لغو قراردادهای نفتی در ابتدای انقلاب اشتباه بزرگی بود

گفتگو: کیوان مهرگان، روزنامه نگار

ملی شدن صنعت نفت اگرچه وسیله‌‏ای برای نیل به استقلال سیاسی و اقتصادی ایران بود، اما نفت ایران در زمان دکتر مصدق، صنعتی منزوی در اقتصاد کشور محسوب می‌‏شد. شاید به همین دلیل و در آن زمان، صنعت نفت از سیستم اقتصادی کشور کنار نگه داشته شده بود و ضوابط  عادلانه‌‏ای در قراردادهای نفتی حاکم نبود، اما با همه مشکلاتی که در تاریخ سیاسی و اقتصادی نفت ایران بارها تکرار شده است، می توان گفت اقدام دکتر مصدق باعث تحول در زمینه انعقاد قراردادهای نفتی شد، تا آنجا که واقعه ۲۹ اسفند از لحاظ بین‌‏المللی منجر شد قطع نامه‌‏هایی به نفع کشورهای درحال توسعه و دارنده نفت درخصوص حاکمیت دائمی آنها بر منابع طبیعی شان صادر شود.  گفتگو با دکتر داوود هرمیداس باوند از نخستین روزهای اکتشاف نفت در ایران شروع شد و ضمن مرور قراردادهای نفتی منعقدشده طی یک قرن اخیر، به تحریم های امریکا برای حضورنداشتن شرکت های معتبر بین المللی در صنعت نفت ایران ختم شد؛ گویی در تاریخ نفت ایران، همیشه ردپایی از امریکا و امریکاییان باید وجود داشته باشد…

 ***

 از روزی که نفت در چاه های مسجدسلیمان کشف و استخراج شد، قراردادهایی میان برخی کشورها و شرکت های بزرگ نفتی بسته شده است؛ قراردادهایی که خواه  ناخواه در روحیات، خلقیات، مناسبات سیاسی و حتی در معیشت مردم ایران تاثیر به سزایی داشته اند. اگر موافق باشید در ابتدای این گفتگو، جهت گیری قراردادهایی که تا کنون انشا شده  و محتوای قراردادهای جدید، برای نمونه قراردادهای شل و توتال که مدت هاست اطلاعی از آنها در دسترس نیست، مورد به مورد بررسی  و به تاثیر آنها در روابط درونی جامعه ایرانی پرداخته شود.

نخستین قراردادی که نفت در آن مدنظر قرار گرفت، قرارداد رویتر بود که در آن امتیاز استخراج معادن طبیعی ایران منهای طلا و احجار کریمه واگذار شد که ازجمله موارد ملحوظ در آن، قرارداد امتیاز استخراج نفت بود. البته قرارداد رویتر به دلیل مخالفت های داخلی و نیز مخالفت روسیه تزاری لغو و در ازای آن امتیاز تاسیس بانک شاهی واگذار شد. اما اولین قرارداد نفتی که به مرحله عمل رسید، قرارداد دارسی بود که در سال ۱۹۰۱ منعقد شد. در آن زمان آشنایی با صنعت انرژی و آنچه انجام گرفته بود، وجود نداشت. درست است که در همسایگی ایران در بادکوبه، شرکتی سوئدی بهره برداری از منابع نفت را آغاز کرده بود و کارگران ایرانی در آن فعالیت می کردند، اما از چندوچون و اهمیت نفت آگاهی نداشتند و بنابراین، امتیاز دارسی به راحتی واگذار شد. در ۱۹۰۸ و درحالی که حفاران شرکت دارسی احساس می کردند تلاش های شان بی نتیجه بوده، ناگهان به اولین چاه نفت دسترسی یافتند. در حاشیه این قرارداد که بعد از دارسی به نام شرکت نفت ایران و انگلیس مطرح شد، لازم است یادآوری شود که در ۱۹۱۱، چرچیل در مقام وزیر دریاداری انگلیس به اهمیت نفت، به ویژه برای تقویت ناوگان دریایی انگلیس پی برد؛ بنابراین قرار بر این شد که ۵۱ درصد از سهام شرکت را دولت انگلیس خریداری کند، درحالی که در کشورهای انگلوساکسون هیچ وقت دولت وارد فعالیت های تجاری اینچنینی نمی شد و این بخش خصوصی است که می تواند چنین سرمایه گذاری هایی را انجام دهد و به همین دلیل در مجلس عوام انگلیس، مخالفت های زیادی با این طرح صورت گرفت. اما به دلیل اهمیت امنیتی و استراتژیکی که در آن هنگام احساس می شد، دولت انگلیس توانست موافقت مجلس را به دست آورد. برطبق قرارداد دارسی، ۱۶ درصد سود خالص شرکت و ۲۰ درصد از سهام شرکت و شرکت های واسطه برای ایران پیش بینی شده بود. مبلغ ۲هزار تومان هم بابت نفت دالاهی که جزو منطقه بهره برداری شرکت بود به دولت ایران پرداخت شد. منتها آنها تعهدات خود را انجام ندادند.

انگلیسی ها؟

بله، آنها موظف بودند به جای کارمندان هندی به تدریج نیروهای ایرانی را آموزش دهند و جایگزین کنند و نیز همه شرکت های وابسته به شرکت ایران و انگلیس ازجمله شرکت حمل ونقل، ۱۶ درصد از سود خالص شان را به ایران پرداخت کنند، اما انگلیسی ها این شرکت ها را از تعهدات قرارداد مستثنا کردند و سپس قراردادی مبنی بر آنکه مقادیر قابل توجهی نفت را به قیمت ارزان به دریاداری انگلیس بفروشند، تنظیم کردند که ایران از آن اطلاعی نداشت. آنها با نپرداختن سود، به دلیل بحران اقتصادی که گریبانگیر دولت وقت انگلیس بود، بی تعهدی های دیگری نیز انجام دادند.

