مغز تمدن مدرن با بـرق کار می کند
در جشنواره «نیرو و رسانه» ماهنامه «تازه های انرژی» در بخش گفت و گو حائز رتبه برتر این جشنواره شده است. «تازه های انرژی» گفت و گویی با «شروین وکیلی»، جامعه شناس، در خصوص روند تولید و مصرف انرژی در جوامع مختلف داشت. طی چند دهه گذشته، تمرکز بر تاریخ تولید و فروش حامل های انرژی و به ویژه نفت در کنار نقش آن در سرنوشت جامعه و اقتصاد ایرانی، به یکی از دغدغه های اصلی مورخان و محققان تبدیل شده و یکی از مباحث اساسی در این میان، آن است که رهیافت نظری جامعه شناسان ایرانی، چه کمکی به تشخیص دقیقتر معضل نفت میکند.
«دکتر شروین وکیلی»، جامعه شناس و نویسنده کتاب ««فرگشت انسان»، در گفت وگو با «انرژی امروز»، با نگاهی تاریخی به روند تولید و مصرف انرژی در جوامع مختلف، اگرچه ایران زمین را پیشرو در به کارگیری شقوق مختلف انرژی برمی شمرد، اما معتقد است تعمیم دادن الگوی ناصحیح مصرف درآمدهای نفتی در مصارف جاری کشور که کمتر از یک قرن سابقه دارد به کل تاریخ ایران زمین، از نظر روششناسانه نادرست و نوعی سطحی نگری است: «در تمام کشورهایی که منابع ملی شان در سازوکاری بومی از فناوری و تولید جذب و ادغام شده است، آن منبع همچون نیرو و پشتوانه ای برای توسعه عمل کرده است. به همین دلیل منابع نفتی آمریکا یا منابع زغال سنگ بریتانیا برایشان موهبتی اقتصادی بوده و روند توسعه و پیچیده ترشدن درونزاد و طبیعی نظام اجتماعی را پیش بردهاند.»
او با اشاره به تکرار این روند تاریخی برای بسیاری از کشورها که به رغم برخورداری از منابع طبیعی، زیرساخت های لازم برای بهره برداری را به شکلی بومی و درونزاد نداشته باشند، ناگزیر از پذیرش این واقعیت خواهند شد که آن منابع توسط نیروهای بیرونی و کشورهای دیگر استفاده خواهد شد، می گوید: «چنین روندی، پدید آورنده موقعیتی است که در راستای عصر استعمار قرار می گیرد؛ فارغ از اینکه این منابع، نفت باشد یا نیشکر یا موز. در هر حال چون مصرف کننده اصلی اش در فراسوی مرزهای میزبان قرار دارد و فناوری تولید و استفاده از آن، به ویژه درباره نفت در کشور وجود ندارد، کشور به سوی صدور آن به صورت ماده خام رانده خواهد شد. مشکل ما با نفت هم همین بوده است؛ یعنی ما ماشین های دارای موتور درونساز را اختراع نکردیم و به دلایلی که تا حدودی سیاسی است، از بومی سازی این فناوری بازمانده ایم. در نتیجه نفت، همچنان برایمان نقش کالای خام صادراتی را ایفا می کند.»
اگرچه از همان نخستین روزهای پیدایش حیات و آغاز زندگی بشر در کره خاکی، انرژی به عنوان یکی از اصلی ترین احتیاج های انسان محسوب می شد و با گسترش تدریجی این نیاز، بدون تردید می توان گفت که امروزه زندگی بدون دستیابی به حامل های مختلف انرژی از برق و گاز گرفته تا شقوق تجدیدپذیر آن امکان پذیر نیست. این اهمیت را از نگاه تاریخی، چگونه می توان بررسی کرد و در این خصوص دیدگاه شما چیست؟
انرژی در کنار ماده و اطلاعات، یکی از ارکان برسازنده سیستم های پیچیده محسوب می شود. ازجمله راههای تحلیل سیستم ها، ردیابی مدارهای جریان یافتن انرژی در آنها و حلقه های پردازش انرژیای یشان است. اگر از این زاویه به گونه انسان و جوامع انسانی بنگریم، روندی نمایان و رو به رشد را می بینیم که با ارتقای گام به گام سرانه مصرف انرژی همراه بوده و گام های پیاپی تکاملی انسان و جهش های اصلی در روند پیچیدگی جوامع انسانی را نشانه گذاری می کند. به عنوان یک نمونه زیست شناختی این را می گویم که اصولا تکامل گونه ما یعنی Homo Sapiens با چرخشی در روند پردازش انرژی همراه بوده است؛ به این شکل که خط تکاملی منتهی به انسان در 2 گام مهم که در ابتدا و انتهای دوران تحول انسان راستقامت (Homo erectus، از گونه های نیای انسان کنونی) برداشته شد که هم گوشت خوار شد و هم بر فن تولید آتش تسلط یافت. به این ترتیب 2 بافت مهم و پرهزینه بدن، یعنی لوله گوارش و بافت چربی که جذب انرژی از خوراک و حفظ گرمای بدن را بر عهده داشتند، تحلیل رفتند و درمقابل، بافت مغز انسان توسعه یافت و پیدایش زبان و نظام های اجتماعی را ممکن ساخت. اگرچه شرح این ماجرا به فضایی دیگر نیاز دارد، اما می توان به طور خلاصه گفت که دستیابی به راهبردهای نو برای بهره برداری از انرژی، همیشه با جهش هایی در ارتقای پیچیدگی انسان و جوامع همراه است.
به طور طبیعی می توان گفت که هم راستا با اهمیت یافتن انرژی در روند توسعه تمدن ها و جوامع، تنوع مصرف و اهمیت آن نیز با جهش هایی همراه بوده است.
من در کتاب «فرگشت انسان»، فصلی را به این موضوع اختصاص داده ام و چکیده روند تاریخی مصرف انرژی را در جدول زیر، مشاهده می کنید. آنچه در این جدول می بینیم، آن است که سرانه مصرف انرژی در گونه های اجدادی انسان که آتش نداشته اند، از حد گرمای متابولیک تولیدشده توسط سوخت وساز پستانداری هم وزن انسان، یعنی روزانه 2هزار کالری، فراتر نمی رفته است. این میزان با کشف آتش، 2.5 برابر شد و بعد از رام شدن جانوران بارکش و استفاده از نیروی عضلانی شان، به رقم چشمگیر روزانه ۱۲هزار کالری افزایش یافته است. انقلاب صنعتی که با استفاده از انرژی هیدرودینامیک و سوخت زغال سنگی شکل گرفت، سرانه مصرف انرژی را به رقم بی سابقه روزانه ۷۷هزار کالری رساند.
درحال که مصرف سرانه و تنوع سبد انرژی کشورهای مختلف را می توان از ابعاد مختلف بررسی و مقایسه کرد، اما تحلیل جامعه شناسانه و تفسیر جناب عالی از روند تولید و مصرف انرژی و آب در ایران حاوی چه نکاتی است؟
این را باید دانست که ایران زمین از دیرباز در کانون مرکزی تحولات انرژی قرار داشته است. تقریبا در همه گام های توسعه مصرف انرژی که به آن اشاره کردم، ایران گرانی گاهی اثربخش و مهم بوده است. درواقع فقط انقلاب صنعتی انگلستان است که فارغ از تاثیر ایرا نزمین و به شکلی درونزاد، جهشی چشمگیر را در تولید و مصرف انرژی ایجاد می کند که تبلورش را در استفاده از انرژی مکانیکی آب رودخانه ها و بعد از آن، نیروی بخار در کنار زغال سنگ می بینیم که در انگلستان تراکم معدن هایشان چشمگیر است.
خارج از این نمونه ویژه، ردپای ایران زمین به عمد یا به تصادف، در قدم های ارتقای سطح انرژی کاملا نمایان است. رام کردن جانوران و استفاده از نیروی عضلانیشان، برای نخستین بار در ایران زمین انجام پذیرفت و جز لامای آند و گاومیش تبتی یاک، همه جانوران باربر اصلی ازجمله گاو، خر، شتر و اسب، برای نخستین بار در قلمرو ایران زمین اهلی شده اند. بنابراین کانون جغرافیایی آن جهش مهمی که اشاره کردم، ایران زمین بوده است. درضمن، کهن ترین مرکز اختراع آسیاب بادی و آبی هم ایران بوده و از اواخر دوران ساسانی این ساختارها را در ایران شرقی می بینیم که درنهایت تا میانه عصر عباسی تا سراسر قلمرو ایران زمین و فراسوی آن بسط می یابند. درزمینه استفاده از انرژی خورشیدی که در معماری ایرانی پیشینه چشمگیری دارد نیز به قدر کافی اسناد تاریخی و اطلاعات عمومی وجود دارد.
