خوشعهدی با معاهده بیمتعاهد هلمند(هیرمند)
شاید ایران در بلندمدت چارهای جز آن نداشته باشد که به بازار مصرف آب افغانستان تبدیل شود. پست نرمال اقلیمی یعنی همین: بازار نفت کوچکتر و بازار آب بزرگتر میشود.افغانستان به عنوان صاحبان بازار بزرگتر و رو به رشدتر میتواند امیدوارانهتر به آینده نگاه کند.
به گزارش «انرژی امروز» ناصر کرمی، اقلیم شناس و استاد دانشگاه تروندهایم نروژ، در صفحه فیس بوک خود نوشت:
دهمین روز سال نو میلادی (21 دی 1395 خورشیدی) رییس جمهور افغانستان اعلام کرد دولتش به معاهده هلمند پایبند است و بر اجرای آن پا میفشارد.
بر اساس معاهده هلمند (یا آنچنانکه ایرانیان میگویند: هیرمند) حدود 10% از حجم آب رودخانه هلمند (دقیقا 26 متر مکعب بر ثانیه، مجموعا 850 میلیون متر مکعب در سال) آنِ ایران خواهد بود.
البته اشرف غنی با اشاره به مخالفتها در کشورش با این معاهده تاکید کرده این معاهده به سود افغانستان است. وی مشخصا به بند پنجم معاهده اشاره کرده که میگوید: «ایران هیچ گونه ادعایی بر آب هلمند، بیشتر از مقداری که طبق این معاهده تثبیت شده است ندارد. حتی اگر مقادیر آب بیشتر در دلتای سفلای هلمند میسر هم باشد و مورد استفاده ایران هم بتواند قرار بگیرد.»
بازگشت به معاهدهای که 44 سال از امضای آن میگذرد و ضمانت حقوقی استوار و خدشهناپذیری برای اجرای آن وجود ندارد و هر دو دولت متعاهد آن سالها پیش به شکل خونباری سرنگون شدهاند و امضاکنندگان آن یعنی محمدموسی شفیق نخست وزیر وقت افغانستان و امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت ایران همچنان و تاکنون مغضوب هستند قطعا میتواند دلایل پیچیدهای داشته باشد؛ آن هم معاهدهای که امضا کنندگان آن همواره متهم بودهاند هنگام امضا منافع ملی را در نظر نداشته و مغبون زیاده طلبی طرف دیگر شدهاند.
هیرمند، رگ حیات سیستان
هیرمند رودی است به طول 1050 کیلومتر که از هندوکش در شرق افغانستان سرچشمه گرفته، در نهایت در ناحیه سیستان وارد ایران میشود. مجموع آورد تقریبی این رودخانه (در سال نرمال) حدود 8.5 میلیارد متر مکعب است.
هیرمند رودخانهای است با شهرت تاریخی که در مسیر درازاش الهامبخش شماری از مدنیتهای باستانی شرق فلات ایران بوده است.
گفته شده سیستان باستانی، زادگاه رستم که فردوسی از سرسبزی و خرمی آن یاد میکند، کرانههای نیمه غربی این رود بوده است؛ یعنی تقریبا بیشتر پهنه جنوب غرب افغانستان، ولایت نیمروز در این کشور و سیستان ایران.
در سالیان اخیر به دلیل خشکسالی آورد هیرمند قدری کاهش داشته، اما همچنان در پهنهای به طول هزار کیلومتر مهمترین فرصت حیات و معیشت است. کاهش آورد این رودخانه از جمله دلایل تغییر چشمانداز زیستی به ویژه در دو سوی مرز ایران و افغانستان، نیمروز و سیستان بوده است.
اما هر دو طرف زیانمند از کاهش جریان هیرمند خود را نه قربانی تغییر اقلیم، بلکه گرفتار زیاده خواهی شریک دیگر میدانند.
اهالی نیمروز میگویند مشکل در افزایش مصرف در بالادست و همچنین هدر رفتن آب به سمت هامون است. از سوی دیگر رسانههای ایران بارها گفتهاند مشکل سیستان ناشی از آن است که دولت افغانستان بیش از 30 بند در مسیر هیرمند احداث کرده است.
دگرگونی چشمانداز البته در سیستان آشکارتر است. هامون که قبلا دریاچهای دائمی بوده و صدها خانواده با ماهیگیری از آن روزگار میگذرانیدند، اکنون به تالابی کاملا فصلی تبدیل شده که فقط در ترسالیها آب دارد. جز آن، خاک سیستان نیز خشکیده و گرد وغبار این ناحیه فزونی یافته است.
جمعیت سیستان و زابل در همه این سالها و ظاهرا تا همین اواخر که ایران محدودیتهایی برای مهاجرت از این شهر برقرار کرده، رو به کاهش بوده است. زابل آخرین شهر شیعه نشین در یک محدوده سیاسی و مذهبی پرتلاطم است و از زابل به سمت داخل ایران فقط با طی حدود هفتصد کیلومتر میتوان به شهر شیعهنشین دیگری رسید. به واقع با کاهش آورد هیرمند سیستان تاریخی اکنون دیگر چندان مزیت محیطی برای سکونت ندارد.
خوشعهدی با معاهده بی متعاهد؟
ایران و افغانستان تا چه پایه میتوانند به معاهده هلمند وفادار بمانند؟ ظاهرا برای افغانستان امکان نکول و رویگردانی از قرارداد هست: معاهده میگوید ملاک تقسیم، آبی است که در انتهای مسیر هزار کیلومتری به منطقه بند کمال خان میرسد.
البته از همین حجم هم باید درصد ناشی از خشکسالی را کسر کرد. بدیهی است که در طول مسیر هزار کیلومتری با احداث بندهای پرشمار میتوان سهم ایران را به کمترین حد رساند. عملا اکنون هم چنین شده است.
همچنین ماده پنجم معاهده به صراحت میگوید: «افغانستان موافقت دارد اقدامی نکند که ایران را از حقابه آن از رود هیرمند که مطابق احکام مندرج مواد دوم و سوم و چهارم این معاهده تثبیت و محدود شده است، بعضا یا کلا محروم سازد.»
اوضاع و احوال بسیار چالش برانگیز است. از سویی شماری از مقامات افغان میگویند دوره معاهده هلمند منقضی شده است و اساسا چون دولت شفیق پیش از تصویب نهایی معاهده سرنگون شده، هیچ وقت معاهده هلمند مشروعیت قانونی نداشته است و الآن اگر ایران میخواهد همچنان از آب هیرمند بهرهمند باشد باید آن را بر اساس نرخ بینالمللی از افغانستان بخرد.
اهمیت گفته اخیر اشرف غنی آن است که عملا میگوید دولتش از این نظر پیروی نمیکند و خواهان تداوم و اجرای معاهده هلمند است. از سوی دیگر ایران هم ابزارهای متعددی برای فشار بر افغانستان دارد. افغانستان کشوری محصور در خشکی است و برای ارتباط با آبهای آزاد و همچنین ترانزیت با اروپا دارای منافع راهبردی برای حسن همجواری با ایران است.
از منظر دیگر میتوان گفت دولتی که خدماتی به پناهندگان ارایه میکند (در فرض ما دولت ایران و پناهجویان افغان) نمیتواند هزینه آن خدمات را طلب خود از دولت متبوع پناهندگان تلقی کند. خدمات رسانی به پناهندگان وظیفه انسانی دولت میزبان است و اگر آن کشور به کنوانسیون حقوق پناهندگان ملحق شده باشد، تعهد حقوقی آن کشور است.
حال اگر با صرف نظر از موازین انسان دوستانه و تعهدات حقوق بشری، محاسبهگری بخواهد هزینههای حضور دو و نیم میلیون مهاجر افغان در ایران را بررسی کند و میزان مصرف آب این جمعیت را بر اساس میانگین مصرف روزانه آب در ایران (حدود 200 لیتر) در نظر بگیرد و بهای این آب شرب شهری را با قیمت آب خام هیرمند بسنجد، به این نتیجه میرسد که ایران میتواند چندین برابر سهمش از هیرمند، طلبکار آب از افغانستان باشد.
