اینجا زهیریه است، قلب غرب کارون

مهدی افشارنیک| روزنامه‌نگار و مستندساز

روستای زهیریه؛ برای ساخت مستندی آنجا بودیم. هنوز تنوره آتش از آسمان، شروع به ریزش نکرده بود برسر مردم. اردیبهشت بود. اما گرمای همان روزهای آنجا، اوج گرمای تهران و مرداد ماهش بود.تنوره آتش و هرم گرمای آنجا هنوز در بازی دست گرمی بود. تویوتا روشن. کولر روشن بود. خورشید روشن تر. به وقت نیم روز. دخترک روبه روی شکاف در ماشین روشن ایستاده بود و تکان نمی خورد. هیاهوی فیلمبرداری و دوربین غافلش نکرده بود. خنکی می خواست. باد ماشین ژاپنی.

سوال کردیم چرا تکان نمی خورد. که معلوم مان شد کولر خانه شان چند روزی است خراب است و دخترک دوباری از گرما هلاک شده بود. لعنت به ماشین ژاپنی. لعنت به خنکای قلدرمآب هر تویوتا. لعنت و لعنت و لعنت… برای سمیه چه باید می کردیم!؟ سوال همه شد. کلان تر شد. بچه ها به آن سوی روستا نگاه می کردند و سوال های جدی می پرسیدند. محض اطلاع شما باید بگویم که آن سو تر از زهیریه، کارخانه پالایش نفت آزادگان شمالی است. بگوییم دیوار به دیوار روستا، کسی به انصاف و قضاوت مان خرده نمی گیرد.

اینجا همان غرب کارون است و زهیریه قلب غرب کارون. کنگره صد سوال در جمع مان رخ داد. از صد فراتر، هزار سوال. و سوال اصلی؛ مساله سمیه و خواهرش، مساله سمیه و برادرش، سمیه و پدرش و سمیه و دیگران چقدر برای همسایگان نفتی شان مهم است؟ مگر باید مهم باشد؟ به گفته ی خودشان (نفتی ها)  آنها موظف به تولید و توسعه و انتقال نفت اینجا و همه جای ایران هستند. دیگران باید به سمیه فکر کنند. رفاه، تامین اجتماعی، امداد، بهداشت، آموزش ها. (پرورش و عالی و و و و…). نفت را چه به اینکه گرمای خانه سمیه بیداد می کند و دخترک برای دمی خنک شدن به تویوتای روشن و ایستاده پناه آورده. به آقای مهندس، به آقای مدیرعامل، به آقای مدیر پروژه، به آقای مجری طرح، چه؟

بیراه می گویند؟ بنا بر ضوابط و قوانین، شاید نه. شاید هم آری. بستگی دارد. به چی بستگی دارد؟ به تلنبار آمارها، به تعدد گزارش ها، به وفور رقم ها، به تکثر عددها و ..و .. و.. به اینکه «ما اینجا سالی 400 میلیارد خرج مسئولیت اجتماعی کردیم». به اینکه در فلان روستا مدرسه ساختیم 20 کلاسه. مسجد ساختیم و برای راه سوسنگرد به هویزه چقدر خرج کردیم. به اینکه در طرح های آزادگان و غرب کارون 4 هزار بومی از منطقه اشتغال دارند و بیمارستان ساختیم در سوسنگرد و چنین و چنان. اینها را نفتی ها می گویند.

بروشور و کاتالوگ و مستند و جدول و پرونده هم دارد این حرف ها. اما این آمارها، این عددها، باور و آرامش برای مردم نساخته است، در و به چشم اهالی نیامده است. مشکل قدرشناسی و پرتوقعی نیست. شما با مردمی طرف هستی که عاشق مهمان هستند. نمونه می خواهید؟ موسوم اربعین سری به آنجا بزنید. پدران و برادران سمیه اگر در رزق خود مانده باشند، برای پذیرایی از مهمانان سیدالشهدا قرض می کنند تا آبی، چایی، قهوه ای دست مردم بدهند و موکبی به پا کنند. به مردم کسی حق ندارد بگوید پرتوقع. اینان به وقت جنگ زندگی وسط گذاشتند. با خشت های خانه شان سنگر ساختند و خاک به دشمن ندادند.