به هرحال قبول دارید که کارویژه انرژی در تغییر روند زندگی انسان ها و توسعه جوامع به انقلاب صنعتی نسبت داده می شود!
انحصار ایران در این زمینه در دو، سه قرن گذشته، برای نخستین بار در جریان انقلاب صنعتی شکست و همین باعث شد گرانیگاه تحولات فنی و سیاسی از ایران زمین به اروپا انتقال یابد. حتی پس از آن هم بنا به تصادفی تاریخی، باز ایران زمین جایگاه مرکزی اش را به دلیل منابع نفت و گاز عظیمش حفظ کرد. نخستین چاه های نفت جهان که در دوران مدرن در سطحی بین المللی بازده صنعتی داشتند، در باکو و بعد مسجدسلیمان حفاری شدند و همچنان ایران زمین، یعنی کشور ایران و کشورهای نوساخته پیرامونش که طی قرن گذشته شکل گرفته اند، روی هم رفته بخش عمده سوخت های فسیلی را برای کشورهای صنعتی تولید می کنند.
در مقام مقایسه با ایران، تمدن های دیگر دنیای پیشامدرن به شکل غریبی از نظر فناوری انرژی عقب مانده بوده اند. تمدن های بومی آمریکا، به جز استفاده بسیار محدود از لاما، در عمل کل نیروی کار تمدنی شان را براساس نیروی عضلانی انسان حاصل می آورده اند و در تمدن اروپایی و چینی، فقط استفاده از جانوران بارکش محدودی رواج داشته و بهره گیری از نیروی باد و آب، تا عصر نوزایی، در هر 2 قلمرو، رواج چندانی نداشته است.
بسیاری از اندیشمندان و پژوهشگران عرصه های اقتصاد و جامعه شناسی، معتقدند برخورداری از مزیت های نسبی ناشی از وجود منابع طبیعی ازجمله نفت خام در ایران، نه تنها فرصت، بلکه همچون مانع بزرگی در روند توسعه پایدار کشور محسوب می شود. در این خصوص چه دیدگاهی دارید؟
هرچند ایران درحال حاضر وابستگی چشمگیری به صدور نفت دارد و جایگاهی جهانی هم در این زمینه اشغال کرده است، اما استخراج و صدور نفت، سیاستی به کلی نادرست است. نفت ماده خامی بسیار گرانبهاست که سوزاندنش برای تولید انرژی، اسرافکارانه ترین و نابخردانه ترین شیوه بهره برداری از آن است؛ یعنی پالایش نفت و تبدیل آن به مواد آلی صنعتی، ارزش افزوده آن را چندین برابر می کند و بیشتر کشورهای توسعه یافته دنیا به همین دلیل واردکننده سوخت فسیلی هستند و منابع نفت خود را نمی سوزانند. از سوی دیگر اگر برنامه ریزی منظم و اندیشه درازمدتی در کار باشد، ایران حتی با حذف نفت هم می تواند جایگاه کنونی خود را در تولید انرژی حفظ کند و این، به دلیل بهره مندی از منابع انرژی طبیعی دیگر است.
برخلاف انرژی هیدروالکتریک که طی دهه های گذشته، بسیار استفاده شده و به زیربنای بوم شناختی کشور آسیبی چشمگیر وارد آورده است، ما هم باد فراوان داریم و هم به ویژه پتانسیل بسیار بالای بهره مندی از انرژی خورشیدی. درواقع، کویر مرکزی ایران، منبع طلای بزرگی است که بیهوده به حال خود رها شده است. معتقدم با سرمایه گذاری درست می توانیم جهش بلندی در روند تولید انرژی خورشیدی داشته باشیم؛ انرژی هایی که در آغاز کار اگرچه هزینه تولید آن قدری بیش از استخراج نفت است و بازار محدودتری دارد، اما در درازمدت، هم منافع اقتصادی چشمگیری درپی خواهد داشت و هم توسعه پایدار را ممکن میسازد.
اگرچه بسیاری از تصمیم گیران ارشد کشور و حتی مدیران ارشد وزارت نفت نیز بر ضرورت توسعه تجدیدپذیرها و صیانت از محیط زیست تاکید دارند، اما معتقدند حداکثر استفاده از منابع هیدروکربوری انرژی نیز باید صورت گیرد. از منظر جامعه شناسی، نقطه بهینه برای برقراری تعادل و سازگاری شاخص های اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی در مواجهه با تامین و مصرف انرژی را چگونه می تواند شناخت و به آن رسید؟
چنان که گفتم، به نظرم شیوه کنونی ما در استخراج و صدور حامل های انرژی فسیلی، به کلی نادرست. این روند ادامه سیاست جهانی استعماری است که یک قرن از عمرش می گذرد و خاستگاهش، درگیری های اروپاییان در جریان جنگ جهانی نخست و چرخش نیروی دریایی انگلیس از سوخت زغال سنگی به سوخت نفتی بود. هیچ دلیلی ندارد که ما در خطرات تکاملی که ضرورتی برای اروپاییان داشته است، گرفتار بمانیم. یعنی اصولا مسیر کنونی تولید و صدور انرژی ما که در سطح منطقه ای بر نیروی هیدرودینامیک رودخانه ها و در سطح جهانی بر صدور نفت متکی است، نقطه بهینه ای ندارد و به ضرر منافع ملی ساکنان ایران زمین است.
روند کنونی، منابع ارزشمند بیوشیمیایی را با بهایی بسیار اندک و به صورت خام به فروش می رساند، مصرف بی رویه انرژی سوختی در کشور را دامن می زند و آلودگی بوم شناختی و آلایندگی شدید هوای شهرها را به دنبال دارد. توسعه پایدار ما در حوزه انرژی، در گروی چرخش کامل از سوخت فسیلی به منابع جایگزین و به ویژه نیروی خورشیدی است.
درحالی به ضرورت استفاده از انرژی خورشیدی و جلوگیری از سوزاندن فراورده های نفتی تاکید می فرمایید که نقش برق در روند توسعه جوامع، به طور ویژه ای گسترش یافته و حیاتی شده است. از نگاه جناب عالی درصورت فقدان و حذف شقوق مختلف انرژی ازجمله برق، چه بحران ها و تغییرهایی در وضعیت کنونی زندگی انسان ها و روند توسعه جوامع شاهد خواهیم بود؟
با آنکه از عمر صنعت برق، اندکی بیشش از یک قرن می گذرد، اما در عمل همه سرنوشت صنایع به شکلی برگشت ناپذیر به آن گره خورده است. درواقع مهمترین چرخش در سبک زندگی مدرن، بر اثر دلیل فراگیرشدن مصرف انرژی الکتریکی ممکن شده است.
در این میان، گستردگی و افزایش مصرف اهمیت بیشتری می یابد یا اساسا امکان پذیرشدن ورود برق به برخی از عرصه ها را باید مهم تر پنداشت؟
اگرچه هردو مورد را باید بااهمیت پنداشت، اما ورود انرژی الکتریکی به میدان فناوری مدرن، بدان معنا بود که ارتقای مصرف انرژی که در شکلی صنعتی در جریان انقلاب صنعتی رخ نموده بود، در دسترس توده مردم قرار گیرد. می شود گفت که تاسیس نیروگاه های برق، درواقع چرخه های مصرف انرژی صنعتی را تجزیه کرد و آنها را تا داخل فضای خانگی افراد، تعمیم داد.
آقای دکتر! اگرچه در چند سال اخیر، اما و اگرهای بسیاری درخصوص پایان عصر نفت در چند سال آینده طرح و بررسی شده است، اما کمتر راجع به ابعاد مختلف فقدان برق صحبت شده است. به راستی چه تصویر و تصوری می توان از دنیای بدون برق در شرایط کنونی ارائه کرد؟
غیاب برق به معنای غیاب جریانی از انرژی سراسری است که افزون بر ایجاد ابعاد مختلف رفاهی و آرامش در تک تک منازل انسان ها، انجام بسیاری از کارها را با بازده و سرعتی بسیار زیادتر از نیروی عضلانی ممکن میسازد. علاوه براین روند پردازش اطلاعات در جامعه مدرن هم به شکلی تنگاتنگ با انرژی الکتریکی پیوند خورده است. هم در موج های نخستین که به ارتباطات دوسویه بینافردی، مثل تلفن و تلگراف، مربوط می شد و هم موج های بعدی که ارتباط یک سویه ای همچون رادیو، تلویزیون و ماهواره و ارتباط چند سویه با تاکید بر اینترنت و شبکه های مجازی را به دنبال داشت. به تعبیری دیگر می توان گفت که مغز تمدن مدرن، با برق کار میکند و بدون آن، تنها لاشه ای مرده به جای می ماند.
مروری بر آمارهای رسمی از سرانه مصرف انرژی کشورها در بخش های مختلف مصرف اعم از خانگی و صنعتی، حکایت از تفاوت های معنادار از همان نخستین سال های آغاز انقلاب صنعتی و تاکنون که حتی لحظه ای بدون برق در جهان کنونی متصور نیست، دارد. از نگاه شما، چه تفسیری از این تفاوت ها می توان ارائه داد؟
اگر به همان جدولی که در ابتدای کار نقل کردم نگاهی دوباره داشته باشیم، می بینید که گسستی چشمگیر در مصرف سرانه انرژی در میان جوامع فقیر و غنی دیده می شود. در سالهای پایانی قرن بیستم، شکاف میان جهان توسعه یافته و کشورهای درحال توسعه را می شد با مقدار سرانه مصرف انرژی سنجید؛ چنان که میانگین جهانی در سال های دهه ۱۹۹۰میلادی حدود ۴۴هزار کالری در روز بوده است. در حالی که یک بومی آفریقایی یا یک هندی روستانشین در همین سال ها، ۱۲تا۱۵ هزار کالری مصرف می کرده است و درمقابل، مصرف سرانه هر آمریکایی ۲۳۰هزار کالری بوده است.
مصرف بی مهابای انرژی که بدنه اش بر سوخت فسیلی تکیه دارد، طبعا به آلایش بوم های طبیعی و آسیب های اکولوژیک فراوان دامن زده است. برخی از جوامع غربی در قرن بیستم به چاره اندیشی هایی در این زمینه پرداختند که پیشتازشان، آلمان بود که در دوران حاکمیت هیتلر، نخستین قوانین مدرن برای حفاظت از محیط زیست و کنترل آلایندگی صنایع را اجرایی کرد.
نقش و جایگاه سرمایه اجتماعی در اصلاح الگوهای مصرف حامل های انرژی، آب و صیانت از محیط زیست را چه می دانید؟
پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه در دهه ۱۹۷۰، کشورهای اروپای غربی و آمریکا همان الگوهای مدیریتی را در ابعادی نامتمرکزتر و تا حدودی ناکارآمدتر ادامه دادند و جنبشی جهانی برای کنترل آلایندگی حامل های انرژی ایجاد کردند. این جنبش، البته در بلوک غرب وجود داشت و کشورهای بلوک شرق که زیر سیطره نظام های کمونیستی قرار داشتند، به این موضوع بی توجه ماندند که به ویژه لطمه اش را در سرزمینهای ایرانی اشغال شده توسط روس ها می بینیم. این همان است که باعث شده قرقیزستان و قزاقستان و ازبکستان امروز از آلوده ترین نقاط کره زمین محسوب شوند.
شما نیز همچون بسیاری از منتقدان سوخت های فسیلی، نفت را متهم اصلی ایجاد وضعیت کنونی محیط زیست جهان برمی شمرید.
به نظر من قدری درباره نقش نفت در تاریخ ایران، اغراق صورت گرفته است؛ یعنی ازآنجاکه نفت طی ۶ دهه گذشته اهمیتی کلیدی در اقتصاد و سیاست کشورمان ایفا کرده، الگوها و نظم های برآمده از شرایط این دوران، به دوران های قدی میتر هم تعمیم پیدا کرده است. باید توجه داشت که ایرانیان، دارای کهنترین تمدنی هستند که برای حفاظت از جانوران و گیاهان سودمند قوانینی را تدوین و اجرا کرده بودند. پرهیز از آلودن آب و هوا و خاک و آتش، شالوده اخلاق زیست محیطی قدیم ایرانیان بوده که هنوز هم تا حدودی در برخی از لایه های اجتماعی تداوم یافته است. این سنت فرهنگی غنی و استوار، برای مقابله با آشفتگی های زمانه ما و مصرف دیوانه وار و آلوده ساز انرژی بسیار کارآیی دارد؛ اگر درست ساماندهی شود و توسط مراجعی که پذیرش اجتماعی دارند، به کار انداخته شود.
تجربه کشورهای غربی نشان داده که تنها نیروی کارساز برای مدیریت محیط زیست، خود مردمی هستند که به آلوده شدن خانه و کاشانه شان حساسیت دارند و توانمند ساختن این مردم و میدان دادن به سازمان یافتگی خود جوش شان و به بازی گرفتن شان در امر سیاستگذاری های زیست محیطی، تنها روش خردمندانه برای غلبه بر بحران زیست محیطی است که در ایران زمین از صدور استعماری فناوری یا وام گیری داوطلبانه آن برخاسته و زیست جهان ایرانیان را سخت شکننده ساخته است.
تعبیر و تفسیر شما از سهم نفت در اقتصاد و سیاست ایران چگونه است؟
باید به این نکته توجه کرد که تاریخ کشورمان، یعنی اسناد نوشتاری بازمانده از حوزه تمدن ایرانی، 5هزار سال پیوسته را در بر می گیرند و تاریخ دولت ایرانی، یعنی واحد سیاسی مشتمل بر کل ایرانزمین، به ۲۶ قرن قبل بازمی گردد. وقتی از ایرانی ها و تمدن ایرانی یا دولت ایرانی حرف می زنیم، کل این گستره تاریخی عظیم را در نظر داریم و ازاین رو، تعمیم دادن الگویی که کمتر از یک قرن سابقه دارد به کل این دوران، از نظر روش شناسانه نادرست است و نوعی سطحی نگری را نشان می دهد. معتقدم بخش عمده نظریه های معاصر که ایرانی ها یا دولت ایرانی را توصیف می کنند، به دلیل افتادن در تله این تعمیم های نابجا، به نتایجی نادرست منتهی میشوند.
با این تفاسیر و تقسیم دوره های زمانی، متناسب با فرمایش شما، چه نسبتی می توان بین توسعه ایران و سرنوشت نفت برقرار کرد؟
نفت از نگاه من، مهمترین منبع اقتصادی ایران در دوران معاصر بوده است. منابع نفتی طی 100سال گذشته، مدارهای قدرت و مسیرهای تولیدی خاصی را پدید آورده اند که به تدریج بر اقتصاد و سیاست ما چیره شده است. ازآنجاکه تماس جامعه ما با مدرنیته و وام گیری گسترده از آن نیز در همین دوران صورت گرفته، طبیعی است که میان نفت و توسعه در معنای مدرنش تقارنی برقرار باشد. با این همه، پیوند میان نفت و توسعه پیچیده و غیرخطی است؛ زیرا کارایی اصلی نفت به موتورهای درونسوز مربوط می شود که جامعه ما آن را اختراع نکرده و با قدری مکث، از اروپا وامگیری کرده است. درواقع نفت، منبعی بومی و ملی در ایران بوده که نخستین کارکرد اقتصادی اش را در کشورهای دیگر داشته است.
درواقع می توان شما را نیز در جمع منتقدان نفت و معتقدان به نفرین منابع در سرنوشت و وضعیت کنونی کشورمان مشاهده کرد؟
اگر به نقشه توزیع منابع نفتی در ایران زمین بنگرید، متوجه خواهید شد که پویایی نیروهای استعماری و تلاش برای قطعه قطعه کردن ایران زمین و تراشیدن کشورهای دست نشانده کوچک، براساس توزیع منابع نفتی میان دولت های استعمارگر صورت گرفته است. به بیان دیگر مرزبندی میان کشورهایی که طی ۱۵۰ سال گذشته از پیکر ایران زمین کنده شده اند و امروز روی هم رفته خاورمیانه خوانده می شوند، با نقاط تعادلی میان نیروهای استعمارگری که خواهان نفت بودند، منطبق است.
نقطه آغازین این روند به چه زمانی برمی گردد؟
نخستین نقطه در این میان، سرزمین «آران» با مرکزیت باکو بود که نخست، روس ها آن را گرفتند و بعد بلشویک ها به ارث بردند. تقریبا همزمان با آن، عراق و شیخ نشین های عربی و عربستان سعودی شکل گرفت که طی چهار قرن پیشتر، بخشی از دولت عثمانی بود و انگلستان و فرانسه پس از جنگ اول جهانی آن را تسخیر کردند. به بیان دیگر نقشه مرزهای کشورهای نوپا در بخش های غربی ایران زمین بر نقاط تعادل قدرت های بیگانه حاکم بر نفت، هم پوشانی دارد. باید به این موضوع باید توجه داشت که نفت دستکم در ابتدای کار عامل اصلی توسعه و مدرنسازی در ایران نبوده، چون منبع دلخواه نیروهای استعمارگر و دستاویز مداخله شان در منطقه بوده است.
درواقع معتقد هستید که نمی توان گفت توسعه و تجدد در ایران، بوی نفت میدهد؟
این پرسش را هم باید در امتداد سوال پیشین پاسخ داد. باید توجه کرد که جریان وامگیری ایرانیان از تمدن غربی و نوسازی کشور، روندی دیرپا و ریشه دار بوده که نخستین رگه هایش در سیاست رسمی کشور، به دوران فتحعلی شاه و به خصوص محمدشاه قاجار باز می گردد؛ یعنی ۱۸۰ سال از تاریخ ما را در بر می گیرد و نفت، فقط در ۸۰-۷۰ سال آخر این دوران اهمیت داشته که البته، نقش آن هم پس از جنگ دوم جهانی، کلیدی و بنیادی شده است. یعنی ما یک جریان گسترده و درون زاد و بزرگ نوسازی ایران را داریم که جنبش مشروطه و نوسازی عصر رضاشاهی، نمودهای آن هستند. سپس یک متغیر نفت را داریم که در نیمه دوم این جریان، به تدریج برجستگی پیدا می کند و موج دوم نوسازی در دوران پهلوی دوم را رقم می زند و به انقلاب اسلامی می انجامد.
به نظرم تعمیم روندهای اخیر به کل جریان نوسازی ایران، شتابزده و نادرست است. نفت در معادلات قدرت و تعیین مسیرهای اجتماعی ایران، عاملی به نسبت نوپا و تازه وارد است و باید به همین ترتیب تحلیل شود. یعنی بوی نفتی که حرفش را زدید، تازه برخاسته است؛ اما چون مشام ها به آن عادت کرده، آن را بدیهی فرض میک نند و به گذشته هم باز می تابانند.
دلایل آن ناکامی و اینطور تعمیم دادن ها را چه می دانید؟
در تمام کشورهایی که منابع ملی شان در سازوکاری بومی از فناوری و تولید جذب و ادغام شده است، آن منبع همچون نیرو و پشتوانهای برای توسعه عمل کرده است. به همین دلیل منابع نفتی آمریکا یا منابع زغال سنگ بریتانیا برایشان موهبتی اقتصادی بوده و روند توسعه و پیچیده ترشدن درونزاد و طبیعی نظام اجتماعی را پیش برده اند. در شرایطی که کشور دارای منابع طبیعی، زیرساخت های لازم برای بهره برداری را به شکلی بومی و درونزاد نداشته باشد، ناگزیر آن منابع توسط نیروهای بیرونی و کشورهای دیگر استفاده خواهد شد و این، موقعیتی است که در راستای عصر استعمار قرار میگیرد. این منبع می تواند نفت باشد یا نیشکر یا موز. در هر حال چون مصرف کننده اصلی اش در فراسوی مرزهای کشور قرار دارد و فناوری تولید و استفاده از آن، به ویژه درباره نفت در کشور وجود ندارد، کشور به سوی صدور آن به صورت ماده خام رانده خواهد شد.
مشکل ما با نفت هم همین بوده است؛ یعنی ما ماشین های دارای موتور درون ساز را اختراع نکردیم و به دلایلی که تا حدودی سیاسی است، از بومی سازی این فناوری بازمانده ایم. در نتیجه نفت، همچنان برایمان نقش کالای خام صادراتی را ایفا می کند.
روند تاریخی مصرف انرژی درجهان
سطح پیچیدگی
زمان (سال)
هضم (kcal d)
نرخ (وات)
ضریب a (mW)
نسبت (100)
انسان اولیه
2000000 پ.م
2000
97
5 22
100
آتش
750000 پ.م
5000
242
2 56
250
جانور اهلی
6000 پ.م
12000
581
8 134
599
انقلاب صنعتی
1800 م
77000
3727
866
3849
آمریکا
1990 م.
230000
11132
2587
11500
کل جهان
1993 م.
44000
2133
495
2200
گفت وگو: محسن فغفوری