طلایه امید در شرق فلات
اما اگر بخواهیم برای پیشبینی آینده معاهده هلمند نه گیروگرفتهای سیاسی و یا موازین حقوقی مرتبط، بلکه به آینده نگریهایی بر مبنای مقیاسهای کلان اقلیمی توجه کنیم ماجرا پیچیدهتر و در عین حال قابل درنگتر میشود.
این سو خشکیدگی پایدار (خشکسالی برگشت ناپذیر) ایران را در معرض پست نرمالی اقلیمی قرار داده که مهمترین شاخصههای آن کاهش بارش، افزایش دما، افزایش تبخیر، تقلیل منابع آب و گسترش بیابانزایی است.
در آن سو، به ویژه در نیمه غربی افغانستان نیز کمابیش آثار خشکسالی مشهود است. اما افغانستان میتواند به منابع آبی عظیم کوهستانهای شرقی خود دلگرم باشد.
در سراسر خاورمیانه و خاور نزدیک، هیچ کشوری به اندازه افغانستان عملا امکان دسترسی به منابع آب پایدار را ندارد.
آب برای افغانستان مانند نفت است برای ایران و بیشتر کشورهای عربی خاورمیانه. از افغانستان 11 رود بزرگ به سمت کشورهای همسایه در جریان است، در حالی که هیچ رودی از همسایگان به داخل افغانستان نمیآید.
ارزش آبی که از افغانستان خارج میشود سالیانه حدود 75 میلیارد دلار برآورد شده است. یعنی نزدیک به دو برابر کل درآمد سالیانه نفتی ایران.
افغانستان تاکنون به دو دلیل نتوانسته از این منبع ثروت استفاده کند: نخست آنکه تبدیل آب به کالایی تجاری در خاورمیانه امری جدید است و در سالیان اخیر در نتیجه گذار کشورهایی مانند ایران، سوریه و عراق از آستانه تحمل اکولوژیک ناشی از خشکسالی بلندمدت رخ داده است.
مسئلهای که شتابان در حال تبدیل شدن به مهمترین مولفه در شکلگیری چشمانداز آتی ایران است. دوم آنکه چندین دهه جنگ داخلی باعث شده سرمایهگذاری مناسبی برای مهار و ذخیره سازی منابع آب افغانستان انجام نشود.
مدیریت منابع آب در افغانستان وجهی کاملا متفاوت با ایران دارد: در ایران، مشکل «ضد توسعه» است. یعنی گونهای از مهندسی افراطی سرزمین (Over-Geo-Engineering) که در قالب احداث بی-ضابطه صدها سد و حفر هزاران چاه غیرمجاز شکل گرفته و حاصل آن خشکیدگی طبیعت و نابودی منابع آب بوده است.
برعکس در افغانستان مشکل عدم توسعه بوده، زیرا بیشتر منابع آب جاری این کشور بدون کمترین بهرهبرداری (از نظر اکولوژیکی بین 20 تا 40 درصد بهرهبرداری از آبهای جاری مجاز است) روانه کشورهای همسایه میشوند. تداوم خشکسالی بلندمدت خاورمیانه و افزایش بهای آب در این منطقه اکنون سرمایهگذاری برای بهرهبرداری تجاری از منابع آب افغانستان را توجیه پذیر میکند.
روزگار نو در پست نرمال اقلیمی
وقتی که گفته میشود پست نرمال اقلیمی موضوعی منحصر در قلمرو تغییر اقلیم یا محیط زیست یا منابع آب نیست، اتفاقا همین ماجرای برنامه احتمالی افغانستان برای بهرهبرداری تجاری از منابع آبش میتواند مثال خوبی باشد.
