نفس های آخر هامون با رخوت دستگاه دیپلماسی

شرق ایران چند سالی است که درگیر مصیبت خشکسالی و بادهای موسمی است و دریاچه هامون که روزی چند تن ماهی از آن صید میشد حالا به زمین خشک تبدیل شده است. این ماجرا دلایل مختلفی دارد و هنوز امید هست که از این وضع خارج شود.
میگویند که جنگهای آینده، نه جنگهای عقیدتی-سیاسی که جنگهای آبی و جغرافیایی است. البته در حال حاضر نیز نشانههایی از این اختلافات را میبینیم. امروزه ترکیه روی سرچشمههای فرات و دجله در عراق، سد میسازد و عراق را با چالش روبهرو میکند. همچنین آب و منابع تأمین آن در کشورهای عربی حاشیه خلیج، تبدیل به یک مسأله حیاتی و حتی امنیتی شده است. در روزهای اخیر، اختلافات مرزی در دریای خزر، ذهن مردم را به شدت درگیر کرده است و…
مجله فارسپلاس نوشت: یکی از جدیترین موارد اختلاف بر سر منابع آبی نیز، به مرزهای ایران و افغانستان بازمیگردد؛ جایی که رودخانه هیرمند از آن سرچشمه میگیرد. اما حالا افغانها سهم بیشتری از آن رودخانه میخواهند و سیستان و بلوچستان نیز، علاوه بر خشکسالی که بیشتر مناطق ایران را در بر گرفته، درگیر مسأله عدم تعهد طرف مقابل به تعهدات آبی خود نیز هست. اما ماجرای رود هیرمند و قراردادهای بسته شده در این زمینه چیست و قرار است چه اتفاقی بیفتد؟
استفاده خاص از یک رودخانه خاصتر
ماجرای رودخانه هیرمند، از سال 1857 میلادی بود که آغاز شد. در چنین سالی بود که هرات از خاک ایران جدا شد تا عملاً در این منطقه، با دو کشور متفاوت روبهرو باشیم؛ درست همان اتفاقی که مدتی قبلتر میان قفقاز و ایران هم افتاده بود؛ و البته به دست روسها. اما اینبار انگلیسیها بودند که این اتفاق را رقم زدند. از آن روز بود که افغانها بر سر سهم آبی خود از این رودخانه اما و اگرهای بسیاری داشتند. البته قرارهایی هم گذاشته شد؛ اما در کل، پرونده حقابه ایران از رود هیرمند، جزو پروندههای خاص است که هنوز هم محل اختلاف است.
کارشناسان میگویند که افغانها نگاهشان به منابع آبی خود، نگاهی ویژه است و دولتمردان افغان سعی میکنند که درآمد خوبی از این راه به دست بیاورند. ضمن اینکه تا به حال موفق شدهاند امتیازات جالبی هم بگیرند. آنها فقط در دهه پنجاه، دو میلیارد دلار کمک مالی از دولت وقت ایران دریافت کردند. ضمن اینکه استفاده از این اهرم در موضوع مهاجران و دریافت نفت ارزان و حمایت امنیتی برای مقابله با طالبان و… را هم باید در سیاهه استفاده خاص آنها از منابع جاری آبیشان بگنجانیم.
اولین قراردادهای مرزی شرقی
در سده نوزدهم میلادی بود که در کنفرانس پاریس، استقلال افغانستان به رسمیت شناخته شد. البته ایرانیها چندان مایل به این کار نبودند. اما بالاخره اتفاقی بود که افتاد. کمی بعدتر که نیروهای بریتانیا در جنگ گندمک بر افغانها پیروز شدند، یعنی به سال 1878 میلادی، این کشور تحتالحمایه انگلیسیها قرار گرفت. در نتیجه اولین قراردادهای مرزی شرقی ایران، با انگلیسیها بسته شد؛ میان مرزهای ایران و افغانستان و مرزهای ایران و هند؛ که بعدتر به مرزهای ایران و پاکستان تغییر کرد.
باز هم انگلیسیها
از این تاریخ به بعد بود که افسران انگلیسی، تکلیف حقابههای ایرانی را مشخص میکردند. از جمله اینکه در حکمیت گلداسمیت و مکماهون در سال 1896، یکسوم حقابه هیرمند به ایران و دوسوم به افغانستان داده شد. 21 سال بعد نیز، مذاکرات جدیدی میان ایران و افغانستان شروع شد تا تکلیف حقابه هیرمند و دریاچه هامون برای همیشه مشخص بشود. در سال 1315 شمسی نیز، یک قرار و مدار موقتی میان دو طرف بسته شد دال بر اینکه آب هیرمند از سد کمالخان به بعد، به طور مساوی و پنجاه پنجاه میان ایران و افغانستان تقسیم بشود.
