توتال، بیع متقابل و IPC

سعید ساویز | تحلیلگر و کارشناس حوزه انرژی

فاز ۱۱ آخرین فاز توسعه نیافته از میدان گازی پارس جنوبی است که قرار است توسط کنسرسیومی‌به رهبری توتال توسعه داده شود. این فاز در زمان به بهره‌برداری رسیدن به دلیل فشار پایین میدان به سیستم تقویت فشار در خط لوله انتقالی نیاز دارد؛ به همین دلیل نصب کمپرسور جهت بالا بردن فشار سیال خروجی از چاه‌های این فاز از ضروریات طراحی توسعه آن است. همچنین سکویی که قرار است کمپرسور بر روی آن نصب گردد سکویی خاص بوده و باید تحمل وزنی بالاتر از سکوهای معمولی را داشته باشد.گر چه سکوهای بسیاری توسط شرکت‌های ایرانی برای فازهای پارس جنوبی ساخته و نصب شده است و همچنین کمپرسورهای زیادی در صنعت نفت ما نصب و راه‌اندازی شده‌اند اما کمپرسور و سکوی مورد نظر برای راه‌اندازی فاز ۱۱ تفاوت‌های فنی از نظر ابعاد و دامنه کارکرد با آنچه در گذشته در ایران مورد استفاده قرار می‌گرفته است دارد.از سویی شرکت توتال که خود با توسعه فازهای دو و سه صف‌شکن شرکت‌های بین‌المللی در قالب قراردادهای بیع متقابل بود علیرغم موفقیت و باقی گذاشتن کارنامه خوب در توسعه فازهای مذکور همکاری خود را در آن زمان در توسعه پارس جنوبی ادامه نداد و تصمیم به ترک ایران و توسعه بلوک در قطر گرفت. اقدامی‌که حرف و حدیث‌های فراوان را خصوصاً در محافل سیاسی ایران به دنبال داشت‌، اما به واقع دلیل این اقدام شرکت خوش نام و طراز اولی مانند توتال چه بود؟ چرا توتال اقدام به توسعه فازهای دیگر در ایران نکرد؟ جواب سوال نه صرفا در این سوی مرزها بلکه در جذابیت مدل‌های قراردادی در سوی قطری‌ها نهفته است. پیشنهاد قطری‌ها بلند مدت و پر سودتر از پیشنهاد ایرانی بود و با توجه به فشار آمریکا بر شرکتهای فعال در ایران و با توجه به اینکه برای شرکتشهای بین‌المللی تنها صرفه و سود اقتصادی تعیین کننده سمت و سوی تصمیم‌گیریهاست توتال سمت سود بیشتر را برگزید.همچنین بیع متقابل‌ها اگر چه در زمان خود راهگشا بودند اما نیاز به پوست اندازی و به روز شدن داشتند که در IPC تلاش شده تا این ضروریات تا حد زیادی مورد توجه قرار گیرد.اولین مزیت IPC بلند مدت بودن آن است. هر مخزن و میدان نفتی و گازی به دلیل خصوصیات منحصر بفرد می‌تواند رفتار منحصر بفردی در مقایسه با بقیه مخازن از خود بروز دهد. درست به مانند تفاوتهای رفتاری انسان‌ها و لذا با توجه با اینکه در بیع متقابل طول مدت قرارداد و مسولیت پیمانکار تنها تا انتهای توسعه است؛ اگر اشتباهی در طراحی‌ها بوجود آمده، که از چشم تیم فنی کارفرما پنهان مانده باشد یا اتفاق غیر مترقبه‌ای رخ دهد و به قولی عکس العمل مخزن به متدهای ازدیاد برداشتی انجام شده چیزی غیر آن باشد که تیم‌های فنی و نرم‌افزارها انتظار دارند؛ امکان ایجاد اصلاحات و تغییر در متدها و دارایی‌های سرمایه‌ای وجود نخواهد داشت اما در IPC با استفاده ازتکنولوژی روزآمد امکان ارتقای متدهای مورد استفاده وجود دارد. پس بلند مدت بودن برای IPC یک مزیت است.ازمشکلات اساسی در بیع متقابل این است که سعی می‌شد هزینه‌های سرمایه‌ای را آنقدر بزرگ در نظر بگیرند که هزینه‌های جاری به حداقل برسد و این خود عاملی است که سبب می‌شود تا مدتی که از آغاز شروع بهره‌برداری از میدان گذشت کیفیت عملکرد سیستم شروع به فاصله گرفتن از کیفیت روزهای آغازین کند اما در IPC  به دلیل اینکه سقف هزینه کرد ( و البته نه برداشت پیمانکار بلکه تنها هزینه کرد) با تایید کارفرما از عدد قابل قبولی برخوردار است همواره سیستم می‌تواند خود را به روز و چالاک نگه داشته و کیفیت آغاز بهره برداری را تا درصد زیادی حفظ کند.به وجود آمدن این تغییرات اساسی را در کنار آن دسته از تحلیل‌های فنی آمیخته به سیاست که این روزها به شدت در رسانه‌ها مطرح می‌شود و عنوان می‌دارد که خارجی‌ها در فکر تسلط بر منابع ما هستند و مثلا با ما پدر کشتگی و با قطر عقد اخوت دارند بگذارید؛ آیا به جای این دست تفاسیر بهتر نیست بپذیریم که امروز ما در دهکده جهانی زندگی می‌کنیم، و باید به قراردادهای صنعتی و اقتصادی نگاهی فنی داشته باشیم و باور کنیم که عملکرد ماست که باعث می‌شود دیگران بر ما مسلط گردند و حضور بلند مدت یک شرکت با دانش بین‌المللی راهی برای تسلط آنها بر ما نخواهد گشود؟توتال یا هر شرکت دیگری تنها به ایران می‌آیند که با یک قرارداد برد-برد خدمات ارائه دهند و دستمزد بگیرند. آنها تنها بر‌اساس محاسبات سود و زیان تصمیم گیری می‌کنند و چون IPC از بیع متقابل جذاب‌تر است پس می‌توان انتظار داشت که در این مدل قرارداد، سرمایه بیشتری جذب شود.

برچسب ها
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن