میراث 100 ساله کارتر
زندگی و زمانه یک رئیسجمهور
جیمی کارتر در 29 دسامبر 2024 در 100 سالگی در خانهاش درگذشت. در میان رئیسجمهوران ایالات متحده کارتر بیش از بقیه عمر کرد و برای ما ایرانیها یکی از مهمترین رئیسجمهوران ایالات متحده بود که زندگی و زمانهاش به رخدادهای ایران گره خورده بود.
به گزارش «انرژی امروز» از هفتهنامه صدا، کارتر که کشاورز بود و بعدها به عنوان افسر نیروی دریایی خدمت کرد و دانشآموخته فیزیک هستهای بود، در سال 1970 از حزب دموکرات بهعنوان فرماندار حورجیا انتخاب شد. ریاستجمهوری او در سال 1976 مقارن بود با یک دوران بیاعتمادی عمیق سیاسی در آمریکا پس از واترگیت و جنگ ویتنام.
او چهار سال پر فراز و نشیب را اداره کرد پر از صفهای طولانی بنزین، تورم بالا و بحران گروگانگیری در ایران. اما امضای یک توافقنامه محدودیت تسلیحات استراتژیک با اتحاد جماهیر شوروی و توافقنامه کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل هم در کارنامه کارتر وجود دارد. میراث کارتر توجه ویژه او به ارتقا و گسترش حقوق بشر نسبت به هر رئیسجمهور دیگری در دوران مدرن بود که برایش جایزه صلح نوبل را در سال 2002 به ارمغان آورد.
نشریه تایم در این باره مینویسد که «جیمی کارتر رئیسجمهور درجه اولی نبود، اما با تلاش بیوقفه توانست به یک رهبر نمادین جهانی تبدیل شود با میراثی الهامبخش، اگر چه اغلب بحث برانگیز، بهعنوان صلحجوی سرسخت و مشکلگشایی شایسته و اخلاقی.» به اعتقاد این نشریه ریاستجمهوری کارتر که همزمان شد با وضعیت اسفناک اقتصادی، حمله شوروی به افغانستان و گروگانگیری آمریکاییها در ایران، یک شکست سیاسی واقعی بود اما موفقیت حقیقی بزرگتر از آن چیزی بود که در شکست سال 1980 توسط رونالد ریگان دیده شد.
گفته میشود در زمان کارتر و رهبری او در آمریکا، از رخداد حداقل 5 جنگ جلوگیری شد؛ جنگهایی در پاناما، در اسرائیل، در ایران، در هائیتی و در کره شمالی. قرارداد کمپ دیوید از ماندگارترین معاهدههای پس از پایان جنگ جهانی دوم است.
خود کارتر در سال 2002 در مراسم دریافت جایزه صبح نوبل در سخنرانی خود گفته بود: «جنگ ممکن است گاهی یک شر ضروری باشد. اما مهم نیست که چقدر ضروری است، همیشه یک شر است، هرگز خیری در آن نیست. ما با کشتن فرزندان یکدیگر یاد نخواهیم گرفت که در صلح با هم زندگی کنیم.»
در این گزارش به صورت خلاصه چند رخداد مهم زمان ریاستجمهوری او را از منابع مختلف رسانهای و تحلیلهای بینالمللی منتشر شده در روزنامهها و دیگر رسانههای غربی بررسی میکنیم.
کارتر و ایران
در تابستان 1979، کمبود بنزین که ناشی از افزایش قیمت اوپک و انقلاب ایران بود، منجر به ایجاد صفهای طولانی در مقابل پمپ بنزینها شد و خشم مردم را برانگیخت. همانطور که روزالین کارتر و مشاور امنیت ملی زبیگنیو برژینسکی تاکید کردند، با ادامه بحران در سال 1980، هر کسی جای کارتر بود بهنوعی اقدام نظامی علیه ایران انجام میداد. اما کارتر معتقد بود که اگر اقدامی علیه ایران انجام دهد گروگانها فورا اعدام میشوند و جنگ ناشی از آن منجر به مرگ بسیاری از آمریکاییها و ایرانیها میشود.
در این میان کماهمیت دادن گروگانگیری هم امکان نداشت؛ روزنامهنگار-خبرنگار و مجری بهنام والتر کرانکایت هر شب در سیبیاس نیوز به بینندگان یادآوری میکرد که دقیقا چند روز است که گروگانها به اسارت گرفته شدهاند. از سویی خط شبانه تد کوپل، مجری ایبیسی نیوز با یادآوریهای مشابه کرانکایت آمریکاییها را نیز درگیر بحران نگه میداشت.
در آوریل 1980، کارتر اجازه انجام ماموریت نجات گروگان را صادر کرد، اما سه هلیکوپتر از هشت هلیکوپتر ارسال شده به داخل ایران در بیابان دچار حادثه شدند. پس از خاتمه ماموریت، یک هلیکوپتر با یک هواپیمای ترابری برخورد کرد و هشت سرباز ارتش کشته شدند. کارتر این ماموریت ناموفق را عامل شکست وحشتناک خود در برابر ریگان در انتخابات نوامبر دانست، اگرچه اقتصاد، نامزدی جان اندرسون برای انتخابات ریاستجمهوری و مبارزات قوی انتخاباتی ریگان را نیز از عوامل اصلی این شکست میدانست.
کارتر آخرین شبهای دوران ریاستجمهوری خود را بهصورت شبانهروز در دفتر میگذراند تا بلکه راهی برای آزادی گروگانها بیابد. ایران تنها لحظاتی پس از ادای سوگند ریگان در 20 ژانویه 1981، در چهارصد و چهل و چهارمین روز اسارت، گروگانها را آزاد کرد. همه آنها زنده و سالم بودند، اگرچه جمهوریخواهان مدتها استدلال میکردند که «عزت» ملت آسیب دیده است.
مارس سال 2023 بنی فرانک بارنز سیاستمدار آمریکایی که در ردههای مختلف سیاسی ایالات متحده حضور داشته است در سن 85 سالگی اعترافات عجیبی درباره ماجرای گروگانگیری داشت و تاثیر آن بر شکست انتخاباتی کارتر از ریگان. او سال گذشته در گفتوگویی با پیتر باکر، گزارشگر نیویورک تایمز میگوید: «تاریخ باید بداند چه اتفاقی افتاد. فکر میکنم این خیلی مهم است. میدانم که پایان عمر کارتر نزدیک است و این اتفاق بیشتر و بیشتر در ذهن من مرور میشود و احساس میکنم که باید از آن صحبت کنم».
بارنز در این مصاحبه از کسی بهنام جان بی. کانالی جونیور، بزرگمرد سیاست آمریکا و فرماندار سابق تگزاس که برای سه رئیس جمهور کار کرده اما خودش در تلاش برای ورود به کاخ سفید باز مانده بود نام برده است. کانالی که یک دموکرات سابق بود، در سال 1980 به دنبال نامزدی جمهوری خواهان بود اما از فرماندار سابق کالیفرنیا، رونالد ریگان، شکست خورد. بعد کانالی تصمیم میگیرد که به ریگان کمک کند تا کارتر شکست خورد و در این روند، خود کانالی وزارت امور خارجه یا وزارت دفاع را در دولت جدید به دست آورد. بارنز مدعی است که کانالی در آن تابستان او را یکی پس از دیگری به پایتختهای خاورمیانه فرستاد تا با تعدادی از رهبران منطقه ملاقات کند و پیامی صریح به ایران بدهد: گروگانها را قبل از انتخابات آزاد نکنید. ریگان برنده خواهد شد و معامله بهتری به شما پیشنهاد خواهد داد.
بارنز میگوید بههمراه کانالی به دیدار ویلیام جی. کیسی، رئیس ستاد انتخاباتی ریگان و مدیر بعدی آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا رفت و به او در این مورد گزارش داد. اردوگاه کارتر خبر داشته که احتمالا کیسی یا شخص دیگری از اطرافیان ریگان به دنبال خرابکاری در تلاشهای کابینه کارتر برای آزادی گروگانهاست. اما تحقیقات کنگره چنین چیزی را رد کرد. در مارس 2023 کارتر در بیمارستان بستری شد و بارنز احتمالا با احساس عذاب وجدان به این نتیجه رسید که باید این راز 43 را فاش کند.
