی در این داستان وجود دارد. این روایت بسیار به افسانهها شبیه است. افسانهای که قرار است بگوید پوتین با چه معجزهای نجات یافته تا حالا امپراطوری روسیه را احیا کند. شاید ماجرا چیز دیگری باشد.
به گزارش «انرژی امروز» نشریه اکونومیست در جدیدترین شماره خود ادعاها درباره پدر و مادر پوتین را بررسی کرده است. این نشریه از زنی نوشته است در یکی از روستاهای فقیر گرجستان، که مدعی است مادر پوتین است. زنی به نام ورا که تنها سندش برای این ادعا، عکسهای فرزند گم کرده خودش است.
ورا پوتینا پس از تمیز کردن آرد از دستانش با یک چاقوی تیز و بزرگ، عکسهای پیشرویش را مرور کرد. یک کودک بسیار کوچک با کراوات مخملی و کفش بند هوشمند. دانش آموزی در ردیف عقب مدرسه روستای متخین، باهوشترین دانش آموز کلاس خود. موهای بلوند چانه ضعیف و لب پایین تیره. چشمان رنگ پریده، چشمان روسی. بیشتر این بچهها در عکس نگاه محتاطانه کودکان ناراضی را داشتند. بله، ولادیمیر پوتین ناراضی بود. اما وقتی در سال 1999 از سایه بیرون آمد و رئیس جمهور روسیه شد، هیچ شکی در مورد او وجود نداشت. کدام مادری پسر خود را نمی شناسد؟ علاوه بر این، او مثل گذشته راه میرود: مانند یک اردک.
او تنها کپی عکسها را دارد. بلافاصله پس از اینکه او ادعای خود را مطرح کرد که مادر پوتین است، ماموران کاگب به خانه او آمدند، نسخه اصلی عکس را گرفتند و تهدید کردند که از این موضوع حرفی نزند. اما این هیجان انگیزترین اتفاق سالها در روستا بود. روستای متخین یک منطقه کشاورزی فقیر در پای قفقاز در گرجستان، بر روی رودخانه کورا بود. خانههای فرسوده دارد با نردههای زنگزده. جادهها، گرچه نام بزرگی به نام استالین داشتند، اکثراً خاکی بودند. همه جای خانه خود ورا فرسوده بود. ورا روس بود، نه گرجی، اما با خندههای صمیمانهاش محبوب بود. و به زودی همه اهالی روستا، قبول کردند که ورا مادر «پادشاه روسیه» است.
او ۷۳ ساله که بود برای اولین بار فرزند خود را در تلویزیون دید و مطمئن شد فرزند گمشده و خاص اوست. ورا مدعی است که ولادیمیر را از یکی از دوستانش در کالج باردار شده است. نام پدر ولادیمیر پلاتون پریوالو بود. اما پلاتون با کس دیگری ازدواج کرد و ورا مجبور شد با یک سرباز گرجی ازدواج کند. بعدها گویا به دلیل اختلافات خانوادگی ورا با همسرش، این مادر مجبور میشود پسرش را پیش پدر و مادر خود بفرستد. پدر و مادر ورا پوتین را به یک مدرسه شبانهروزی نظامی میفرستند. ارتباط مادر با پوتین قطع میشود تا وقتی که میفهمد فرزندش در کاگب است.
با این حال اکونومیست مینویسد که در زندگینامههایی که از پوتین نوشته شده است والدین او کسانی دیگر هستند که در لنینگراد زندگی میکردند. در این زندگینامه آمده است که در طی محاصره شهر در سالهای 1941 و 1944، تصور میرفت مادر ولادیمیر در میان کسانی است که از گرسنگی جان دادهاند. اما پدر ولادیمر بدن نیمه جان همسرش را از میان اجساد مردگان بیرون کشید و هشت سال بعد ولادیمیر پوتین به دنیا آمد.
در روسیه کسی ایده ورا را در مورد مادر واقعی بودن پوتین جدی نمیگیرد. اما در گرجستان چرا. و از آن گذشته روزنامهنگاران خارجی به چنین ایدهای علاقه دارند.
روزنامهنگاران میگویند در زندگینامههای پوتین، هیچ جزئیاتی تا ده سالگی او به ثبت نرسیده است. چون احتمال داشت پوتین هر گونه ارتباط با گرجیها را پنها کند. گرجی بودن پوتین به این معنی است که او به واقع روس نیست و روح استالین در کالبد او حلول نکرده است.
در سال 2008 روزنامه دیلی تلگراف نوشت که ولادیمیر پوتین سه سال در مدرسه روستایی به نام متخین تحصیل کرده است. در سال 2000 دو روزنامهگار چچنی و ایتالیایی که داستان ورا را بررسی میکردند در یک تصادف کشته شدند. روزی هم دو نفر غریبه به خانه ورا آمدند و برای آزمایش دیانای از او خون گرفتند اما هیچ گاه نتیجه آزمایش معلوم نشد.
ورا تا جایی که میتوانست این روایت را تکرار میکرد. در سال 2003 در سن 77 سالگی، او راز زندگیاش را با یک فیلمساز هلندی به نام اینکه اسمیت در میان گذاشت. در فیلمی با نام «مامان پوتین» از سختیهای زندگیاش در متخین حرف زد. ورا میگوید که چرا مادر خوانده و پدر خوانده پوتین که در دهه 1990 درگذشتند هرگز علنا درباره او صحبت نکرده بودند. چون احتمال داشت به آنها هم گفته بودند درباره پوتین صحبت نکنید. مردانی که به کاگب پیوسته بودند باید خانواده خود را فراموش میکردند.
اما ورا میگوید من پوتین را فراموش نکردم. مخصوصا در دورهای که پوتین در سال 2008 به گرجستان حمله کرد من شرمنده بودم.
ورا میگوید یکی از عکسهای ولادیمیر را کاگب با خود نبرد. این همان عکسی است که کودکی را نشان میدهد با چشمانی درخشان. هر چه باشد من مادر رئیس جمهور بیرحم روسیه هستم.