به گفته شما در ابتدا انگلیس از طریق شرکت های خصوصی عمل می کرد و دولت به دلیل قوانین داخلی نمی توانست طرف قرارداد باشد. آیا در مورد ایران، شرکت نفت دارسی وارد عمل  شد؟

 هرچند در ابتدا، این قرارداد به دارسی تعلق داشت، اما پس از تاسیس شرکت نفت ایران و انگلیس، به آن واگذار شد.

دقیقا طرف قرارداد ایرانی چه کسی بود و در زمان چه کسی این قرارداد بسته شد؟

این قرارداد به زمان مظفرالدین شاه مربوط می شود.

طرف قرارداد، مظفرالدین شاه بود یا دولت ایران؟

در زمان صدارت اعظمی امین السلطان، دولت ایران طرف قرارداد بود، اما قرارداد باید به توشیح شاه ایران، یعنی مظفرالدین شاه می رسید.

در تحولات نفتی و در مناسبات ایران، آیا دولت های خارجی، به خصوص انگلستان، تاثیرگذار بوده اند؟

بدون تردید در این اتفاقات نمی توان تاثیر آن مناسبات را نادیده گرفت. البته تا زمانی که نفت کشف می شد و دوران استبداد صغیر، دوران فترت و تقسیم ایران به مناطق نفوذ ۱۹۰۷ به وجود  آمد و سبب  شد که ساماندهی مناسبی در کشور وجود نداشته باشد. پس از پایان جنگ و تاثیر نفت بر پیروزی های جنگی، چنانکه کلمانسو می گوید: «هر قطره نفت با قطره خونی که در این جنگ ریخته شد، برابر است».

وقتی آنها از اهمیت نفت و تاثیر آن بر پیروزی های جنگی آگاه می شوند، درباره برخی از مسایل تصمیم می گیرند؛ ازجمله آنکه در قرارداد ۱۹۱۹ پیش بینی شده بود که خود انگلیس ها امنیت مملکت را به دست گیرند، اما وقتی قرارداد ۱۹۱۹ به نتیجه نرسید آنها سعی کردند نظامی را سر کار بیاورند که آن نظام بتواند امنیت لازم را تامین کند و مهم ترین بخش، امنیت مناطق نفتی بود، همچنین منطقه خلیج فارس. بنابراین از این لحاظ مناسبات نفتی در کودتا اثر داشت؛ یعنی نفت یکی از عوامل مهم در ایجاد کودتا بود. سیدضیا ۳ ماه بیشتر در عرصه نبود و در آن ۳ ماه، رضاشاه مقام سردارسپهی داشت. بعد احساس شد سیدضیا می تواند مزاحم رضاخان باشد، بنابراین او را راهی خارج از ایران کردند که تا پایان جنگ بین الملل دوم در خارج از ایران به سر می برد. رضاخان ابتدا رئیس ستاد ارتش، با عنوان رئیس ارکان حق بود. بعد از آن وزیر جنگ و سردارسپه شد و در نهایت، سال ۱۹۲۵ تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی را صورت داد. در نهایت می توان گفت که یکی از عوامل موثر در کودتا، مسئله حفظ امنیت، به خصوص امنیت مناطق نفتی و ایجاد حکومت مرکزی مقتدر و متمرکز بود.

رضاخان در حالی توانسته بود روحانیت را با خود همراه کند که از سوی دیگر تمایل او به مدرنیزاسیون ایران در پیروی از آتاتورک، کاملا بارز بود. در این وضعیت قراردادهای نفتی به چه شکل در مناسبات و خلقیات تاثیرگذار بودند؟

زمانی که رضاشاه شعار جمهوری را مطرح کرد، روحانیت با او موافق نبودند و از آنجا که آتاتورک نظام جمهوری لائیک و سکولار برقرار کرده بود، روحانیون ایران نگران بودند که اگر ایران هم حکومتی جمهوری داشته باشد، جدایی دین از حکومت و سکولاریسم رواج پیدا می کند. به همین دلیل رضاشاه پذیرفت که ایده جمهوری را رها کند که البته بعد به سلطنت تبدیل شد، هرچند که ممکن بود خود او از این مسئله بسیار خرسند باشد.

آیا تقابل با روحانیون و از سوی دیگر، تمایل به مدرنیزاسیون در قراردادهای نفتی تاثیرگذار بود؟

نه، برای مثال راه آهن شمال به جنوب که یکی از نمادهای این حرکت مدرنیزاسیون بود، از محل عوارضی که بر قند و شکر بسته شده بود تاسیس شد؛ زیرا همان طور که اشاره شد درآمد نفت تنها برای مقاصد نظامی و تامین مناطق نفتی هزینه می شد.

قضیه قانون ۹ ماده ای صنعت نفت چه بود و مصدق در آن چه نقشی داشت؟

بعد از ترور رزم آرا، مشخص شد که انگلیسی ها قرارداد مبتنی بر سود ۵۰-۵۰ را پذیرفته بودند و البته قرارداد در کشوی میز کار رزم آرا قرار گرفت و به مجلس ارائه نشده بود. درهرحال ترور رزم آرا، فضای اجتماعی و سیاسی را دگرگون کرد. همچنین کمیسیونی در مجلس برای بررسی قرارداد گس- گلشاییان تشکیل شده بود. کمیسیون این قرارداد را رد کرد و به دنبال آن پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت ارائه شد که از سوی آن کمیسیون پذیرفته شد و مجلس شورای ملی هم آن را تصویب کرد. سپس مجلس سنا هم در شرایط آن روز، ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد و به توشیح شاه رساند و در نهایت، قانون ۹ ماده ای صنعت نفت تصویب شد. ماده اول این قانون آن است که ملی شدن صنعت نفت به معنای خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس است.