بارنز در گفتوگویش با نیویورکتایمز مطمئن است که هدف سفر کانالی فرستادن پیامی به ایرانیها بوده تا آنها گروگانها را تا بعد از انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده آزاد نکنند. او میگوید «من با این باور که هدف سفر ما همین بوده خواهم مُرد. وقتی برگشتیم کیسی به شدت مشتاق بود بداند آیا ایرانیها گروگانها را نگه خواهند داشت یا نه».
با این حال او حتی نمیداند آیا پیامی که به چندین رهبر خاورمیانه منتقل شده اصلا به دست ایرانیها رسیده است یا نه، چه برسد به اینکه بر تصمیمگیری آنها تأثیر داشته یا خیر. اما ایران گروگانها را تا پس از انتخاباتی که ریگان در آن پیروز شد، نگه داشت و تا بعد از ظهر روز 20 ژانویه 1981، که کارتر از کاخ سفید خارج شد، آنها را آزاد نکرد.
سوءظن درباره تعاملاتی که ستاد انتخاباتی ریگان با ایران داشت، سالها در همه جا به گوش میرسید تا اینکه در سال 1991 گری سیک، دستیار سابق امنیت ملی کارتر، مقالهای در نیویورکتایمز منتشر کرد که به این نظریه دامن میزد و پس از آن کتابی با عنوان «غافلگیری اکتبر» نوشت. اصطلاح «غافلگیری اکتبر» در ابتدا توسط اردوگاه ریگان برای توصیف ترس آنها از اقدامات کارتر در بحران گروگان گیری برای آزادی گروگانها درست قبل از انتخابات استفاده شد. برای جلوگیری از چنین سناریویی، گفته میشود که در ژوئیه و آگوست 1980 کیسی در مادرید با نمایندگان ایران دیدار کرده و به توافقی در ماه اکتبر در پاریس منجر شد که بر اساس آن دولت آینده ریگان در ازای آزاد نشدن گروگانها تا قبل از اعلام نتایج انتخابات، از طریق اسرائیل سلاح به تهران ارسال میکرد. هم مجلس نمایندگان و هم سنا به طور جداگانه تحقیقاتی در این باره انجام دادند و هر دو در نهایت این ادعاها را رد کردند. کارگروه دو حزبی مجلس نمایندگان، به رهبری لی اچ. همیلتون، نماینده دموکرات از ایندیانا، در یک گزارش 968 صفحهای به این نتیجه رسید که کیسی در آن زمان در مادرید نبود. با این حال در نوامبر 1991 یکی از وکلای جورج دبلیو بوش، در یادداشتی از تلگرافی نوشته است که نشان میدهد در آن زمان کیسی برای اهداف نامعلومی در مادرید بوده است. دو دهه بعد این یادداشت توسط رابرت پری، روزنامهنگاری که در حال تولید مستند «خط مقدم» بر اساس کتاب «غافلگیری اکتبر» بود، کشف شد. گری سیک میگوید «داستان فراتر از آن چیزی است که تاکنون گفته شده است». جرالد رفشون، که آن زمان مدیر ارتباطات کاخ سفید بود میگوید «اگر میتوانستیم گروگانها را آزاد کنیم حتما برنده انتخابات بودیم. این ظالمانه بود».
بارنز میگوید وقتی از من دعوت شد تا به خاورمیانه سفر کنم هیچ ایدهای از ماموریتی که در پیش داشتم نداشتم. آنها با جتی متعلق به شرکت نفتی «سوپریور اویل» به خاورمیانه سفر کرده بودند. بارنز تازه در اولین ملاقات با اولین رهبر جهان عرب، پی به نیت کانالی از این سفرها میبرد. بارنز جملاتی را که که کانالی به رهبران اعراب گفته است اینطور به یاد میآورد «ببینید، رونالد ریگان به عنوان رئیس جمهور انتخاب خواهد شد و شما باید به ایران این خبر را برسانید که آنها با ریگان معامله بهتری نسبت به کارتر خواهند داشت. بسیار هوشمندانه است که شما این موضوع را به اطلاع ایرانیها برسانید که صبر کنند تا این انتخابات سراسری تمام شود.» و آن وقت بود که «من متوجه شدم که چرا آنجا آمادهایم». به گفته بارنز، کانالی به جز اسرائیل در هر کشوری که توقف داشتهاند همان پیام را تکرار میکرد حتی برای انور سادات، رئیسجمهور مصر. «برای من روش شد که کانالی احتمالا یا وزیر خارجه خواهد شد یا وزیر دفاع». بارنز از ترس خود از افشای این ملاقاتها میگوید و اینکه دوست نداشت عاقبتی چون عاقبت بندیک آرنولد در میان دموکراتها داشته باشد. در این گفتوگو بارنز معتقد است که در حق کارتر بیعدالتی شده است. «من میخواهم تاریخ بگوید که کارتر درباره گروگانها معامله بدی داشت. وقتی گروگانها در سفارت بودند او هیچ شانسی برای مبارزه نداشت».