 به قول غلام بوعذار، مگه ما چه میخواهیم؟ کار. شرکت نفت زمین های ما را گرفته و هور را خشک کرده است (250 کیلیومتر) و زندگی ما را بهم زده است؛ اما یک کار ساده به ما نمی دهد. بوعذار باور نمیکند 4 هزار بومی دشت آزادگان در نفتی ها بر خورده باشند. نماینده مجلس شان هم باور نمی کند. فرماندار و امام جمعه شان هم نه. نفتی ها فرم دست می گیرند.

جدول نشان می دهند. لیست بیمه. لیست اشتغال. اما محلی ها سر تکان می دهند. قبول نمی کنند. زهیریه رد می کند. رفیحه رد می کند. سمیده رد می کند. کوت سیدنعیم، هویزه، سوسنگرد  همه رد می کنند. آن می گوید و این باور ندارد. مساله بغرنج‌تر شد، باور مشترک و تفاهم در میان نیست. باز نفتی ها استدلال خود را پیش می کشند: «ما مسئول تولید نفتیم و در کنارش بله باید به مسئولیت اجتماعی هم نظر داشت، نظر داریم».

از سه راه سوسنگرد تا بستان و چزابه، از طلاییه تا هویزه، از رفیحه تا یادآوران، از جفیر تا یاران همه اینها غرب کارون است، چسبیده به مرز با عراق. با میادین نفتی مشترک و رقابتی در نهان برای برداشت. با صدها چاه نفت در حال تولید و ده ها دکل در حال کاویدن. با تولیدی سیصد و چند هزار تایی و نمای یک میلیون بشکه ای. خانه های خموده و نوید تمدنی پرشکوه نفتی. دستان تهی و گوش هایی پر. هور خشک شده و چاه های نفت لبریز شده، بیکاری و مهاجرت مردم و هجرت نفت به خارک و برای مردم تقریبا هیچ. به واقع مسئولیت اجتماعی برای نفتی ها یک کار خداپسندانه و خیرانه است. چیزی در حاشیه. برای راحتی وجدان و آسودگی خواب شب. «کمکی کنیم مدرسه ای، درمانگاهی، جاده ای  ساخته شود».

 مدل کاری هم این طور است که در قالب پروژه هایی که وزارتخانه های دیگر در دست دارند وارد می شوند و کمک مالی به آن پروژه ها می کنند. مانند جاده سوسنگرد به هویزه. مانند بیمارستان سوسنگرد که شانزده سال طول کشید، احداثش. این مدل مشارکت، این شکل از مسئولیت اجتماعی نفت را دچار چالش کرده است. خودشان معتقدند کار می کنند و دیده نمی شوند. امیریان چنین اعتقادی داشت. حمید امامی هم دارد. شهنازی زاده، تورج دهقانی هم. طالبیان البته کمی سمت مردم است و حق می دهد اما کسی فکر ترمیم این شکاف نیست. البته به واقع دولت نیست.

سبت قد و اندازه مدیران دولتی با نفتی ها نسبت خوبی نیست. ادارات دیگر در حل کردن مشکل مردم بازیگرانی خردند و ناحرفه ای. همه ی دولت آنجا نفت است. همه ی حاکمیت. و شکاف بین نفت و مردم، شکاف بین دولت و اجتماع است. شکافی که کارشناسان دیگر حوزه ها را نگران کرده. عباس صمدی که در اویک (شرکتی نفتی) مشغول است و روزگاری در همین منطقه فرمانده بوده، نگران است. به مردم زهیریه حق می دهد.