 ماده دوم، این بود که ۲۵ درصد از درآمد نفت در بانک و برای پرداخت غرامت شرکت، پس انداز شود.

 ماده سوم مبنی بود بر آنکه ادعای انگلیس در مورد غرامت و نیز ادعای ایران در مورد پرداخت نکردن هایی که وجود داشت، بررسی و معلوم شود که پس از کسر طلب های ایران، چه میزان غرامت باید به انگلستان پرداخت شود و هیئت مختلطی از مجلس شورای ملی و سنا برای پیگیری امور و هیئت مدیره موقتی نیز برای انجام خلع ید تشکیل شد. همچنین مقرر شده بود دانشجویانی برای کسب تخصص در زمینه این صنعت به خارج از کشور فرستاده شوند و علاوه بر این موارد، بر لزوم ارائه گزارش های ماهانه درمورد اقدامات انجام شده به مجلس نیز تاکید شده بود.

این موارد، مفاد قانون ۹ ماده ای ملی شدن صنعت نفت بود که ابتدا پیشنهاد شده بود دکتر مصدق، نخست وزیر شود؛ اما او نپذیرفته بود و شایع بود که سیدضیا در دربار حاضر و قرار بر این بود که به محض امتناع مصدق از پذیرش نخست وزیری، رضا پهلوی سیدضیا را به عنوان نخست وزیر معرفی کند. جمال امامی که یکی از وابستگان و طرفداران سیدضیا در حزب اراده ملی بود، پس از تصویب قانون ملی شدن، پیشنهاد کرد که خود دکتر مصدق اجرای آن را برعهده بگیرد، اما بر خلاف انتظارشان، دکتر مصدق این مسئولیت را پذیرفت.

استدلال آنها برای پیشنهاد نخست وزیری به دکتر مصدق و تنفیذ مسئولیت ملی شدن نفت چه بود؟

چون مصدق چندین بار پیشنهاد نخست وزیری را نپذیرفته بود، آنها اطمینان داشتند که این بار هم او این مسئولیت را نمی پذیرد و برای آنکه به سیدضیا مشروعیتی بدهند به وسیله جمال امامی این پیشنهاد را مطرح کردند که دکتر مصدق نخست وزیر شود و اجرای قانون ۹ ماده ای را بپذیرد و فکر می کردند که او نخواهد پذیرفت. اما برخلاف انتظار، گویی مصدق از قصدشان آگاهی یافته بود و می دانست که جریان پشت پرده چیست؛ بنابراین مصدق نخست وزیری را پذیرفت و آنها در عمل انجام شده قرار گرفتند. این پیشنهاد از سوی کسی شده بود که درست در جناح مقابل مصدق قرار داشت. مصدق گفت: «وظیفه من اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات است». او سعی کرد خط مشی ای اتخاذ کند که با مضامین حقوق بین الملل و منشور جهانی سازگاری داشته باشد؛ زیرا دولت انگلستان با قانون ملی شدن نفت مخالف بود و الغای یک جانبه را قابل قبول نمی دانست.

بعد هم که موضوع را به دادگاه لاهه کشاند!

استدلال انگلستان برای کشاندن موضوع به دادگاه لاهه بر آنچه در قرارداد ۱۹۳۳ گنجانده شد، مبتنی بود و قرار بر این بود که اگر اختلافی در مورد تفسیر و اجرای قرارداد پیش بیاید دو طرف به داوری مراجعه کنند. اما دولت ایران استدلال می کرد که وقتی نفت ایران ملی شد، دیگر آن ضوابط و قراردادها و مفادشان منتفی است. دولت انگلیس برمبنای آنکه دولت ایران حاضر نیست داوری را بپذیرد، به دیوان بین المللی دادگستری لاهه شکایت کرد.

بعد از جنگ بین الملل دوم و با روی کار آمدن حزب کارگر، این حزب تمام صنایع انگلیس را ملی اعلام کرد. از طرف دیگر دولت ائتلافی فرانسه که ائتلافی کمونیستی- سوسیالیستی بود نیز صنایع را ملی اعلام کرد. ملی کردن هم عبارت است از انتقال دارایی از بخش خصوصی به دولت، طبق قانون و برای توسعه اقتصادی و تامین رفاه عمومی جامعه به شرایط پرداخت غرامت. بنابراین استدلال ایران و دولت مصدق مبنی بر این بود که ملی شدن، اصلی پذیرفته شده است که برای توسعه اقتصادی کشورها ازجمله انگلستان و خود فرانسه انجام شده است؛ بنابراین اقدام ایران نه تنها خلاف قانون نیست، بلکه رویه ای است حاکم بر روابط بین الملل و به خصوص در جهان غرب.