خود کارتر در سال 1995 در گفتوگو با رادیو عمومی ملی آمریکا، انپیآر، درباره ماجرای گروگانگیری میگوید: «سه روز بود که نخوابیده بودم و در مورد آزادی گروگانها با دقیقترین جزئیات مذاکره کرده بودم. همه چیز توافق شده بود و گروگانها در هواپیما در ساعت 10 صبح همان روز به وقت واشنگتن آماده پرواز بودند. بنابراین ما فقط منتظر بودیم تا خبری را دریافت کنیم که آنها از حریم هوایی ایران خارج شدهاند. اما وقتی ریاست جمهوری را به ریگان سپردم و او سخنرانی افتتاحیه خود را انجام داد، به من اطلاع دادند که هواپیما واقعا از تهران بلند شده است و گروگانها همگی سالم و آزاد هستند. باید بگویم که من دیگر به چیز دیگری فکر نمیکردم و فقط میدانستم که آنها آزاد هستند. و این یکی از باشکوهترین و شادترین لحظات تمام زندگی من بود.»
در ادامه این گفتوگو مجری از او میپرسد: اگر میتوانستید زمان را به عقب برگردانید و دانش و تجربهای را که امروز بهعنوان یک میانجی بینالمللی در اختیار دارید، داشته باشید، آیا مذاکرات گروگانگیری با ایران را طور دیگری انجام میدادید؟
کارتر قاطعانه جواب میدهد: «نه، من سعی خودم را کردم. از هر طریق ممکن، رسمی و غیررسمی، سعی کردم با آیتالله خمینی مذاکره کنم یا با او ارتباط برقرار کنم. اما او به شیوه خودش دستور صادر کرد که هیچ ایرانی مجاز نیست با کسی که نماینده دولت ایالات متحده در ماجرای گروگانگیریست صحبت کند. بنابراین ما سعیکردیم از همه بخواهیم و وادارشان کنیم تا با مقامات ایرانی به گفتوگو بنشینند و مذاکره کنیم تا گروگانهایمان را از ایران بیرون بیاوریم. اما تا آخرین روزهای ریاست جمهوری من این تلاشها بینتیجه بود.
سه روز آخری که رئیس جمهور بودم، اصلا نخوابیدم. مدام در دفتر بیضی ماندم تا به طور غیرمستقیم از طریق الجزایریها با ایرانیها مذاکره کنم. و این مذاکره بود که در نهایت منجر به آزادی گروگانها شد. از ساعت 10 صبح آن روز تا ظهر که از دفتر خارج شدم، در انتهای باند فرودگاه تهران یک هواپیما نشسته بود. و به محض اینکه رئیس جمهور ریگان سوگند یاد کرد، هواپیما بلند شد. اما این نتیجه مذاکرات لحظه آخری از طریق الجزایریها بود.»
کارتر و اسرائیل
شاید مهمترین دستاورد جیمی کارتر مذاکره درباره توافقنامه کمپ دیوید برای برقراری صلح بین اسرائیل و مصر بود، توافقی که نزدیک به نیم قرن باقی پابرجا ماند و همچنان بستری برای سیاست و امنیت خاورمیانه تشکیل داد. اما کارتر روابط پیچیدهای با اسرائیل داشت.
تحلیلگران بر این باورند که کارتر در خلال مذاکرات کمپ دیوید در استراحتگاه ریاست جمهوری در مریلند در سال 1978 نقش یک واسطه بیطرف را ایفا کرد، اما پس از پایان قدرت به منتقد اسرائیل تبدیل شد، کارتر در سال 2006 در کتابی با عنوان «فلسطین: صلح نه آپارتاید» رفتار اسرائیل با فلسطینیها را با سیستم سابق سرکوب نژادی آفریقای جنوبی مقایسه کرد.
در این کتاب، کارتر معتقد بود که در ایالات متحده موضوع رفتار اسرائیل با فلسطینیها را لابیهای طرفدار اسرائیل و سرمقالههای روزنامههای آمریکایی که به ندرت تصویر کاملی از وضعیت موجود ارائه میدهند، به انحراف کشانده شده است. او نوشت که اسرائیل به نقض حقوق بشر در سرزمینهای فلسطینی متهم است. اما مشخصترین دیدگاه او درباره اسرائیل، استفاده او از کلمه «آپارتاید» در عنوان کتابش بود.
این کتاب با واکنش شدید حامیان اسرائیل مواجه شد و او متهم به اغراق در وضعیت و تحریف حقایق شد. 14 نفر از اعضای هیات مشورتی مرکز کارتر در اعتراض به این موضوع استعفا دادند. مشاوران مستعفی در نامهای به کارتر نوشتند: «به نظر میرسد که شما به دنیایی از وکالت، حتی حمایتهای مخرب روی آوردهاید. ما دیگر نمیتوانیم موضع تند و سازشناپذیر شما را تأیید کنیم.»
کارتر حاضر به عقب نشینی نشد. او در مصاحبهای با رادیو اسرائیل به محدودیتهایی که برای فلسطینیان در کرانه باختری اشغالی وجود دارد اشاره کرد. کارتر گفت: «آنچه در فلسطین میبینیم از آنچه در آفریقای جنوبی شاهد بودیم بدتر است».
کارتر بعدها وقتی در یک سخنرانی در دانشگاه براندیس گفت که در عنوان کتاب از کلمه آپارتاید استفاده کرده و «میدانستم که تحریکآمیز خواهد بود» اما میخواست توجهات را به شرایط سرزمینهای فلسطینی اشغالی که اسرائیل در آن شهرک سازی میکند، جلب کند. وی افزود: قصدش «معادل دانستن صهیونیسم با نژادپرستی» نبوده، بلکه باید به این نکته اشاره کرد که «این اعمال ظالمانه مغایر با اصول دین یهود و مغایر با اصول اساسی کشور اسرائیل است.»
اما بودند منتقدان کشور اسرائیل که کارتر را به خاطر بیان آنچه که آنها حقیقت سختی علیرغم پیامدهای سختتر میدانستند، تحسین کردند. یکی از مشاوران مرکز کارتر که استعفا داد، استیو برمن، سال گذشته در The Forward نوشت که آمده بود نظرش را تغییر دهد و به کارتر نامه نوشت تا عذرخواهی کند. او گفت: «در سالهای بعد، متوجه شدم که احتمالا کارتر درست میگوید.»
کارتر و کره شمالی
کارتر احتمالا 30 سال پیش از وقوع یک جنگ بین ایالات متحده و کره شمالی جلوگیری کرده است، کاری که او کرد یک دیپلماسی یکجانبه که کاخ سفید کلینتون را به شدت خشمگین کرد و بین دو رئیس جمهور دموکرات اختلاف بهوجود آورد.
در اواخر بهار 1994، کره شمالی اعلام کرده بود که بازرسان بینالمللی هستهای را از این کشور بیرون میکند و سازمانهای اطلاعاتی آمریکا به این نتیجه رسیدند که کره شمالی قادر است سلاح هستهای تولید کند. در داخل کاخ سفیدِ بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت، بحث بر سر این بود که آیا ممکن است برای توقف کره شمالی اقدام نظامی لازم باشد و اینکه آیا چنین اقدامی میتواند جنگ کره را دوباره شعله ور کند یا خیر؟
در چنین وضعیت نامشخصی بود که کارتر نامهای به کلینتون نوشت و اعلام کرد تصمیم گرفته است به عنوان یک شهروند خصوصی به دیدار کیم ایل سونگ، بنیانگذار کره شمالی به پیونگیانگ سفر کند. این نامه را ال گور، معاون رئیس جمهور، خواند و از کارتر خواست که لحن کلام نامه را ملایمتر کند و برای این سفر از کلینتون اجازه بگیرد، اجازه داده شد، اما با اکراه.