در حالی که در اثر تغییر اقلیم و کاهش منابع آب نیمی از خاورمیانه در آتش و خون فرو رفته (سوریه و عراق و حتی ترکیه) برای افغانستان آیندهای روشنتر قابل تصور است.
هم اکنون کمابیش سراسر ایران با بحران آب مواجه است، اما ابعاد این بحران در جنوب شرقی کشور دهشتآورتر است.
بقای زیستگاهها در این محدوده از ایران کاملا وابسته به تامین منابع جدید آب است. تاکنون ضرورت سرمایه گذاری برای توسعه شیرینسازی آب دریا مطرح بوده است.
ظاهرا بخش عمرانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (قرارگاه خاتم الانبیا) به این منظور پروژههایی را در دریای عمان و دریای خزر آغاز کرده است.
باید توجه داشت که آب حاصل از شیرینسازی دریا محصولی صنعتی است و بهایی 3 تا 5 بار گرانتر از قیمت آب خام طبیعت دارد. به نظر میرسد خرید آب از افغانستان برای ایران ارزانتر، در دسترستر و البته از نظر ژئوپلتیکی منطقیتر باشد.
اگر فرض کنیم ایران بتواند 10% کامل سهمش از هیرمند را دریافت کند قابل تصور است که حیات به سیستان برگردد: هر سه دریاچه هامون به صورت پایدار پرآب میشوند، دوباره هزاران شغل در اطراف هامون شکل میگیرد و زابل دیگر بار شهری پر رونق میشود.
اما مگر قیمت آن حجم آب که قرار است از هیرمند به ایران بیاید چقدر است؟ بر مبنای هر متر مکعب 100 تومان که قیمت واگذاری آب به کشاورزان است قیمت آن حدود 85 میلیارد تومان خواهد بود.
بر مبنای هر متر مکعب 300 تومان بهای واگذاری آب شرب در ایران آن قیمت به 255 میلیارد تومان بالغ میشود.
اما اگر بالاترین نرخ ممکن را یعنی هر متر مکعب 1000 تومان که طبق اعلام نظر وزارت نیرو هزینه نهایی و تمام شده هر متر مکعب آب است در نظر بگیریم باز هم کل قیمت سهم دریافتی از هیرمند سالانه حداکثر 850 میلیارد تومان میشود که به مقیاس هزینههای سرزمینی هزینهای قابل توجیه است.
بازار نفت کوچکتر و بازار آب بزرگتر میشود
زیرا در مقیاس سرزمینی ما فقط درباره شماری فرصت شغلی در بخش کشاورزی یا صنعت سخن نمیگوییم، صحبت از احیای یک سرزمین رو به قهقرا است، با همه ابعاد سیاسی، امنیتی، اجتماعی، مردمشناختی و فرهنگی آن.
شاید ایران در بلندمدت چارهای جز آن نداشته باشد که به بازار مصرف آب افغانستان تبدیل شود. پست نرمال اقلیمی یعنی همین: بازار نفت کوچکتر و بازار آب بزرگتر میشود.
افغانستان به عنوان صاحبان بازار بزرگتر و رو به رشدتر میتواند امیدوارانهتر به آینده نگاه کند.
اما آنها الآن فقط یک قرارداد آبی با همسایگان خود دارند: همین معاهده هلمند با ایران. بنابرین شگفت نیست بر احیای این معاهده و اجرای آن را اصرار داشته باشند. این نقطه آغازی است برای آنکه با همسایگان به طور جدی وارد حساب و کتاب مسائل آبی شوند.
حتی شاید اصرار داشته باشند ایران حتما همین 10% تصریح در متن معاهده هلمند را دریافت کند.
خالی شدن شرق ایران از جمعیت به نفع افغانستان نیست. جمعیت بیشتر و تکاپوی اقتصادی بیشتر در این بخش به معنای گسترش بازار آب خواهد بود. بازگشت به معاهده هلمند شاید نماد آغاز دورانی تازه در روابط ساکنان فلات ایران باشد. باد به بیرق افغانها میوزد!