نکته دوم، شکافی بود که با بروز جنگ سرد میان شرق و غرب به وجود آمد و سومین نکته، اختلاف امریکا و انگلیس بود؛ زیرا امریکایی ها پس از جنگ بین الملل اول مدعی شدند که در منابع نفت خاورمیانه باید مشارکت داشته باشند. آنها معتقد بودند قراردادهایی که انگلستان با حکومت عثمانی منعقد کرده بود، بعدها با تجزیه عثمانی به قراردادهایی با حکومت های عراق، کویت و بحرین بدل شده اند. امریکایی ها معتقد بودند که این کشورها جزئی از قلمرو حکومت عثمانی بوده اند و بنابراین به عنوان غنایم جنگی محسوب می شوند و امریکا که در پیروزی جنگی نقش عمده ای داشت، باید در تقسیم این غنایم سهیم باشد؛ بنابراین در مذاکرات «سن رمو» توافق شد که از نفت عراق به هر یک از سه کشور امریکا، انگلیس و فرانسه ۲۳ درصد تعلق گیرد و ۲۳ درصد به رویال داچ شل و ۵ درصد هم به گلبندیان، به عنوان میانجی تعلق بگیرد. در مورد نفت کویت ۵۰ درصد امریکا و ۵۰ درصد انگلیس و در مورد بحرین، چون تحت الحمایه انگلیس بود، مقرر می شود که شرکتی امریکایی که در کانادا به ثبت رسیده بود، این فعالیت را انجام دهد.

مسئله «آرامکو» نیز بازمی گردد به سال ۱۹۳۳، بنابراین منظورم این است که بعد از جنگ جهانی، امریکایی ها چنین ادعا داشتند. در مورد ایران، اما ادعای انگلیس ها این بود که ایران جزئی از عثمانی نبوده و بنابراین به عنوان غنیمت جنگی محسوب نمی شود. در طول جنگ جهانی دوم در کنفرانس بین المللی انرژی که در واشنگتن برگزار شد، امریکایی ها این نظر را ارائه کردند که وقتی موضوع انحصار امتیاز است، باید آنها هم حضور داشته باشند. انگلیس ها حاضر به قبول این ایده نشدند، اما پذیرفتند که مقادیر قابل توجهی نفت را به قیمت ارزان به شرکت های امریکایی بفروشند. این پیشنهاد برای امریکایی ها تامین کننده نبود و رقابت، همچنان پایدار ماند.

امریکایی ها در این مورد سه روش را پیش گرفتند که در ابتدای امر، گروهی در وزارت امورخارجه متشکل از مک کی، معاونت سیاسی وزارت خارجه، گریدی، سفیر امریکا در ایران و جرج آلن، سفیر سابق امریکا در ایران و دیگران تشکیل شده بود که موافق ملی شدن نفت در ایران بودند و استدلال شان این بود که موثرترین راه برای جلوگیری از نفوذ خزنده فرایند کمونیسم، حمایت از ناسیونالیسم و ملی گرایی است. بنابراین امریکایی ها قویا از ملی شدن صنعت نفت ایران حمایت کردند. ضمن اینکه اعلام کردند شرکت های امریکایی به هیچ وجه حاضر به خرید نفت ایران نیستند تا اینکه در اداره کشور حضور پیدا کنند.

در این مدت که دکتر مصدق برای رد قرارداد گس- گلشاییان و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت تلاش می کرد نهضتی در ایران شکل گرفت به نام نهضت ملی شدن صنعت نفت که رهبران ملی و مذهبی ایران دست در دست یکدیگر دادند. در اینجا ردپای مسئله نفت را در زندگی، هویت یابی و روند دموکراتیزاسیونی که ملت ایران به دنبالش بودند می بینیم. به نظر شما در این مقطع، نفت نقش مثبت ایفا می کرد یا نقش منفی و بازدارنده داشت؟

جنبه سیاسی نفت همواره بر جنبه اقتصادی آن اولویت داشت. دکتر مصدق ملی شدن صنعت نفت را رنسانسی سیاسی تلقی کرد و اعتقادش بر این بود که صنعت، اسب تروای انگلیس است. بنابراین نه تنها به دلیل پرداخت نکردن حق ایران، مسئله اقتصادی ایجاد شد، بلکه اعمال نفوذ سیاسی در وضع ایران و استمرار وضعیت شرکت نفت ایران و انگلیس را در پی داشت و باید کسانی بر ایران حکومت می کردند که با این روش موافق باشند.

 مصدق معتقد بود قطع نفوذ سیاسی انگلستان از طریق خلع ید شرکت نفت صورت خواهد گرفت؛ بنابراین او این مبارزه را مبارزه ای ضداستعمار و استثمار تلقی می کرد و می گفت که استقلال واقعی سیاسی ایران، پس از ملی شدن صنعت نفت تحقق پیدا خواهد کرد و این در حالی بود که بعد سیاسی مسئله، حتی فراتر از جنبه های اقتصادی آن برایش مطرح بود. او سعی کرد از رقابت ها وتضادهای موجود بهره برداری کند؛ چنانکه امریکایی ها از ملی شدن صنعت نفت، به هر دلیلی که داشتند حمایت می کردند و حتی وقتی انگلیسی ها خواستند از نیروی نظامی استفاده کنند و ناو هورشیس را آوردند، این امریکایی ها بودند که با هرگونه اقدام نظامی مخالفت کردند و یکی از استدلال های شان هم این بود که در صورت وقوع این اتفاق، روس ها براساس مواد ۵ و۶ عهدنامه ۱۹۲۶ می توانند به ایران نیرو وارد کنند.

