انرژی سیاهچالههای مغز یک بیمار ایالاسی
بیماری ایالاس، عارضهای است که به تدریج تمام شبکه سلولهای عصبی فرد مبتلا را از بین میبرد. به استیون هاوکینگ در سن 21 سالگی گفتند فقط دو سال دیگر زنده خواهد ماند، اما او تا 76 سالگی زندگی کرد و فقط با چند عضله روی گونههایش توانست با دنیای خارج ارتباط برقرار کند و بعد از انیشتین تبدیل به مشهورترین دانشمند دنیا شود.
به گزارش خبرنگار بینالملل «انرژی امروز» فیزیکدان نظری، کیهان شناس، و نویسنده بریتانیایی و مدیر تحقیقات مرکز کیهان شناسی نظری در دانشگاه کمبریج، نویسنده کتاب پرفروش «تاریخچه زمان» است.
رساله دکتری هاوکینگ با عنوان «خواص جهانهای در حال بسط» در سال 1966 نوشته شده است. زمینه اصلی پژوهش وی کیهانشناسی و گرانش کوانتومی است. مهمترین دستاورد او هم مقالهای است که به رابطه سیاهچالهها و قانونهای ترمودینامیک میپردازد.
سیاهچالههای پر از انرژی هاوکینگ
هاوکینگ کاشف پدیدهای است که به «تشعشعات هاوکینگ» معروف است و براساس آن، گفته میشود که سیاهچالهها از خود انرژی ساطع میکنند تا سرانجام نابود شوند.
یکی از نظریاتی که هاوکینگ مطرح کرده این است که یک سیاهچاله کوچک به اندازه یک کوه، از خود به اندازه ۱۰ میلیون مگاوات پرتو ایکس و گاما ساطع میکند که برای تامین برق تمام جهان کافی است. هاوکینگ خودش هشدار داده که احتمالا بسیار سخت خواهد بود که بدون آنکه این انرژی به انسانها آسیب بزند و تمدن بشری را نابود کند، بتوان از آن استفاده کرد و سیاهچاله را به اصطلاح تحت کنترل خود درآورد. یک راهکار این است که سیاهچاله در مدار زمین و فاصله مناسب از ما قرار بگیرد تا بتوان از انرژی ساطع شده استفاده کرد. هنوز اما کسی در دنیا نتوانسته است سیاهچاله کوچک را پیدا کند.
به راستی اگر بتوان یک سیاهچاله را کنترل کرد و از انرژی غیرقابل تصور آن بهره برد، دنیا چه شکل و شمایلی پیدا میکند؟
این حرف از لحاظ تئوری درست است اما در عمل انسانها باید بتوانند اول سیاهچالهای را پیدا کنند و بعد هم بتوانند راهی کشف کنند که تمام انرژی آن را به صورت امن که کل تمدن بشر نابود نشود مورد استفاده قرار گیرد.
هاوکینگ خودش هشدار داده بود که احتمالا بسیار سخت خواهد بود که بدون آنکه این انرژی بتواند به انسانها آسیب بزند بشر بتواند از آن استفاده کند و سیاهچاله را به اصطلاح تحت کنترل خود درآورد. او گفته بود: این کار آسانی نخواهد بود. شما نمیتوانید یک سیاهچاله را مثلا در یک نیروگاه نگه دارید چون به سمت مرکز زمین فرو میرود.
هاوکینگ با شوخی در این رابطه گفت: هنوز کسی نتوانسته سیاهچالهای با این جرم کشف کند چون اگر پیدا شده بود من الان جایزه نوبل گرفته بودم!
به هر حال طبق نظر سابین هوسنفلدر، فیزیکدان موسسه فیزیک نظری Nordic، «این ایده از نظر فنی هیچ ایرادی ندارد، اما چندان عملی نیست، حداقل در 10 هزار سال آینده این ایده عملیاتی نمیشود.»
اما بیایید فرض کنیم که سیاه چالههای کوچک واقعی هستند و مردم میتوانند وجود آنها را شناسایی کنند. مشکل اینجاست که چگونه آنها را به نیروگاههای عظیم برسانیم؟ این کار دهها هزار سال یا حتی صد هزار سال زمان میببرد. مهار کردن سیاه چالهها برای کسب انرژی چه میشود؟ شما نمیتوانید روی آن فرود بیایید و روی آن دستگاه کنترل و افزایش ولتاژ کار بگذارید و آن را حرکت دهید، زیرا سیاهچاله هیچ سطحی ندارد. با استفاده از جاذبه اجرام بزرگتر مردم میتوانند به صورت تئوری یک سیاه چاله را بکسل کنند، در نهایت آن را متقاعد کنند که در مدار کره زمین قرار بگیرد.
دانشمندان همچنین باید انرژی سیاه چالهها را مهار کنند به طوری که همزمان با این کار باید از انسانها در مقابل تشعشعات زیان آور سیاه چالهها نیز محافظت کنند. این موضوع نسبتا سادهای است در مقایسه با تمام کارهایی که در هنگام نصب آنها باید مورد توجه قرار گیرد.
اما تاریخ ثابت کرده است که بشر توانایی انجام هر کاری را دارد. روزگاری سفر به ماه را فقط در کتابهای ژول ورن باید تصور میکردیم. اما حالا مریخنوردها ساخته شدهاند و ناسا برنامهای بزرگ برای ساخت سکونتگاه در مریخ دارد. پس چطور ممکن است به بند کشیدن یک سیاهچاله در آینده غیر ممکن به نظر بیاید؟
نوادگان ما روزی از انرژیهای باد و خورشید و امواج هم خسته خواهند شد همانطوری که امروزه نفت و گاز به عنوان انرژیهای کثیف خوانده میشود. نوادگان ما روزی از هاوکینگ یاد خواهند کرد که گفته بود «شما نمیتوانید یک سیاهچاله را مثلا در یک نیروگاه نگه دارید چون به سمت مرکز زمین فرو میرود».
در کتاب «تاریخچه زمان» استیون هاوکینگ آمده است «در قرن نوزدهم و بیستم، علم برای فیلسوفان و یا همه مردمان به جز معدودی متخصص، بیش از حد جنبه فنی و ریاضی به خود گرفت.
فیلسوفان دامنه کنکاشهای خود را تا به آنجا کاستند که مشهورترین فیلسوف این قرن، یعنی ویتگنشتاین گفت: تنها وظیفهای که برای فلسفه باقی میماند، عبارت است از تحلیل زبان.
چه هبوط عظیمی از سنت عظیم فلسفه ارسطو تا کانت».