سفر کارتر به کره شمالی دو روز طول کشید و با کیم سالخورده مذاکره کرد و در نهایت از سوی رهبر کره شمالی آنچه را گرفت که فکر میکرد تعهداتیست الزامآور؛ یعنی نگه داشتن بازرسان در کره و کنار گذاشتن تدریجی تولید سوخت هستهای در ازای کمک انرژی از غرب.
جزئیات توافق مبهم بود، اما کارتر از منطقه غیرنظامی حائل بین دو کره به سئول بازگشت و اعلام کرد که «بحران هستهای به پایان رسیده است» و گفتوگوهای دو روزه او با رهبر کمونیست کره شمالی یک «معجزه» بوده است. البته برخی معتقدند این کار کارتر چندان در داخل آمریکا مورد توجه قرار نگرفت.
اما در سمت دیگر، یعنی در کابینه کلینتون، وضع متفاوت بود. برای کلینتون که با توافقی که کارتر به دست آورده بود مخالفت کرده بود و به دنبال تحریم کره شمالی بود در سازمان ملل، توافق چندان هم موفقیتآمیز نبود. از نظر او و دیگر منتقدان کارتر، دیپلماسی رئیس جمهور سابق ساده لوحانه به نظر میرسید و تصور بر این بود که کارتر همه آن چیزی را که کیم ایل سونگ گفته است، پذیرفته و هیچ انتقادی را هم قبول نمیکند.
اما کارتر روایت دیگری داشت. دیوید ای.سنگر، روزنامهنگاری که در سفر کارتر همراه او بود، در این خصوص از کارتر میپرسد و او روایت دیگری نقل میکند. کارتر جواب میدهد که تلاش میکند «رهبر بزرگ»، همان کیم که به این نام شناخته میشد، را گوشه رینگ به دام اندازد و او را وادار کند که شرایط این توافق را به طور علنی اعلام کند تا دستیارانش آنها را اجرا کنند. وقتی از کارتر در مورد سلامت کیم سوال میشود که بیش از چهار دهه بر کره شمالی حکومت کرده بود، او لبخندی میزند و میگوید که «خیلی عالی» به نظر میرسد.
چند روز بعد، کیم مُرد. پسر او، کیم جونگ ایل، با کاخ سفیدِ کلینتون به نوعی توافق دست یافت که در آن موافقت شد در ازای پایان پروژه تولید بمب کره شمال، غرب دو راکتور هستهای مقاوم در برابر اشاعه برای کره شمالی بسازد تا این کشور قادر باشد برق تولید کند. راکتورهای مقاوم در برابر اشاعه، راکتورهایی هستند که به عنوان یک ویژگی سیستم انرژی هستهای تعریف میشوند و مانع انحراف یا تولید اعلام نشده مواد هستهای یا سوءاستفاده از فناوری هستهای با هدف دستیابی به سلاحهای هستهای یا سایر بمبهای هستهای میشوند. اما راکتورها هرگز تکمیل نشدند و ده سال بعد کره شمالی اولین آزمایش هستهای خود را انجام داد.
اگر به گذشته نگاه شود، این دیدار را احتمالا باید مقدمه دیپلماسی شخص دونالد ترامپ با کیم جونگ اون، نوه رهبر بزرگ دانست که با کارتر ملاقات کرد. اما همین دیپلماسی هم شکست خوردند و امروز تخمین زده میشود که کره شمالی بیش از 60 سلاح هستهای داشته باشد. در حالی که کارتر نتوانست کره شمالی را خلع سلاح کند، اما توانست بحرانی را خنثی کند که اگر باعث جنگ میشد، آمریکا و آسیا را تغییر میداد.
کارتر و المپیک مسکو
یکی از بحثبرانگیزترین تصمیمات سیاست خارجی ایالات متحده در سالهای گذشته، تصمیمی بود که کارتر به صورت مستقیم در آن دخالت داشت و آن زمان وقتی صحبت از این تصمیم به میان میآمد انتقادات بسیاری را از سوی کارشناسان مسائل بینالمللی مطرح میکرد اما در یکی دو سال اخیر دوباره تصمیمی مشابه رویکرد کارتر گرفته شده است. صحبت از اتفاقیست که در سال 1980 و در پی نظر کارتر برای تحریم بازیهای المپیک مسکو رخ داد و البته در زمانه حاضر نیز مسکو از میادین ورزشی حذف شده است.
این تحریم به عنوان موضعی علیه تهاجم شوروی به افغانستان در دسامبر 1979 اتخاذ شد و حالا پس از سالها تاریخ تکرار شده، و روسیه باز هم پس از حمله به اوکراین در سال 2022 از حضور در بسیاری از میادین ورزش بینالمللی محروم است.
در حالی که در دو سال اخیر یک اتفاق نظر در موافقت با حذف روسیه از میادین ورزشی وجود دارد، نظرسنجیهای دهه هشتاد ابتدا نشان داد که در ماههای ابتدایی سال 1980 اکثریت آمریکاییها (55 تا 60 درصد) از تحریم بازیهای المپیک حمایت کرده بودند. این موافقت به عنوان تجدید رهبری آمریکا در صحنه جهانی و ایستادگی در برابر اتحاد جماهیر شوروی، 15 سال پس از اوج تنشهای جنگ سرد، تلقی میشد. اما با گذشت زمان و کمرنگتر شدن خشم اولیه در آغاز جنگ، آمریکاییها به این ایده فکر کردند و مانند برخی مفسران امروزی به آن نگریستند که: مجازاتی ناعادلانه برای ورزشکاران آمریکاییست که کاری به کار سیاست نداشتند.
با نزدیک شدن به زمان المپیک تابستانی 1980، حمایت از این تصمیم آمریکا در داخل خود کشور آمریکا به زیر 50 درصد سقوط کرد و مردم این سوال را مطرح میکردند که آیا این تحریم منصفانه بود؟ چنین سوالاتی حتی امروزه هم در مورد ورزشکاران روسیه مطرح میشود. کنگره آمریکا هم چندان موافق نظر کارتر نبود.
این بایکوت در نهایت مسئولیت سیاسی بزرگی را برای کارتر به ارمغان آورد که میبایست در طول مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری 1980 با رونالد ریگان روبهرو میشد. او به ریگان باخت و اتحاد جماهیر شوروی تا سال 1989 در افغانستان باقی ماند، و در واقع هیچ عایدی برای کارتر به همراه نداشت.
اینکه آیا سیاست و ورزش در ارتباط باهم هستند یا نه اندیشهای فردیست، اما اینکه آیا سیاست بخشی از ورزش است یا خیر، یک «آری» غیرقابل انکار دارد. از بازیهای المپیک در یونان در تقریبا 3000 سال پیش که عمیقا با سیاست در هم تنیده بودند، گرفته تا بازیهای المپیک امروزی هر دو سیاست خاص خود را دارند و دست به دست هم با مسائل ژئوپلیتیک گستردهتری مرتبط هستند.
ژورنال ورزشی سوئیم سوآن در گزارشی در این خصوص مینویسد: برای ورزشکارانی که به همراه دوستان، هم تیمیها و مربیان خود به بازیهای المپیک 1980 میرفتند، این تصمیم عمیقا شخصی بود. اما به اعتقاد این نشریه این ورزشکاران در مقابل عمل انجامشده قرار داشتند.
کارتر دو سال قبل یکی از مهمترین سیاستهای تاریخ ورزش آمریکا، یعنی قانون ورزش آماتور تد استیونز، را امضا کرده بود. این قانون «ورزش آماتور» آمریکا را متحول کرد، کنترل بیشتری به سازمانهای ورزشی مانند NCAA داد، اجازه ایجاد سازمانهایی مانند USA Swimming را داد و مسیری را برای پایهگذاری کمیته المپیک و پارالمپیک ایالات متحده آمریکا USOPC برای پیشبرد منافع المپیک آمریکا در خارج از کشور ایجاد و هموار کرد.
دو سال پیش از آن، به کارتر گفته میشد که پیشرفت در فضای المپیک برای رقابت آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی بسیار مهم است، رقابتی که به همان اندازه که یک رقابت فرهنگی بوده، یک رقابت اقتصادی و سیاسی هم بود. ایالات متحده در جدول مدالها در بازیهای المپیک 1976 پس از شوروی و آلمان شرقی سوم شد و مردم آمریکا نمیخواستند پس از شوروی سوم شوند.