رگ و ریشه آتش

محمدجواد روح، سردبیر هفتهنامه «انرژی فردا»
میگویند آتش که درگیرد؛ خشک و تر با هم سوزد. هرکس که در مسیر آن باشد، بیآسیب نمیماند. باید خسارت دهد؛ مالی و حتی جانی. آتش که بیاید، نگاه نمیکند آن حفار بالای دکل مجرد است یا متاهل. قرارداد موقت است یا دایم. متخصص است یا مبتدی. طرفدار مدیرعامل قبلی است یا فعلی. در انتخابات به روحانی رای داده یا رییسی. آتش خودی و غیرخودی ندارد. میسوزاند و جان میستاند و ذوب میکند. آتش نه عقل دارد، نه انصاف، نه رتبه بندی، نه معیار. تنها چیزی که آتش دارد؛ عامل وقوع است.
عامل وقوع اما از آن خود آتش نیست. نمیتوان گفت چون میانگین هر 600 چاه یکی آتش میگیرد؛ پس ایراد ندارد که این یکی هم آتش گرفت. نمیتوان گفت که وقتی فلان مدیرعامل را برمی داشتند، باید فکر این روزها را هم میکردند. همانطور که نمیتوان گفت این چاهها را در دوران مدیران قبل کنده اند و تازه آمدگان در آتش آن نقشی ندارند.
آتش به جرقهای در میگیرد، به فوران گازی، به هرزروی گلی، به چک نشدن لیستی، به نبود تمرکز در لحظه ای، به آنی. اما ریشههای آتش به آن و لحظه یا تمرکز نداشتن یک نفر یا فوران گاز و هرزرفتن گل برنمی گردد. ریشههای آتش خیلی قدیمیتر و پیچیدهترند. ریشههای آتش را در ساختار پروژه، ساختار شرکت، ساختار صنعت و حتی ساختار اقتصاد و سیاست باید سراغ گرفت.
هر آتشی ممکن است دلیل انسانی داشته باشد؛ اما باید سهم ساختار در خطای انسان را هم دید. آیا ساختار تمرکز حفارمردان را میافزاید یا اغتشاش فکرشان را؟ آیا دانش و تخصص و مهارت آنها را ارج مینهد یا ارزان و در دسترس و بومی بودن را معیار اصلی میداند؟ آیا مجموعه سیاستهای جاری در کشور امکان بازسازی، نوسازی، استفاده از تکنولوژی و حتی هوشمندسازی چاههای نفت و گاز را میدهد و یا همچنان، با سر دادن شعارهایی از قبیل خودکفایی و اتکا به داخل، خود را از فناوریهای روز جهان بی نیاز نشان میدهد و با نظریهپردازیهای توطئه محور درباره شرکتهای آمریکایی و اروپایی، در بهترین حالت به شرکتهای درجه چندم چینی و روسی متوسل میشود؟
ریشههای آتش اما تنها به قبل از وقوع حادثه بازنمیگردد؛ نوع برخورد با تجربیات و درسها و گزارشهای هر آتش و هر حادثه ای، میتواند ریشهای باشد برای آتش بعدی. وقتی در دوران مدیریت شرکتی نفتشهری به آتششهر تبدیل میشود و بعد، به خاطر خاموش کردن آن آتش از او قهرمانی تصویر میشود؛ ناخواسته به مدیر بعدی آموختهایم تا وقتی آتش چاهی را خاموش نکنی (حتی به قیمت تعطیل شدن و خروج آن از مدار تولید) به «اسطوره» تبدیل نخواهی شد و از سایه همهجاگسترده مدیر پیشین بیرون نخواهی آمد! کسی هم حسابرسی نمیکند برساختن این اسطورههای ابراهیم آسا و سیاوش همتا با کدامین هزینههای مالی و جانی و بر باد دادن کدامین منابع نفتی و گازی حاصل آمده است؟ اسطورهها اما یکی پس از دیگری از آتش برمیآیند؛ ققنوس از پی ققنوس، سپهر از پس حیدر!
آتش اما همچنان زبانه میکشد. رگ سفیدها همچنان رگ میترکانند. گلها همچنان هرز میروند. فرزادها و محمدها همچنان ذوب میشوند. فریادها و شیونها و ضجههای خانوادههای برهنهپا و آسیمهسر باز از راه میرسند. همچنان که حادثه ۱۳۴۵ دیگربار در ۱۳۹۶ همچون فیلم دومی با یک بلیت اکران شد.
فیلمها تکرار میشود؛ چون مدل کارگردانی و بازیگری و فیلمنامه نویسی ما همان است که ۵۰ سال قبل بود. آتشها دوباره سر میرسند؛ چون رگ و ریشهها پابرجاست. شاید هم این حرفها و استدلالها فقط برای شرکتهای غربی و حوادثی از قبیل سکوی خلیج مکزیک معنا داشته باشد. این انگلیسیها و آمریکاییها و فرانسویها هستند که بابت حادثه و آلودگی محیط زیست و بر باد دادن ذخایر باید پاسخ دهند. این ژستها به آنها میآید. ما باید به کاری که در آن مهارت داریم، بپردازیم؛ آتش افروختن و اسطوره ساختن…
بله؛ همین است! اصلا ایراد از خود رگ سفید است که میلیونها سال مایع آتشزنه را در جان و رگش پرورد. متهم مادر همین خاک است!



