تکرار فاجعه گتوند در هراز؟
اگر به وبسایت شرکت مدیریت منابع آب ایران مراجعه کنید و نام سد هراز را جستجو کنید به این مشخصات میرسید: سد هراز، در استان مازندران، 20 کیلومتری جنوب آمل قرار گرفته است. هدف از ساخت سد، تنظیم سالانه 645.20 میلیون متر مکعب آب است. حجم بدنه سد، 6.10 میلیون متر مکعب است. سال شروع ساخت سد 1388 و اتمام آن ده سال بعد در 1398 پیشبینی شده است. دستگاه اجرایی این سد آب منطقهای مازندران و شرکت مشاور ساخت سد، مهاب قدس و پیمانکار قرارگاه خاتمالانبیا و موسسه سیدالشهداست. سد هراز چهارمین سد بزرگ خاکی کشور است.
به گزارش «انرژی امروز» در مهر ماه سال 1391، مدیرعامل وقت آب منطقهای مازندران، سد هراز را یکی از بزرگترین سدهای مخزنی کشور عنوان کرده بود که «با جدیدترین فناوریهای روز سدسازی دنیا و با ضریب اطمینان بالا در حال ساخت است». اما گویی این ضریب اطمینان این روزها عدم اطمینان بزرگی به همراه دارد.
این مقام مسوول، آبیاری 96 هزار هکتار زمین کشاورزی و تامین آب آشامیدنی یک میلیون نفر از سکنه آمل، بابل، محمودآباد، فریدونکار و بابلسر را از اهداف ساخت این سد دانسته بود اما شاید بتوان گفت که جغرافیای منطقه آمل و محل مخزن سد هراز برای این مسوول آب منطقهای هیچ آشنا نبوده است.
مدیرعامل کنونی آب منطقهای مازندران هم در خرداد ماه سال جاری گفته است «برای تکمیل ساخت سد به بیش از 200 میلیارد تومان اعتبار نیاز است. 11 میلیارد تومان از محل ردیف بودجه و 40 میلیارد تومان از محل خرید اوراق اعتبار پیشبینی شده است».
حدود سه هفته پیش هم، حمید چیتچیان وزیر نیرو در مراسم آبگیری سد گلورد در شهرستان نکا گفت «با برنامهریزی در دولت یازدهم، و تقسیمبندی شهرستانهای مازندران به 9 منطقه، پیشبینی میشود تا پایان دولت دوازهم تمام شهرستانهای مازندران از آب با کیفیت برخوردار شوند». او قول تامین اعتبار سد هراز را داد.
در میان صحبتهای تمامی مسوولان، فقط مدیرعامل آب منطقهای مازندران است که به طور ضمنی اشارهای به محل دفن زبالههای شهر آمل در بالادست سد میکند و میگوید «با انتخاب مشاور جدید، امحای بدون خسارت بالای زیست محیطی در حال بررسی است که به زودی اجرایی خواهد شد».
اشتباهات بزرگ ملی
اما موضوع اینجاست که سدسازی ایران خاطره خوشی از این دست بیتوجهیها به محل قرار گیری مخزن سد ندارد. هنوز ماجرا برای سد گتوند تمام نشده است. هنوز که هنوز است کارشناسان انتقادات خود را از محل قرار گیری مخزن سد گتوند ادامه میدهند و خواستار برچیده شدن این سد هستند.
اما قرار نیست سد گتوند برچیده شود، قرار است میلیونها متر مکعب آب شیرین در سد گتوند تبدیل به آب شور شود و میلیونها متر مکعب آب سالم یک رودخانه در سد هراز با شیرابه مخلوط شود و به مزارع پایین دست سد برسد و وارد شالیزارها شود و نیز در شیر آب خانههای مردم آمل و چند شهر دیگر جاری شود.
سد گتوند با هزینه سه هزار میلیارد تومانیاش «اشتباه بزرگ ملی» لقب گرفت و آنطور که شواهد نشان میدهند قرار است سد هراز هم به اشتباه ملی دومی تبدیل شود و این بار با هزار میلیارد تومان هزینه این اشتباه به ثبت خواهد رسید.
«اشتباه بزرگ ملی» لقب پروژههایی است که «ملت» در ساخت آنها دخالتی نداشتهاند و در هر دوی این پروژهها قرارگاه خاتمالانبیا نقش اصلی را بازی میکند.
چرا یک شرکت بزرگ عریض و طویل یک اشتباه را دو بار آن هم برای یک موضوع به نام سد سازی تکرار میکند؟ ارزیابیهای زیست محیطی کجای پروژههای ایران و قرارگاه خاتمالانبیا قرار گرفتهاند؟
نمیتوان مدعی شد که مرکز دپوی زبالهها به هنگام ارزیابیها و مطالعات اولیه احداث سد وجود نداشته است. شواهد نشان میدهند که این مرکز دپو از 35 سال پیش محلی برای تخلیه زبالههای شهر آمل بوده است در حالی که آغاز ساخت این سد بر میگردد به ده سال گذشته.
