نههای بیفرجام

عبدالله ناصری | فعال سیاسی اصلاحطلب و استاد دانشگاه
ایران بحرانیترین دوره خود از آغاز انقلاب را سپری میکند. حتی در دوران جنگ طاقتفرسای ایران و عراق شرایط مردم و دولت اینگونه بحرانی نبود.
اگر در دوره ۴۰ساله جمهوری اسلامی، پرونده هستهای ایران را مهمترین پرونده سیاسی، حقوقی و امنیتی بدانیم؛ باید اعتراف کرد که حتی از پروندههای میکونوس، قطعنامه۵۹۸ و حتی الجزایر که مربوط به گروگانگیری بود؛ توان و رمق فوقالعاده بیشتری را از ملت و حکومت گرفت.
تحریمهای سازمانیافته هوشمندی که قریب یک دهه روند توسعه هماهنگ با مطالبات و خواستههای عمومی مردم را، متوقف یا بسیار بسیار کند کرد؛ نظام سیاسی کشور را وادار کرد تا آغاز دهه۹۰ گفتوگو با قدرتهای اصلی و بازیگران تصمیمساز جهان را از سر بگیرد و پس از یک دهه معطلی و آسیبدیدگی شدید ملی و بینالمللی، تن به یک موافقتنامه حداقلی بهنام «برجام» بدهند.
برجام توافقنامهای محکم -هرچند حداقلی- اما بسیار مهم و سرنوشتساز برای توسعه آینده کشور و سامانیابی عرصه ملی و بینالمللی ایران و نیز امید و آرامش مردم این سرزمین بود.
آمدن رییسجمهور جدید آمریکا که تفاوتهای فردی و سیاسی و اخلاقی متعددی با اوباما داشت و خروج غیرقانونی– غیراخلاقی او از برجام شرایط ایران را دوباره از سامان انداخت.
هرچند اجماع همهجانبه پیشابرجام دیده نمیشد؛ اما خروج آمریکا و اعمال تحریمهای جدید علیه ملت ایران شرایط را سختتر از گذشته کرد و با التزام قدرتهای دیگر ۵+۱ به برجام، این تحلیل را برای بسیاری از دستاندرکاران تقویت میکرد که این خروج یکجانبه مشکلی پیش نخواهد آورد.
اما در فاصله چندماه پس از این خروج، شرایط دولت و معیشت مردم بسیار خطرناکتر از دوران پیشابرجام شد. علت این بود که بسیاری نمیخواستند باور کنند که برجام یک معاهده دوجانبه است و بقیه، تماشاچیان و حاضران تشریفاتی هستند. دو طرف این معاهده، ایران و آمریکا و خروج آمریکا از آن، بهمعنای معطل ماندن طرف دیگر است.
فارغ از بدقولی سیاسی و بینالمللی آمریکا، اینک که برجام بلااستفاده مانده، برهم زدن بازی از سوی طرف دوم نهتنها مشکلی را حل نمیکند؛ بلکه بسیاری از اطراف بینالمللی را علیه کشورمان همصدا می کند.
تاکید میکنم ضمن قبول این نکته که عملا برجام از خاصیت افتاده؛ اما مقابله بهمثل ایران نه تنها دردی را دوا نمیکند، بلکه اعضای دیگر برجام را با آمریکا همنوا خواهد کرد.
به این نکته باید توجه کنیم که بعد از ایران و امریکا اعضای تاثیرگذار، سه کشور اروپاییاند و به نظر نگارنده، روسیه و چین جز تماشاگران منفعتجو نقش دیگری ندارند.
اما این سوال اساسی است، ایرانی که در سالهای۹۱ و۹۲ پذیرفت که باید پرونده هستهای را با جهان امروز حل کند؛ امروز که مردم در شرایط سختتری قرار گرفتهاند و منطقه آرایش بینظیر نظامی را در یک قرن اخیر شاهد است (حتی خطرناکتر از دوران جنگ ایران و عراق) حکومت یا دولت ایران چه خواهد کرد؟
پاسخها به این سوال محدود است. نه کارویژه مالی اروپاییان در میانمدت و درازمدت موثر خواهد بود. نه چینیها که در یک جنگ اقتصادی تاریخی با آمریکا هستند، آنچنان برای ما گرهگشا خواهند بود و نه روسیه که هیچگاه تصمیمی غیرمنفعتطلبانه و سودجویانه نگرفته است.
جواب به پرسش مذکور فقط همینهاست: نه جنگ نه مذاکره، یا جنگ یا مذاکره.
همه کارشناسان داخلی و بینالمللی چون باور دارند تا ترامپ هست، بازگشت آمریکا به برجام به علت گرهخوردگی آن به حیثیت دولت و ملت آمریکا محال است؛ بنابراین، تنها راه برونرفت در آن دو پاسخ مذکور است.
بدون تعارف، جنگ آن هم با قدرت اول جهان نه به صلاح است، نه امکانپذیر. نباید از ساقط کردن پهپاد امریکایی غرورزده شد. (توجه کنید در این مدت کوتاه رهبری جمهوری اسلامی یک بار هم در مورد آن سخن نگفت) و این تحلیل که ساقط کردن پهپاد و حتی اگر داخل آسمان جمهوری اسلامی بوده باشد، نهتنها آمریکا که همپیمانان اروپایی و غیراروپایی آن را تحریک کرد.
پس بهجاست اگر باور داریم شرایط نظامی منطقه روزبهروز بحرانیتر خواهد شد و متعاقب آن شرایط اقتصادی کشور و مردم نیز. پس باید به سوال مذکور فقط یک پاسخ داد: «جنگ هرگز». اما مهم اینجاست که عدم وقوع جنگ، آیا راهی جز مذاکره دارد؟ منبع:کانال تلگرام «راهبرد»