محسن فرخ نژاد نگران است. او هم در اویک است و مسایل مختلف خوزستان را لمس کرده، کارشناسی کرده. امنیت و امنیت ملی می  فهمد. می گوید: بیم آسیب زدن برخی از نفوذی ها به چاه های غرب کارون جدی است. رخنه در خشم و عصبیت منطقه دور از ذهن نیست. آیت الله جزایری می گوید وهابیت در کمین است. صد ها پارچه چاه نفت. هزاران جوان عصبانی. این نگرانی برخی نفتی های تا دیروز فرمانده و جنگ کرده است. اما جنگ ندیده ها و خوزستان نرفته ها، کمتر به این حرف ها بها می دهند. تا دیروز که برجام درختی پرمیوه بود، مساله این بود که ضریب بازیافت قراردادهای تازه آی پی سی در غرب کارون از این درصد و زیر ده درصد به آن درصد و نزدیک بیست درصد برسد. به چینی ها نمی دهیم چون هفت درصد پیشنهاد دادند. این حرف منوچهری بود.

پارسال. اما فقط حرف بود. سخنان سمینار پرکن و تیترخور. قراردادی درخور در غرب کارون بسته نشد. جدول ضریب های برداشت و تولید همچنان در همان شش هفت درصد سیر می کند و باز همان چینی ها هستند و ما. همان هایی که روزی خلع ید شدند اما در روزگار قد خمیده ی برجام گویی تنها رفیق اند. در واقع هم در افزایش ضریب های برداشت و تولید درجا زده ایم و  هم در پیوست های ایجاد همدلی و همراهی با رنج مردم. مردان نفتی در چنبره خرد و درشت اتفاقات درون نفتی دست و پا می زنند. کی مدیرعامل نفت می شود؟ آن رفته است، کی می آید؟ اروندان چه می شود؟ مناطق چه کسی می آید؟ فلانی از فلات قاره می رود؟ فلانی برای{شرکت} متن مناسب است؟ مجری فلان طرح عوض می شود و چه وچه… هر ازگاهی هم خبری می آید که از زهیریه مردانی و کسانی جلوی ماشین فلان مدیر نفتی را گرفته اند، به اعتراض که این چه مناسبات است و چه سرنوشتی. جلوی ماشین کاردر چندین بار… ماشین منوچهری هم .. نفتی ها اما می گویند که «ما مسئول تولید نفتیم و در کنارش بله باید به مسئولیت اجتماعی هم نظر داشت، نظر داریم».

پارسال اردیبهشت ماه بود که زنگنه به سوسنگرد و هویزه رفت. انتخابات بود البته. ولی صمیمی بود. گرم حرف می زد. انتخابات بود؛ البته. حرف شنید. داغ شنید. دختری حین سخنرانی اش داد زد: «بابای من بیکار است، برادر من بیکار است. شرکت نفت به من کمک کرده کلاس کنکور بروم اما چه فایده وقتی همه ی مردان خانه های ما بیکارند». زنگنه گفت ما آمده ایم اینجا تمدن بسازیم. با هم. با شما و از این دلگرمی ها. رای ها را که شمردند، رای اول منطقه البته رییسی بود. انتخابات تمام شد.

امروز اینجا غرب کارون است. دیروز معروف به دشت آزادگان. معروف به هورالعظیم. جنگ بود. همت اینجا بود، رفت. باکری(حمید) اینجا بود، رفت. باکری (مهدی) اینجا بود، رفت. عباس کریمی اینجا بود، رفت. علی هاشمی اینجا بود، رفت. آنها استدلال نمی کردند، باید می جنگیدند، جنگیدند. اما امروز منوچهری ها هستند. دهقانی ها. زنگنه. کاردر. پاک نژاد. اینها استدلال می کنند: «ما مسئول تولید نفتیم و در کنارش بله باید به مسئولیت اجتماعی هم نظر داشت، نظر داریم».

 سمیه اما لای شکاف در تویوتا ایستاده به راه. برادرش خشمگین است. پدرش شرمنده و خسته. برجام خمیده. ضریب های برداشت در جا می زنند. شکاف های عمیق در حال تعمیق. رخنه در خشم مردم بیش و فزون تر. کسی باید که فریاد کند اینجا هم ایران است. کسی را به فکر باید….

منبع: هفته‌نامه صدا

برچسب ها
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن