جزییات گروگانگیری و حمله مسلحانه به پیوندی!
یکی از مدیران ارشد صنعت پتروشیمی جزئیات گروگان گیری و حمله مسلحانه به خود را تشریح کرد.
به گزارش «انرژی امروز» از تاپیکو، محمد حسن پیوندی، مدیرعامل فعلی هلدینگ تاپیکو و قائم مقام سابق شرکت ملی صنایع پتروشیمی پس از گذشت هفت سال ماجرای حمله مسلحانه و به گروگان رفتن خود را تشریح کرد.
پیوندی با ارائه توضیحاتی، گفت: سال ۸۹ از طرف صندوق بازنشستگی نفت به عنوان عضو هیاتمدیره پتروشیمی خارگ و نماینده حقوقی این صندوق فعالیت میکردم. جلسه هیات مدیره این پتروشیمی معمولا ساعت 7 تا ۷:۳۰ صبح در منطقه دیباجی و پاسداران تشکیل میشد و در پایان جلسه حدود ساعت ۱۰:۳۰ صبح یکی از خودروهای این شرکت من را به خانهام میبرد.
یکی از روزها که از جلسه برگشته و به خانه رفتم، وقتی قصد بیرون رفتن داشتم دیدم یک کیف کنار دیوار راهرو خانه است. با توجه به اینکه شب قبل، دختر بزرگ و دامادم خانه ما بودند در یک لحظه تصور کردم کیف متعلق به آنهاست ولی با دقت بیشتر متوجه شدم این کیف، فرسوده و در آن هم باز و مقداری سیم، آچار و … درون آن است.
به طور ناخود آگاه فریاد زدم، در همین لحظه فرد نقابداری که در یکی از اتاقها پنهان شده بود به من حمله و با انتهای کارد دو ضربه به سر و پیشانیام وارد کرد که باعث جاری شدن خون از پیشانیام شد، سپس مرا به روی زمین پرتاب کرد و پایش را روی گردنم قرار داد.
دقیقا در آن لحظه به یاد دو فرزندم که مادر خود را از دست دادهاند افتادم و با خود گفتم باید از این معرکه نجات پیدا کنم. با توجه به خشونتی که از او دیدم شرایط را خطرناک احساس کردم و به آن فرد گفتم من آدم ثروتمندی نیستم ولی هر چیزی را که فکر میکنی به دردت میخورد میتوانی ببری ولی مرا نکش.
آن فرد مرا داخل دستشویی انداخت و گفت به شرطی که چهرهام را نببینی میپذیرم. وی موبایل را از من گرفت و همه راههای ارتباطی را قطع کرد. من هم میدانستم تا ۹ شب که قرار است دختر و دامادم بیایند کسی سراغی از من نخواهد گرفت.
اتفاقا در ساختمان ما دوربینهای مداربسته متعددی وجود دارد و بعدها پلیس اعلام کرد که این موضوع با چند کارگر افغانی که آن اطراف کار میکردند بیارتباط نبوده است. همین طور که از پیشانی من خون جاری بود احساس کردم این خونریزی ممکن است جانم را به خطر اندازد. صدایش زدم و به او گفتم بدون من نمیتوانی از اینجا بیرون بروی چرا که همه ساختمان دوربین دارد و موقع بیرون رفتن به احتمال فراوان با مشکل مواجه خواهی شد.
من بر اثر شوک غیرعادی که به بدنم وارد شده بود تحت فشار بودم و یک انقباض عضلانی کامل به من دست داده بود و درد شدیدی داشتم. در همین حالت با آن فرد حرف زدم و به او گفتم اگر من همراه تو از این در بیرون بروم به تو هیچ آسیبی نخواهد رسید. باید با هم با آسانسور به پارکینگ رفته و با خودروی من بیرون برویم، فقط مرا جلوی در یک بیمارستان پیاده کن.
خوشبختانه حرفم را پذیرفت و پس از گرفتن یک حوله روی پیشانی و گذاشتن یک کلاه بر سرم، به همراه هم وارد پارکینگ شده و سوار خودرو شدیم و به او گفتم مرا جلوی بیمارستان کسری پیاده کند. از خانه که بیرون آمدیم و در هنگام سوار شدن به خودرو همچنان یک کارد را کنار پهلوی من قرار داده بود.
خلاصه اینکه آن فرد پس از تهدید من کنار تاکسیهای میدان آرژانتین پیاده شد و من به جای بیمارستان کسری به بیمارستان طوس که کنار دفترخانه برادرم بود رفتم و به سرعت اقدامات درمانی بر روی من انجام شد.
پس از بررسیهای پلیس و مراجعه ما به آگاهی، اتفاقا سرهنگ آگاهی تجریش همکاران خود را صدا زد و گفت این فردی است که معنا و ارزش زندگی را فهمیده و با درایت جلوی یک فاجعه را گرفته است. من در لحظه خطر فکر فرزندانم بودم و به همین دلیل امیدم را از دست ندادم. البته بدترین اتفاق این بود که دزد همه چیزهای مربوط به همسر مرحومم از جمله طلا و … که بخشی از خاطرات من و فرزندانم از آن مرحوم بود را با خود برد.