قراردادهای نفتی ایران؛ رقیبان و دلواپسان

علی فرخی: همزمان با دورهای که درامدهای کشور به واسطه افزایش شدید قیمت نفت سیر صعودی گرفت یکی از توصیهها این بود که پروژههای صنعتی کشور با جذب سرمایههای خارجی صورت بگیرد و در ازای آن بخشی از درامدهای کشور در خارج از کشور سرمایهگذاری شود.
این موضوع چند دلیل عمده داشت، اول اینکه سرمایهگذاریهای متقابل کشورها که نوعی شراکت و تعامل است باعث گره زدن منافع اقتصادی کشورها، تضمین امنیتی و تاثیر در مواجهات سیاسی آنها میشود که نهایتا به روندهای صلحآمیز نیز کمک مینماید.
در سپهری وسیعتر وقتی منطق صلح و اعتماد جایگزین رویکردهای تخاصمی میشود، در سایه تبادل سرمایه، منافع مشترک به مثابه صلح نیابتی همه ذینفعان را به ثبات، عدم تحریم یکدیگر و جلوگیری از جنگ مستقیم یا نیابتی رهنمون میکند.
دوم آنکه سرمایهگذاری خارجی در عین حالی که فرایند توسعه و تجارت را تسهیل میکند، تا حد زیادی هم بار تامین بودجه را از دوش دولت، بانک مرکزی و نهادهای عمومی کمتر کرده و به آنها اجازه میدهد تا تمرکز بیشتری بر روند توسعه داشته باشند.
سوم اینکه وقتی سرمایهگذاری بصورت اعتباری و فاینانسهای بلند مدت صورت میگیرد از تبدیل دلار به ریال که متضمن ایجاد تورم است (چنانکه تجربه شد) جلوگیری مینماید. چهارم اینکه سرمایهگذاری خارجی در کشورهای دیگر میتوانست برای کشور منافع درازمدت اقتصادی داشته باشد و خصوصا در بخش نفت و گاز یکجور بازاریابی دائمی نیز تلقی میشد اما به هر دلیل دولت وقت نخواست یا نتوانست و یا مشروعیت لازم را برای اجرای این سیاستها نداشت و فرصت از دست رفت.
در عوض نوعی سطحینگری به مساله اقتصاد باعث شد که نه تنها فرایندهای سرمایهگذاری تضعیف شود که سرمایه های به دست آمده نیز حیف و میل شود. جالب است که وقتی کار از کار گذشت و تحریم گلوی اقتصاد ایران را فشرد، با براوردهای غیرکارشناسی، پروژه های پارس جنوبی تحت عنوان قراردادهای 36 ماهه با تامین مالی داخلی و بعضا از طریق وام یا اوراق مشارکت با نرخهای بالا و با استفاده از شرکتهای داخلی منعقد گردید و نتیجه آنکه این قراردادها نه تنها نتوانست اهدافش را محقق کند که مشابه همان قراردادهایی که شرکتهای بینالمللی در محدوده 1.5 تا 2 میلیارد دلار بسته و اجرایی کرده بودند را شرکتهای داخلی با 5 تا 6 میلیارد دلار هزینه، تاخیر فراوان و کیفیت پایینتر اجرایی نمودند.
توسعه میادین غرب کشور هم که به کلی به محاق رفت و طرحهای پتروشیمی نیز معطل و راکد ماند. چند روز پیش یکی از مشاوران دولت قبل در واکنش به یادداشتهای `درباره قراردادهای نفتی` که سعی کرده متواضعانه موضوع قراردادهای نفتی را در قالب بحثی جمعی مرور نماید، با بزرگنمایی توطئهای را شناسایی کرده که این گفته که برای ایجاد سرمایهگذاری در کشور باید منعطف بود ریشهای خارجی داشته و خلاف منافع ملی است.
شاید این تفکر که کشور را به ورطه تورم، تحریم و تخاصم انداخت انعطاف در سرمایهگذاری را بد بداند اما خوب است بدانیم که در همین روزها قطر که سالها با جذب سرمایههای بسیار میادینش را توسعه داد با مشارکت شرکت انگلیسی سویسی گلنکور و با یک سرمایهگذاری 11 میلیارد دلاری در حال خرید بخشی از سهام شرکت روسنفت روسیه است.
عربستان نیز این سالها عمده داراییهای خود را در بازارهای مالی سرمایه گذاری کرده و علاوه بر تولید روزانه بیش از ده میلیون بشکه نفت، مجموع ظرفیت پالایشی خود را به 5.3 میلیون بشکه رسانده که 2.4 میلیون بشکه آن در پالایشگاههای خارج از این کشور است، آنها علاوه بر سهامهایی که در پالایشگاههای تگزاس و لوئیزیانا داشتند دست به سرمایهگذاریهای گستردهای در ژاپن، چین، اندونزی، کره و… زده و سهامهای زیادی در بخشهای نیروگاهی و پالایشی این کشورها را خریدهاند، با اینحال آرامکو که یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا محسوب میشود عزم کرده تا با حرکتی متهورانه بخشی از سهام خود که میلیاردها دلار ارزش دارد را بفروشد که قطعا بسیاری از معادلات اقتصادی و سیاسی انرژی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. عراق نیز از سال 2008 به اینسو با همکاری شرکتهای بینالمللی از شرق و غرب عالم و با هدف تولید 10 میلیون بشکه در حال توسعه 11 میدان اصلی نفتی خود میباشد.
این آمارها صرفا بخشی از تصاویر مربوط به مهمترین رقبای منطقهای ایران است، رقبایی که برغم همه مشکلات، سوء مدیریت و سیاستهای بسته و اقتدارطلبانه که ذاتی شرق میانه است نسبت به جریان سرمایه حساس و انعطاف پذیر بوده و با استفاده از توزیع و توسیع منافع در حال پیشبرد کارشانند.
حال سوال این است که انعطاف در تعاملات و تبادلات با اقتصاد جهانی بیشتر به مفهوم غبار گرفته مهیندوستی نزدیک است یا شعارزدگی، بیبرنامگی، جنگ طلبی و نهایتا ژست دلسوزانه و دلواپس گرفتن؟