سد در محلی و زمانی آغاز به کار کرده بود که در آن زمان خاطرهای 25 ساله از دپوی زباله داشته است. حالا این سد احتمالا تا دو سال آینده به بهرهبرداری میرسد. تکلیف زبالههای 35 ساله این محل چه خواهد شد؟
مشکل 35 ساله را سه ماهه حل میکنیم!
عزتالله یوسفیان، نماینده مردم آمل در مجلس شورای اسلامی، در گفتگو با «انرژی امروز» مدعی شده است که در آینده نزدیک مشکل زبالهها و شیرابههای آنها حل خواهد شد.
او گفته است «اگر بودجه [انتقال زبالهها] به موقع تخصیص داده شود تا سه ماه دیگر زبالهها از این منطقه جمعآوری میشوند و مشکلات برطرف خواهد شد»!
اگر فرض کنیم به گفته این نماینده مجلس، «بودجه انتقال زبالهها به موقع تخصیص داده شوند» که معمولا در فرآیند تخصیص بودجه، این اتفاق به ندرت رخ میدهد، چطور میتوان انتظار داشت در عرض سه ماه هم بودجه تخصیص داده شود و هم زبالهها جمعآوری شوند و هم مشکل شیرابهها حل شود؟
احتمالا این نماینده مجلس، به کمی حساب کتاب جدید نیاز دارد.
بر اساس آمارهای منتشره، شهرداری آمل روزانه 200 تن زباله در این محل تخلیه میکند. اگر عمر 35 ساله این محل دپوی زباله را در نظر بگیریم، 12775 روز زباله در این محل تخلیه شده است. آمار دقیقی از میزان زبالههایی که در این 35 سال در این محل تخلیه شده است وجود ندارد.
اگر فقط زبالههایی را در نظر بگیریم که در ده سال گذشته (یعنی زمانی که احتمالا مطالعات اولیه این سد در حال انجام بوده است) و نه در 35 سال گذشته در این محل دپو شدهاند را در نظر بگیریم و بدون احتساب روزهای تعطیل که گردشگران بیشتری راهی این منطقه میشوند و بنابراین میزان زباله تولیدی منطقه هم بیشتر خواهد شد، همان ارقام روزانه 200 تن زباله را برای این منطقه در نظر بگیریم، در این صورت در این ده سال حدود 730 هزار تن زباله در این منطقه جمع شده است.
با فرض اینکه شهرداری یا پیمانکار طرح جمعآوری زبالههای دپو شده روزانه بتوانند ده برابر میزان تخلیه زباله در این منطقه، زبالهها را از آن خارج نمایند، یعنی روزانه 2000 تن زباله از این محل جمعآوری شود، زمان تقریبی 365 روز (یک سال) نیاز است تا کل این زبالههای ده ساله و نه 20 یا 30 ساله از این محل خارج شود.
اما اگر بخواهیم این زبالههای ده ساله را در مدت سه ماه از این محل خارج کنیم باید روزانه هشت هزار و 111 تن زباله جابجا شود.
اما به کجا بروند این زبالهها؟
و تکرار اشتباهات را ادامه دهیم
مگر نه اینکه این «اشتباهات بزرگ ملی» نتیجه عدم توجه به ارزیابیهای زیست محیطی و مطالعات اولیه طرحها و پروژههای ملی است؟ پس چطور میتوان دوباره و سهباره یک اشتباه را تکرار کرد و این بار صرفا محل دفن زبالههای یک شهر را جابجا کرد بدون اینکه هیچ توجهی به ارزیابیهای زیست محیطی این محل دفن جدید داشت؟
آیا در عرض سه ماه هم ارزیابیهای زیست محیطی محل دفن جدید انجام خواهد شد، هم بودجه پروژه محل دفتن جدید مشخص و تخصیص خواهد یافت، هم محل دفن جدید با اصول و مقررات زیست محیطی آن برای جلوگیری از تکرار اشتباهات قبلی آماده سازی خواهد شد و هم این حجم عظیم زبالهها جمع اوری و به محل جدید منتقل خواهد شد؟
سوالاتی از این دست بسیارند. چون قرار نیست محل جدیدی برای دپوی زبالهها در نظر گرفته شود. اگر قرار است «اشتباه بزرگ ملی» دوباره و چند باره تکرار نشود، محل جدید زبالهها بایستی براساس استانداردهای سازمانهای محیط زیست خارجی و داخلی برای آب و هوایی مثل شهرهای شمال ایران ساخته شود نه صرفا محلی که زبالهها در آن تخلیه میشود.
ساخت محلی استاندارد و مختص این کار به زمانی بسیار طولانیتر از این سه ماه نیاز دارد و از طرفی باید به این نکته توجه ویژه داشت که با توجه به اینکه زمین در مناطق حاشیه خزر بسیار کم است و قیمت آن بالاست و از طرفی سطح آبهای زیر زمینی در چنین مناطقی بالا بوده و از همه مهمتر نزدیکی شهرها به هم و در نتیجه به محل دفن زباله و نیز کشاورزی بودن منطقه، و بسیاری دلایل دیگر، عملا گزینه ساخت محل دفن یا دپوی زباله منتفی است و راهکاری که برای این مناطق همیشه پیشنهاد شده است ایجاد یک سیستم یکپارچه جمعآوری و تفکیک زباله، بازیافت و در نهایت استفاده از زبالهسوزهای ایمن و بدون تولید گازهای سمی همچون دیاکسین است برای زبالههای باقی ماندهای که امکان بازیافت آنها وجود ندارد. که در این صورت هم سه ماه اصلا فرصت مناسبی برای انجام این کار نیست.
به نظر میرسد پاک کردن صورت مسله بهترین گزینه برای پاسخگویی مسوولین عزیز است.
مشکلی بزرگتر در راه است
البته این حساب کتابها فقط بخش زبالههای این منطقه را در بر میگیرد و با فرض حل مشکل دپوی زبالهها در عرض سه ماه آن هم به فرموده نماینده آمل در مجلس، مشکل بزرگتر همچنان باقی است. مشکل شیرابهها.
در فرآیندهای تصفیه آب و فاضلاب و یا تصفیه شیرابه زبالهها، که در کشورهای صنعتی و با اصول و مقرارات زیست محیطی انجام میشود، معیاری وجود دارد به نام BOD. درواقع BOD میزان اکسیژن خواهی بیوشیمایی یک فاضلاب یا شیرابه را توضیح میدهد. یعنی مقدار اکسیژنی که لازم است تا مقدار معینی فاضلاب یا شیرابه تصفیه و به مواد خنثی و بدون مشکل تبدیل شود.
تخمین زده میشود میزان BOD شیرابه زباله تا حدود 40 هزار پیپیام (قسمت در میلیون) هم برسد. در حالی که BOD فاضلاب شهری در بدترین حالت در ورود به تصفیهخانه معمولا 400 پیپیام است. حال فرض کنید این میزان آلایندگی وارد رودخانه شود. رودخانهای که قرار است آب آن برای آشامیدن استفاده شود و طبق استانداردها BOD آب آشامیدنی باید صفر باشد.
لازم به یادآوری است که وقتی صحبت از BOD میشود و لزوم تصفیه شیرابهها، این الزام را فعلا برای شیرابههای مایعی که از زباله جاری میشود و وارد آب شده و با چشم دیده میشود مطرح کردهایم.
بحث اصلی بر سر این موضوع است که این شیرابهها در طی سالیان طولانی، وارد خاک شده و در منطقه وسیعی در زیر خاک منتشر شده است.
با توجه به مرطوب بودن اقلیم منطقه و رطوبت همیشگی موجود در خاک و هوای سواحل خزر و بالا بودن سطح آبهای زیرزمینی منطقه، حرکت شیرابهها در زیر خاک به سرعت تسهیل شده و این آلودگی میتواند به سرعت در زمین پخش شود و از این رو بعید نیست که شیرابهها تاکنون به خود رودخانه هراز رسیده باشند. (همیشه میان کارشناسان محیط زیست بحثهایی بر سر نفوذ شیرابههای زبالهها در شالیزارهای شمال مطرح بوده است که تاکنون به جایی نرسیده است).
آیا مسوولین فکری به حال خاک منطقه وسیعی کردهاند که هماکنون آلوده به شیرابههای زبالههاست؟ خاکی که قرار است با آبگیری سد، کاملا در زیر آب قرار گیرد و در نتیجه شیرابههای موجود در لایههای خاک به راحتی در آب دریاچه سد حل خواهند شد و…
تصور آنچه که بعدا رخ خواهد داد چندان سخت نیست. آیا مسوولین منطقه و سدسازی و مشاورین طرح فکری به حال شیرابههای زبالهها خواهند داشت؟
اتفاقی که برای سد گتوند رخ داده است و راهکار بسیار عجولانه و کاملا غلطی که برای آن پیشنهاد شده است این بار قرار است در شمال کشور و برای آب و هوایی دیگر و منطقهای دیگر تکرار شود و باز هم «اشتباه بزرگ ملی» تکرار شود بدون آنکه کسی درسی از این اشتباهات ملی بگیرد و در نهایت دود این اشتباهات به چشم «ملت» برود.
درواقع اگر آب شیرین سد گتوند را توانستیم با یک مهندسی فوق تصور بشری به آب شور تبدیل کنیم و بعد با راهکاری «خردمندانهتر» از خود ساخت سد، میخواهیم این آب را دوباره تبخیر کنیم، حالا در شمال کشور قرار است آب چهارمین سد بزرگ خاکی کشور را با شیرابه مخلوط کنیم و بعد از آن احتمالا «خردمندانه» تصمیم خواهیم گرفت تشکیلات عظیمی برای تصفیه این آب شیرابهدار راه اندازی کنیم و آب سد هراز را تصفیه کنیم و برای جلوگیری از انتشار آلودگی و بیماری، تابلوی «به آب سد نزدیک نشوید، آلوده است» را بر کناره آن نصب کنیم.