افغانها متعهد شده بودند که قبلتر از این سد، علاوه بر نهرهای جاری موجود، نهر و تأسیسات دیگری ایجاد نکنند تا حق ایرانیها ضایع نشود. اما آنها به تعهداتشان عمل نکردند و سیستان دچار کمآبی شد. آنها در حالی که به صراحت اشاره کرده بودند هیچ نهر جدیدی را ایجاد نخواهند کرد، ولی نهرهای جدیدی را حفر کردند. این نامهربانیهای همسایگان شرقی همچنان ادامه داشت و مذاکرات بعدی نیز راه به جایی نبرد.
توافق زیر سایه روابط خوب
وقتی که رضاخان به قدرت رسید، روابط حسنهای با رهبر افغانستان داشت. در سایه همین روابط حسنه بود که تصمیم گرفت مشکل حقابه ایران را حل و فصل کند. اولین مذاکرات و تلاشها در سال 1930 و به هنگام مذاکرات امیر شوکتالملک علم بود که سر و سامان گرفت. ایرانیها سعی میکردند در این دوره از مذاکرات، اعتبار حکمیتهای استعماری گذشته را زیر سئوال ببرند؛ مواردی که مورد استناد افغانها بود.
پیشنهاد ایران بر تقسیم مساوی آب هیرمند و پیشنهاد طرف مقابل بر تقسیم مساوی آب از نهر شاهی واقع در پایین بند کمالخان بود. ایرانیها موافقت نکردند، چرا که این کار را عملیاتی نمیدانستند.
سرانجام همه این رفت و آمد و روابط خوب در دوره محمد نادرشاه افغان، امضای یک معاهده دوستی بین طرفین در سال 1306 بود. یک معاهده جدید هم در سال 1317 بین طرفین بسته شده که تقسیم آب هیرمند، از بند کمالخان به بعد و به صورت مساوی را پذیرفته بود. افغانها هم تعهد داده بودند که نهر اضافهای از روستای چهار برجک تا بند کمالخان، احداث نکنند.
رودخانه هنوز نامعلوم
قرار و مدار قبلی البته کاملاً حقوقی بود، ولی افغانها سرانجام از اجرای آن سر باز زدند. آنها علاقه داشتند که بتوانند در بالادست رود هیرمند، حق هرگونه مداخلهای را داشته باشند؛ که عملاً به معنی باز نگه داشته شدن دستشان برای برداشت بیشتر آب میشد.
گذشت و گذشت تا اینکه در تاریخ 1331 شمسی، آمریکاییها وارد ماجرا شدند و کمیسیونی با حضور دو طرف تشکیل شد؛ معروف به کمیسیون دلتای رود هیرمند. مقدار تعیین شده آب ایران در این قرارداد، 22 مترمکعب در ثانیه بود که ایران قبول نکرد. بعدتر سهم ایران به 26 مترمکعب در ثانیه رسید که حتی از یکسوم هم کمتر بود؛ اما این بار افغانها زیر بار نرفتند.
دو میلیارد دلار باج برای حق طبیعی
بازهم گذشت و گذشت تا اینکه قرارداد و معاهده قبلی، کمی اصلاح شد و در اسفند 1351 شمسی به امضای دو طرف رسید و لازمالاجرا شد. ایران نیز برای اینکه حسن نیت خودش را نشان بدهد، دو میلیارد دلار برای توسعه افغانستان در نظر گرفت.
در سال 1352 کودتا علیه ظاهرشاه اتفاق افتاد و افغانستان درگیر هرج و مرج شد. اما بعد از برقراری ثبات نسبی در این کشور، به سال 1356 دولت جمهوری افغانستان، این معاهده را قبول کرده و قول اجرا داد. ولی افغانستان دیگر آن دولت باثبات قبلی نبود؛ کودتاها و جنگهای داخلی و حمله روسها و سرانجام نیز سر بر آوردن طالبان، باعث شد تا سرانجام این رودخانه به روی ایران و توسط طالبان بسته شود.
کدام ماهی؟ کدام زندگی؟
و حالا که در سال 1397 هستیم، هنوز مشکلات زیادی با همسایه شرقیمان داریم. هنوز البته قراردادهای قبلی به جا و قوت خودش باقی است، اما در این میانه ثبات سیاسی همسایه شرقی و اراده و جدیت برای عمل به تعهدات بینالمللی نیز باید وجود داشته باشد.
سدسازیهای افغانها بر هیرمند هنوز ادامه دارد؛ از جمله سد کجکی با ظرفیت 1800میلیون مترمکعب. ضمن اینکه باید منتظر فازهای بعدی در کمالخان هم باشیم که در این صورت وضعیت را بغرنجتر خواهد کرد. ضمن اینکه تأسیساتی را هم روی رودخانه نصب کردهاند تا بتوانند آب را بابت کشاورزیشان، از طریق نهرهای جدید یا قدیمی به مزارع جاری کنند.
همه این کارها، منجر به تشدید خشک شدن دریاچه هامون شد؛ امری که باعث ارسال نامههایی از تهران به کابل و البته بیتوجهی به دغدغههای دولتمردان ایرانی شد. هرچند برای دولتی که طی چهار دهه، نزدیک 100سد کوچک و بزرگ در مسیر این رودخانه ساخته، باید هم این بیتوجهیها طبیعی باشد.
دریاچه هامون حالا روزهای پایانی عمر خودش را طی میکند، آنهم در حالی که روزگاری 140 هزار هکتار زمین کشاورزی شرق ایران را سیراب میکرد. خشک شدن این دریاچه منجر به افزایش روزهای وزش بادهای موسمی سیستان هم شده است؛ از 120 روز به 180 روز. این امر باعث مهاجرت هزاران خانواده هم شده است.
نکته قابل توجه دیگر اینکه روزگاری، شغل اصلی سیستانیها صید ماهی بود؛ که سالانه به 12 هزار تن هم میرسید. اما حالا نهتنها خبری از صید ماهی نیست، که بخش قابل توجهی از این مردم نیز وابسته به کمکهای کمیته امداد شدهاند؛ چرا که نه زمینی برای کشاورزی مانده، نه رودخانهای برای ماهیگیری و نه کاری برای انجام دادن. این امر منجر به مهاجرتهای اقلیمی مردم این استان به شمال خراسان و گلستان نیز شده است.
نتایج دروغ نمیگویند
اما چرا چنین شده است؟ در این باره، البته کارشناسان دلایل مختلفی را ذکر میکنند. یکی از مهمترین دلایل، بیثباتی سیاسی در افغانستان است. از زمانی که طالبان آب هیرمند را به روی ایران بست، هنوز وضعیت هیرمند مثل سابق نشده است. حضور نظامی آمریکا در منطقه نیزف مساله را بغرنجتر کرده است. با توجه به اینکه دولت افغانستان به شدت درگیر مسائل داخلی خود است و قدرت پایبندی و انجام تعهدات را ندارد، پس این دلیل میتواند طبیعی باشد که نتوان به خوشقولی آنها امید بست.
دلیل بعدی، عدم وجود یک جدیت و برنامه مشخص و علمی در مورد هامون و البته هیرمند است. هدررفت آب در بالادست بسیار است و همین امر باعث میشود تا کمترین آب به دریاچه برسد.
دلیل بعدی را رخوت دستگاه دیپلماسی خارجی کشور میدانند که بدون ثبت قراردادهای سابق خود در مجامع بینالمللی، عملاً امکان پیگیری را از خود سلب میکند.
و البته دلیل مشکلات طبیعی و اقلیمی را هم نباید نادیده انگاشت. به هر حال دنیا و ازجمله غرب آسیا در حال دست و پنجه نرم کردن با روزگار گرم و خشکسالی خود است.
البته شیطنت افغانها در سوءاستفاده ابزاری از امکان آبی هیرمند و این اواخر هریرود را هم نباید نادیده انگاشت. دولتمردان افغان به نظر میرسد که برای رفع مشکلات داخلی خود و البته بهزعم خودشان رفع مشکلات مهاجران افغان در ایران و بهبود کیفیت زندگی آنها، از این طریق به ایران فشار میآورند. آنها به خوبی میدانند که دست گذاشتن روی هریرود، میتواند مشکلات ایجاد شده در سیستان را، در خراسان نیز به وجود بیاورد.
دلیل هر چه که باشد، نتیجه طبیعی آن، مهاجرت روستانشینان به حاشیه شهرها و جمعیت 43 و 63 درصدی حاشیهنشینان در زاهدان و چابهار است؛ به هم خوردن بافت قومیتی در خراسان و خالی شدن شرق ایران از سکنه و افزایش هزینههای امنیتی و نظامی در این مناطق و مشکلات زیستمحیطی و … را هم باید به این سیاهه اضافه کرد.
طبق معاهدات بینالمللی، هیچ کشوری حق ندارد بدون اجازه کشور پاییندست، بر سر رودهای مشترک خود سرانه تعیین کند. تعریف رودخانههای مشترک هم که روشن است. اما ظاهراً تبعات ناامنی و بیثباتی سیاسی در همسایه شرقی ایران، به این زودیها پایان نخواهد یافت؛ خاصه آنکه برخلاف عرف بینالملل، رودخانههای مشترک را رودخانههای انحصاری خود میدانند و در نتیجه آنها را شامل قوانین بینالمللی تلقی نمیکنند.



