مسئله این است: پذیرش یا رد نظم بینالملل!
احمد زیدآبادی | روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی
ما ایرانیها از آنچه «نظم بینالملل» خوانده میشود، درک واضح و درستی نداریم و آن را معمولاً گونهای تفنن که میتوان با هر متر و معیار فردی و داخلی در بارهاش اظهار نظر کرد، فرض میکنیم.
البته نظم بینالملل از پیچیدهترین و حتی شاید بتوان گفت مبهمترین موضوعات سیاست است که همچون ماهی سرشتی لغزنده دارد و به راحتی قابل تبیین و تعیّن دقیق و روشن نیست. در واقع این مفهوم هم تا اندازهای مانند مفهوم “دمکراسی” از نوعی تناقض ذاتی رنج میبرد. برای مثال، اساس دمکراسی بر رأی آزاد عموم مردم است، اما وقتی که در شرایطی استثنایی همین مردم به فرد یا حزبی رأی میدهند که آشکارا خود را دشمن دمکراسی و نهادهای آن معرفی میکند، تناقض لاینحل ذاتی آن هویدا میشود. نظم بینالملل نیز بر مبانیِ طبیعی و عقلی و اخلاقی جهانشمولی استوار نیست و در حقیقت نوعی قرارداد موقت برای تعیین نوع تعامل بین ملت – دولتهای جهان است که “نباید” از آن تخطی شود و داور این “نباید” هم قدرتهای بینالمللی برخوردار از ابزار و امکانات تنبیه و مجازات طرف خاطی هستند!
بر همین اساس، در سالهای اخیر، دو تعبیر “کشور یاغی” و “کشور متعارف” در ادبیات دیپلماتیک آمریکا رواج یافته است که برای توصیف کشورها از آن استفاده میشود. از نگاه دولتمردان آمریکا، کشور یاغی کشوری است که نظم بینالملل را برنمیتابد و برای به هم زدن آن تلاش میکند. کشور متعارف یا نرمال هم کشوری است که گرچه ممکن است نسبت به عادلانه یا منطقی بودن نظم بینالملل منتقد باشد، اما نسبت به آن پایبندی و التزام عملی دارد.
از منظر آمریکایی، فقط یک کشور نرمال یا متعارف میتواند از مزایا و مواهب و حقوق ناشی از پایبندیاش به نظم بینالملل برخوردار شود. روی دیگر این سخن این است که کشوری که علیه این نظم طغیان کند و در صدد به هم زدن آن از راه اعمال قدرت برآید، از چنین حقوقی محروم میشود.
بر همین اساس، عموم کشورها خود را ملتزم و پایبند به نظم بینالملل نشان میدهند تا در مواقع عادی و بخصوص بحرانی بتوانند از حقوق ناشی از آن بهره ببرند. البته در تاریخ معاصر، برخی رهبران کشورهای کمونیستی از جمله مائو تسه تونگ رهبرانقلاب چین در ابتدای کار خود، اساس نظم بینالملل را ظالمانه دانسته و به صراحت از ضرورت به هم زدن تمام بنیانهای آن سخن گفتهاند، گرچه بعدها به دلیل نیاز به استفاده از حقوق ناشی از آن، در رویکرد خود تجدیدنظر کردهاند.
در این میان، جمهوری اسلامی از معدود نظامهای سیاسی دنیاست که از سوی آمریکا به “یاغیگری” علیه نظم بینالملل متهم است، عنوانی که به شدت مورد حساسیت دیپلماتهای ایرانی است و آن را با خشم تمام رد میکنند.
مشکل اما اینجاست که جمهوری اسلامی از توصیف خود به عنوان یک “نظام عادی و متعارف” نیز به همان اندازه بیزار است و نسبت به آن واکنش منفی نشان میدهد.
در واقع، مقامهای جمهوری اسلامی ضمن آنکه نظم بینالملل را در جهت تحکیم سلطهگری و مبتنی بر ظلم آشکار میدانند و هیچ مشروعیتی برای آن قائل نیستند، در عین حال، بر این نکته نیز اصرار دارند که جمهوری اسلامی عضو مسئول و متعهد نظام بینالملل است.
این نوع برخورد گونهای تناقض به وجود میآورد که به نظرم دردسر بزرگی برای دیپلماتهای ایرانی در محافل جهانی ایجاد کرده است چراکه آنها باید توأماً نفی و پذیرش قواعد بینالملل را به نمایش بگذارند و این، طرف مقابل را گیج و بعضاً عصبی میکند.
هنری کیسینجر که در پیرانهسری همچنان قویترین مغز استراتژیک سیاست خارجی آمریکا محسوب میشود، در سال های اخیر بارها تأکید کرده است که ایران از بین دو گزینۀ پذیرش نظم بینالملل یا اصرار به طغیان علیه آن یکی را باید انتخاب کند. ظاهراً نظر کیسینجر بازتاب وسیعی در ادبیات دیپلماسی آمریکا و متحدان منطقهای آن پیدا کرده است به طوری که مرتب از لزوم نرمال شدن جمهوری اسلامی سخن میگویند.
به زعم آمریکاییها، جمهوری اسلامی فقط در صورتی میتواند از مواهب حقوق بینالملل برخوردار باشد که به نظم بینالملل تن دهد اما اگر قصد براندازی این نظم را دارد، از حقوق هم خبری نخواهد بود! این یعنی اینکه “زورگویی” علیه ایران از نظر آمریکا به امری مباح تبدیل شده است!
تن دادن به نظم بینالملل اما تبعات خاص خود را برای جمهوری اسلامی دارد و تن ندادن هم همینطور!
بنابراین، نامۀ طولانی محمد جواد ظریف به رئیس وقت شورای امنیت در بارۀ غیرقانونی بودن فعال کردن مکانیسم ماشه از سوی آمریکا شاید حتی از سوی طرف آمریکایی خوانده هم نشود! آنها ظاهراً میخواهند بله یا نه روشن و قاطعی از ایران در بارۀ پذیرش یا رد نظم بینالملل بشنوند و گام بعدی خود را مطابق آن بردارند!