با توجه به این نگرش، چرا امریکا حمایتش را از دولت مصدق دریغ کرد و عملا به یکی از شرکای کودتای ۲۸ مرداد تبدیل شد؟

این مسئله را هم برایتان عرض خواهم کرد، اما در ادامه آنچه گفتم، به طور کلی استدلال دولت مصدق و شخص وی از  این قرار بود که در تعارض شرق و غرب، بدون تردید و به ظن غالب، شوروی ها از هر نوع مبارزه ضداستعماری حمایت خواهند کرد که خلاف این انتظار اثبات شد؛ زیرا از دیدگاه استالین، قضیه نفت ایران بیش از هر موضوع دیگری، رقابت میان امریکا و انگلیس تلقی می شد و از آنجاکه انگلیس، امپریالیستی کهنه و ضعیف شده و امریکایی ها، امپریالیست های حاد هستند، بنابراین نظام مهار و انسداد را اعلام کردند و می خواستند جانشین انگلیسی ها در ایران باشند؛ لذا انگلیسی ها ترجیح دادند وضع موجود تثبیت شود تا اینکه تغییری صورت گیرد. به همین دلیل استالین و حزب توده «استخوان لای زخم» نهضت ملی نفت بودند. براساس ایده های استالین، حل وفصل رویدادهایی که در طیف جهان غرب اتفاق می افتد، در نهایت در همان طیف صورت می گیرد. استالین به همین دلیل بود که گاندی، نهرو و همچنین مصدق را پدیده های انقلابی تلقی نمی کرد و معتقد بود، این افراد در تصمیم گیری های نهایی خود، با منافع امپریالیسم سازگاری خواهند داشت. او همچنین معتقد بود، هر نهضت و جنبشی که تحت کنترل و وابسته به مسکو نباشد، قابل اطمینان نخواهد بود. علاوه برآن، چنانکه عرض کردم معتقد بود امریکایی ها می خواهند در ایران جانشین شوند و از نظر منافع شوروی، حفظ وضع موجود بر ایجاد تغییر اولویت داشت. در مجموع، این سه استدلال سبب شد که حزب توده، سیاست تضعیف دولت و مانور بر ناتوانی دولت در مدیریت امور را در پیش بگیرد و این موضوع، همان چیزی بود که زمانی به «اتحاد توده- نفتی» معروف شده بود و واقعا هم همین طور بود؛ زیرا آنها اعتصاب کار گران نفتی جنوب را مطرح کردند و اینکه سلطنه ها و مصدق السلطنه ها شایستگی انجام اقدامات ضداستعماری را ندارند و از این قبیل شعارهایی که در آن هنگام مطرح می کردند. اما این انتظار که شوروی باید در مبارزه ضداستعماری حمایت کننده باشد، خلافش ثابت شد و در مورد ایده رقابت، امریکایی ها از نهضت ملی شدن نفت ایران حمایت کردند.

در مرحله دوم، امریکایی ها سعی کردند نقش میانجی را ایفا کنند؛ آنها «هاریمن» را ابتدا به لندن و سپس به ایران فرستادند. او در آنجا توانست به آنها بقبولاند که اصل ملی شدن صنعت نفت را بپذیرند. اولین هیئتی که به ایران آمد، «جکسون» از شرکت نفت بود، ولی پیش از آن «استوپس» به عنوان نماینده مختار سلطنتی انگلیس به ایران آمد و در حالی که اصل ملی شدن را پذیرفت، می گفت که شرکت نفت انگلیس در ایران احیا  شود. اما برای خرید نفت ایران،  باید شرکت های عاملی به وجود بیایند و دولت انگلیس تحریم ها علیه ایران را بر دارد و پرداخت هایی را که باید به ایران داشته باشد را انجام دهد. این موارد، مضمون اولین مذاکرات «استوکس» بود، باوجود اینکه او به آبادان هم رفت و آنجا را نیز بررسی کرد، اما به دلیل اینکه پیشنهادش با قانون ملی شدن صنعت نفت مغایر بود، طرف ایرانی آن را نپذیرفت. از این تاریخ به بعد است که با شکست حزب کارگر و روی کار آمدن حزب محافظه کار و چرچیل، مرحله سوم آغاز می شود.

«ایدن» می گوید: «در اجلاس مجمع عمومی که در پاریس تشکیل شده بود، تا آن زمان هنوز مجمع به نیویورک منتقل نشده بود، اما می دیدیم که مصدق با کارت امریکایی ها در مقابل ما بازی می کند؛ بنابراین خواستیم که این کارت را از دست مصدق بگیریم. برهمین اساس، در مذاکره ای خصوصی و در حاشیه مجمع عمومی به وزیر امورخارجه امریکا پیشنهاد مشارکت دادم که در ابتدا، استقبال چندانی نکرد، اما در ادامه مذاکرات، آنها پذیرفتند تا مشارکت در مورد نفت ایران انجام بگیرد». بنابراین اولین پیشنهادی که با توافق امریکا و انگلیس به ایران داده شد، پیشنهاد بانک بین المللی بود.

 صندوق بین المللی پول یا بانک بین المللی؟

بانک بین المللـی توسعـه و عمران که بعدها به International تغییر نام یافت. این پیشنهاد مقرر می کرد بانک بین المللی برای ۲ سال، اداره نفت ایران را بر عهده بگیرد و از مسایل مربوط به خلع ید و… آزاد باشد و ضمن اداره صنعت نفت ایران در این ۲ سال، نفت ایران را نیز صادر کند. اما همزمان، دولت ایران در پاسخ گفت که ما، نفت را ملی کرده ایم و ید شما ید امانی است، شما می توانید برای اداره صنعت به مدت مشخصی، نماینده ما باشید. اما ازسوی نماینده بانک بین المللی اعلام شد: «من نه ملی شدن را قبول دارم و نه خلع ید را و اصلا به اینها کاری ندارم؛ بنابراین آنچه انجام می دهم، این است که کارکنان و کارشناسان مستقر در صنعت نفت در این مدیریت ۲ساله حضور داشته باشند.» همچنین هر بشکه نفت را یک دلار و هفتاد و پنج سنت قیمت می گذارد و می گوید «۵۰ سنت سهم دولت ایران و هفتاد سنت، تخفیف قیمت نفت است و ۵۰ سنت برای پرداخت غرامت انگلیس و حدود ۵ سنت هم برای هزینه های استخراج و بهره برداری لحاظ می شود».

بنابراین آنچه برای ایران مقبول نمی آمد، این بود که بانک بین المللی نمی خواست خود را نماینده دولت ایران در اداره صنعت نفت به شمار آورد و در نظر داشت مالکیت را به صورت امانی، قرض کند و همچنین سر قیمت بشکه نفت و سهم ایران و تخفیفات پیشنهاد شده مشکل وجود داشت؛ هر چند در نهایت تمایلی برای پذیرش این پیشنهاد به وجود آمد، اما مهندس حسیبی، شایگان و دیگران از در مخالفت درآمدند و مانع از این معامله شدند.

نظر دکتر مصدق در مورد این پیشنهاد چه بود؟

دکتر مصدق برای اینکه به نحوی قضیه را فیصله دهد، تمایل نسبی و کمی به این پیشنهاد داشت، اما نظرات مخالف مانع از این پذیرش شد. پس از این شاهد صدور پیام مشترک چرچیل و ترومن به دکتر مصدق هستیم؛ مبنی بر آنکه امریکایی ها حاضرند ۱۰ میلیون دلار کمک بلاعوض کنند و مسئله غرامت به دیوان بین المللی لاهه ارجاع شود و شرکت خریداری شبیه شرکتی که استوکس پیشنهاد کرده بود، تشکیل شود. اما این طرح هم به دلیل مغایرت با قانون ملی شدن پذیرفته نمی شود. آخرین پیشنهاد درحالی ارائه می شود که جمهوری خواهان در امریکا سر کار آمده اند و پیشنهاد مشترک آیزنهاور و چرچیل به ایران ارائه می شود که در این پیشنهاد نیز قرار گذاشته بودند امریکایی ها، ۱۰ میلیون دلار کمک بلاعوض به ایران اهدا کنند و انگلیسی ها هم همان پیشنهادات قبلی را ارائه کنند، اما با تغییرات کوچکی ازجمله آنکه ایران می تواند امتیاز قسمتی از منطقه نفتی را به هر فردی که صلاح بداند واگذار کند. این موضوع درهرحال پذیرفته نمی شود و در نهایت، به این نتیجه می رسند که امکان کنار آمدن با دولت دکتر مصدق وجود ندارد، بنابراین باید برای تغییر وضع موجود در ایران اقدام شود که در نتیجه، انگلیس و امریکا کودتای ۲۸مرداد را مشترکا به انجام می رسانند.

پس از ۱۹۴۴، مذاکرات جدیدی میان هیئتی به ریاست دکتر امینی، وزیر وقت اقتصاد، با شرکت های کنسرسیوم بین المللی انجام و در نهایت مقرر شد ۴۰ درصد سهم انگلیس باشد، ۴۰ درصد امریکا، ۱۴ درصد  شل و ۶ درصد هم شرکت نفت فرانسه بهره  مند شود؛ البته چون رویال داچ شل، منافع انگلیس و هلند را توامان تامین می کرد، عملا منافع حاصل شده انگلیس ۴۷ درصد از کل سود نفت ایران را شامل می‌شد و مقرر شد در آینده، انگلیسی‌ها ۴۰۰ میلیون دلار به عنوان سرقفلی از کنسرسیوم دریافت ‌کنند، ۶۰۰ میلیون دلار نیز به عنوان غرامت دریافت ‌کرده بودند که به تدریج می‌بایست از درآمد نفت ایران کسر می‌شد.

در اینجا نقش امریکایی‌ها چه بود؟

هیچ؛ امریکایی‌ها به ۴۰ درصد سهم شان رسیدند و البته بعدها که شرکت‌های نفت دیگری نیز به جز آن شرکت‌های معروف به هفت خواهران امریکایی تاسیس شدند، مقرر شد که آنها نیز در آن ۴۰ درصد متعلق به امریکا سهیم باشند و این وضع ادامه داشت. اتفاقا درآمد نفت تا دهه ۵۰ و ابتدای دهه ۶۰ میلادی کم شد؛ زیرا نفتی که در امریکا تولید می‌شد، پرهزینه بود و از نفت وارداتی امریکا، گران‌تر بود و بنابراین شرکت‌های مستقل و کوچک، توان رقابت با آن را نداشتند. دولت امریکا بر نفتی که وارد امریکا می‌شود حقوق گمرکی می‌بندد تا موازنه قیمت را فراهم کند، اما این حقوق گمرکی سبب می‌شود قیمت نفت از ۲ دلار هم پایین‌تر بیاید و این اتفاق برای ایران و دیگر کشورهای تولیدکننده نفت، ضرر سنگین و جبران ناپذیری را در پی داشت.

اولین قراردادی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد بسته شد چه قراردادی بود؟

قرارداد کنسرسیوم بود که در آن، شرکت ملی نفت و دولت ایران حضور داشتند.

 این کنسرسیوم با توجه به مسئله کاهش قیمت‌ها که به آن اشاره کردید دچار چه چالش‌هایی شد؟

ظاهرا شرکتی مسئول خرید نفت ایران از سرچاه بود. همچنین دو شرکت عامل نیز تشکیل دادند که یکی شرکت عامل اکتشاف و استخراج و نقل و انتقال و دیگری شرکت عامل تصفیه که ظاهرا قرار بود ۵۰-۵۰ باشد. آنها سعی می‌کردند مالیاتی که به کشورهای خود می‌پرداختند، به عنوان هزینه محاسبه کنند و پس از این محاسبه‌ها، سود را به صورت ۵۰-۵۰ تقسیم کنند و این رویه‌ای بود که در مورد کنسرسیوم اصلی و نیز شرکت‌های عامل نیز جریان داشت. بنابراین اگر قرار بود ۱۲ درصد به ایران پرداخت کنند، این مقدار در مقابل آنچه آنها به دولت خودشان پرداخت می‌کردند ناچیز به شمار می‌آمد. پس اگـرچـه اسمـا مـعامـله ۵۰-۵۰ بود، اما رسما فقط ۳۰ درصد از سود نصیب ایران می‌شد و بنابراین کشورهای تولیدکننده و صادرکننده بر آن شدند که سازمانی تشکیل دهند و این تصمیم سبب شد در سال ۱۹۶۰ سازمان اوپک تشکیل شود. بنابراین در ایران میزان تولید و قیمت نفت در دست کنسرسیوم بود؛ یعنی هر وقت تقاضا کم می‌شد، آنها قیمت را پایین می‌آوردند. واضح تر آن است بگوییم کنترلی بر عرضه، تولید، قیمت‌گذاری و فروش نفت از سوی کشورهای صاحب نفت وجود نداشت. بنابراین اوپک مصمم شد به تدریج، علاوه بر اینکه تخفیف‌های کلی را حذف کند، قاعده کسر مالیات و محاسبه مالیات شرکت‌ها به کشورهای خودشان را در میزان هزینه‌ها تغییر دهد و در گام آخر نیز بتواند براساس وضع بازار و عرضه و تقاضا، سهمیه تولید و قیمت نفت را تعیین کند.

پس از دهه ۷۰ و جنگ ۱۹۷۳ اعراب که بحران نفت پیش آمد، به یکباره قیمت نفت افزایش یافت؛ زیرا کشورهای صادرکننده، ۲۰ درصد از صادرات خود را تحریم کردند. به ویژه صادرات نفت به هلند و امریکا که از اسراییل غاصب حمایت می‌کردند تحریم شد و قیمت نفت تا سقف ۱۱ دلار برای هر بشکه بالا رفت. در این گیرودار اگرچه شاه در این تحریم‌ها شرکت نکرد، اما در فروش و حراج تک‌محموله‌ای، محمدرضا پهلوی توانست نفت ایران را به بشکه‌ای ۱۹ دلار بفروشد.

یعنی ۸ دلار بالاتر از قیمت روز بازار؟

 بله، البته ممکن است معامله تک‌محموله‌ای کم هم باشد، مثلا در سال ۱۹۸۰ که قیمت نفت به دلیل افزایش تولید عربستان، سقوط کرد و به ۱۰ دلار رسید، ایران که در شرایط جنگی بود و به ارز نیاز داشت، حاضر شد به جای همان ۱۰ دلار، نفت خود را در بازار حراج به قیمتی بسیار پایین‌تر بفروشد. بنابراین معامله تک‌محموله‌ای همیشه به این منوال نیست که به منابع مالی بیشتری بتوان دست پیدا کرد، بلکه گاهی نیز ممکن است با کاهش نرخ و قیمت، معنا پیدا کند. اما در آن تاریخ چون کشورها نگران افزایش و کش‌دار شدن بحران بودند، نفت ما را به قیمت ۱۹ دلار خریدند و این سبب شد که انگشت اتهام به سوی محمدرضا پهلوی نشانه گرفته شود که بحران انرژی، سبب رکود اقتصادی در کشورهای صنعتی و درحال توسعه، موجب بیکاری و تورم روزافزون شده است. محمدرضا پهلوی هم برای آنکه این احساس گناه را از سر خود رد کند، شروع به بذل و بخشش کرد؛ مثلا نزدیک به ۲ میلیارد دلار برای بازسازی اسماعیلیه و شرکت‌های مشترک ایران و مصر هزینه کرد، درحالی که در همان تاریخ برای اعطای ۴۰۰ هزار دلار کمک مالی به مصر در کنگره امریکا مخالفت‌های فراوانی وجود داشت. همچنین ایران ۷۰۰ میلیون دلار نیز به پاکستان کمک کرد.

اینها کمک مالی بلاعوض بودند؟

نه، اما آشفتگی فراوانی وجود داشت. همچنین محمدرضا پهلوی برای اینکه افغانستان را از استیلای ترانزیتی و نفوذ اقتصادی شوروی خارج کند، حدود ۲ میلیارد دلار نیز برای افغانستان در نظر گرفته بود. ۴۰۰ میلیون دلار به سوریه، ۹۰ میلیون دلار هم به سودان، یک میلیارد دلار هم به عنوان کمک برای بازسازی فاضلاب لندن اعطا شد و یک میلیارد هم سهام شرکتی فرانسوی برای غنی‌سازی اورانیوم خریداری شد. علاوه بر این موارد، یک میلیارد دلار به دولت فرانسه وام داده شد که از این قبیل بذل و بخشش‌ها بسیار صورت گرفت و سهم ایران از پرداخت‌های بین‌المللی نیز افزایش پیدا کرد. از سوی دیگر، مقرر شد خریدهای تسلیحاتی افزایش پیدا کند؛ سلاح‌هایی که به قول محمدرضا پهلوی می‌توانست برای ایران پشتوانه‌ساز باشد. بنابراین برنامه هفتم توسعه که از پیش، تنظیم شده بود به دلیل افزایش درآمد نفت تغییر یافت، اما پس از مدتی با بروز مشکلاتی برای اجرای برنامه، حتی به گرفتن وام از بانک بین‌المللی نیز مجبور شدیم. در دهه بعد از آن قرارداد، کنسرسیوم ایران وارد قراردادهایی شد با عنوان ۷۵-۲۵.

 یعنی ۷۵ درصد سهم ایران ۲۵ درصد سهم شرکت نفتی خارجی؟

بله، اولین قرارداد با شرکت ایتالیایی- مصری به نام «آجیپ  مینریال» بود و شرکت «پان امریکن پترولیوم» که به صورت ۷۵- ۲۵ با ایران قرارداد بستند. سپس ایران قسمتی از فلات قاره را که جزو امتیازات گذشته نبود، به مناقصه گذاشت و از ۳۵ شرکت متقاضی، در نهایت با شش کشور شامل گروه های آلمانی و فرانسوی و آجیپ مینریال، رویال داچ شل، آتلانتیک قرارداد بسته شد که این قراردادها با شرکت نفت و گاز هندوستان عموما به صورت مشارکتی انعقاد می شد.

بعد از آن، قراردادهایservice contract  که نوعی قرارداد خدمت است با عراق و فرانسه منعقد شد که آنها با هزینه و ریسک خودشان، اکتشاف انجام دهند. کار دیگری که انجام شد، این بود که دولت هزینه ها را بالا برد؛ زیرا هر شرکتی برای اینکه پذیرفته شود، باید ۲۰ میلیون دلار به عنوان پذیره در بانک های ایران سپرده گذاری می کرد. در حقیقت قراردادهای service contract، انقلابی در حوزه قراردادهای نفتی ایران به شمار می آمد.

این قراردادها در چه سالی بسته شد؟

بخش عمده این قراردادها در اواخر دهه۷۰ یعنی در ۱۹۷۷ و ۱۹۷۸ بسته شد.

انعقاد این قراردادها که افزایش درآمدهای بسیاری را به همراه داشت، در سیستم دربار و حکومت پهلوی دوم چه تاثیری برجای گذاشت؟

در حقیقت این قراردادها، الگوهایی جدید و فراتر از الگوهای پیشین به شمار می آمدند، چراکه وقتی قرارداد ۵۰-۵۰ بشود ۷۵- ۲۵ و شرکت طرف قرارداد نیز باید برای پذیرفته شدنش هزینه بپردازد، معلوم است که شرایط در مقایسه با گذشته متفاوت خواهد بود.

آیا این الگوها پس از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد؟

خیر، بعد از پیروزی انقلاب چون این قراردادها را با قانون ملی شدن صنعت نفت مغایر می دانستند، به صورت یک جانبه لغو شدند.

به نظر شما این استدلال و لغو یک جانبه درست بود؟

نه، اشتباه بزرگی بود.

این اتفاق هم در دوران حسن نزیه واقع شد و هم در دوران معین  فر؟

بله، این تصمیم در شورای انقلاب گرفته شده بود که در دولت موقت به انجام رسید. به طور کلی در آغاز انقلاب تصور این بود که حرکت انقلابی باید بر لغو همه قراردادهایی مبتنی باشد که در دوران پهلوی بسته شده است و به همین دلیل، بدون ارزیابی پیامدهای مالی و حقوقی، به لغو قراردادها و البته لغو همه قراردادهای نفتی اقدام کردند. مثلا بانک های امریکایی به ایران ۲۵ ساله و ۳۰ ساله با سود ۲ یا ۵ درصد، وام هایی داده بودند و دولت ایران پس از انقلاب آن وام ها را حال کرد و با فشاری که آنها داشتند، نمایندگان بانک ها هر لحظه چشم انتظار امضای بیانیه الجزیره بودند. به همین دلیل وقتی خبر دادند بیانیه الجزیره امضا شده و گروگان های امریکایی نیز سوار هواپیما شده اند، نمایندگان بانک ها جشن گرفتند؛ زیرا قدرت خرید پولی که قرار بود آنها ۲۵ سال بعد دریافت کنند، بسیار کمتر از پولی بود که به طریق اولی آنها می توانستند از ایران بازستانند. بنابراین، پرداخت حال بانک ها، یعنی پرداخت یکباره اقساط، اولین رقم بزرگ از آن ۱۴ میلیارد دلاری که در بانک های خارجی وجود داشت به شمار می آمد.

بخش دیگر نیز به پرداخت غرامت در ازای الغای قراردادهای نفتی اختصاص یافت که ارقام قابل توجهی نیز به شمار می آمدند؛ زیرا به موجب بیانیه الجزیره هر حکمی که به نفع اشخاص حقیقی و حقوقی صادر می شد، از پولی که نزد بانک الجزیره بود، اتوماتیک وار برداشت می شد. این در حالی بود که اگر حکمی به نفع ایران صادر می شد، طرف ایرانی باید در امریکا کارها را پیگیری می کرد؛ بنابراین می خواهم بگویم غرامت سنگینی که شرکت های نفتی در قبال لغو یک جانبه قرارداد دریافت کردند، بسیار فراتر از آن چیزی بود که قرار بود در آینده نصیبشان شود.

 و ضرری که ایران کرد…

اولا در ابتدای انقلاب و در دوره دولت موقت، صادرات نفت ایران ۴۰۰ هزار بشکه بود. بعد هم که جنگ شروع شد و نیازهای جنگی پدید آمد، چون قرارداد فروش ثابتی وجود نداشت مجبور بودیم نفت را در روتردام و با قیمت ارزان تری بفروشیم؛ زیرا ایران در تحریم اقتصادی بود و خریدار ثابتی نداشت که با او مثلا قراردادی ۵ ساله داشته باشد.

برچسب ها
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن