آتشی که نباید بمیرد

مقررات ساختمان‌سازی و شهرسازی و رعایت استاندارد‌های آن باید در جایی فراتر از شورای شهر یا شهرداری که خود از محل برخی تخلفات و چشم‌پوشی‌ها درآمد کسب می‌کند اصولی شود.

فتح الله آملی در شماره امروز روزنامه اطلاعات نوشت:

چندین روز  است که پلاسکو می‌سوزد و هنوز ده‌ها و صدها تن آهن و خاک روی هم تلنبار شده‌اند.

شبکه خبر به صورت زنده تصاویر آواربرداری را در گوشه کادر به نمایش می‌گذارد و دیگر مسئول و مقامی نمانده است که خود را به محل نرسانده و در گفتگوی تلویزیونی شرکت نکرده باشد. وقتی حادثه‌ای در پایتخت اتفاق می‌افتد هم دوربین‌های تلویزیونی به سرعت می‌توانند آن را پوشش بدهند و هم مقامات بی دردسر و زحمت می‌توانند خود را به محل برسانند. این هم از جمله مزایای این ابرشهر گرفتار آمده در بحران‌های پرشمار و عروس پر چروک بزک کرده و دلفریب و زیبانماست که از دور می‌برد دل و نزدیک زهره را…بگذریم. یک ساختمان قدیمی 15 طبقه آتش گرفت و فروریخت. نخستین ساختمان بلندی که زمانی آبروی شهر و نماد پیشرفت شهر حساب می‌شد و برای قدیمی‌ترها هزاران خاطره نوستالژیک داشت، حال به تلی از خاک بدل شده است و وقتی آتش گرفت و فرو ریخت گویی آتش به جان یک شهر و شهروندانش نیز زد. خدا کند فروریختنش دیوار بی تفاوتی‌ها و سهل‌انگاری‌های ما را نیز فرو بریزد.

حادثه پلاسکو اما نمایشگر تلخی‌ها و البته شیرینی‌هایی نیز بود. ابتدا درباره شیرینی‌اش در عین تلخی بگوییم. همدردی مردم با آتش‌نشانان دلسوز و قهرمان و نیز عزیزان از دست رفته‌ای که به‌خاطر نجات جان هموطنان، همیشه جان خود را به خطر می‌اندازند، اهدای شاخه گل به اهالی این قبیله در تمام کشور و در هر پایگاه و مرکزی که نشان 125 با خود دارد و قدرشناسی شایسته آنان و نیز ابراز همدردی و تأسف به‌خاطر آنان‌که در این حادثه جان خویش را فدا کردند و همین طور صف بستن مردم برای اهدای خون همه و همه که آمیزه‌ای از قدرشناسی و عاطفه‌مندی مردم را به رخ می‌کشید، شوق آفرین و امید بخش است. درود بر آنان و درود بر آتش‌نشانان قهرمان در هر کجای ایران. اما این حادثه تلخی‌های بسیاری داشت. نخستین آن، عزیزانی که در زیر آوار ماندند و همراه آتش شدند و مظلومانه سوختند. به‌ویژه فرزندان عزیزی که لباس سرخ به تن داشتند و اسیر آتش شدند که این تلخی و این داغ بدتر از هر سوزاننده است و از هر تلخی‌ای زهرتر… اما تلخی‌های دیگر:

1ـ صدها خانواده هر چند خود سوختند اما سرمایه‌‌هاشان سوخت و آتش به زندگی‌شان زده شد و این داغ جگر هم داغ بدی است. چند هزار کارگر بیکار شدند و از نان‌خوردن افتادند و در این دوره و زمانه قحطی کار و شغل ماه‌ها طول می‌کشد تا بتوانند جانی تازه بگیرند.

2ـ یک ساختمان در شهر فروریخت و همه هم پای آن جمع شدند و دیدیم که جمع‌کردن آن چه سخت و دشوار نشان داده شد. در این شهر بی‌در و دروازه که صدها ساختمان چون این دارد تکلیف یک حادثه بدتر و خدای‌ناکرده اگر زلزله‌ای بیاید چیست؟ بیهوده نیست که در این چند روزه بسیاری در پیام‌های تلگرامی خویش به جای رم شهر بی‌‌دفاع نوشته‌اند تهران، شهر بی‌دفاع. آن‌هم نه بی‌دفاع در برابر حمله بیگانه و یا تجاوز و یا ناامنی و… بلکه در برابر حادثه. و به راستی چرا؟

3ـ مسئولی از آتش‌نشانی بارها در گفت‌و‌گوهای زنده تلویزیونی تاکید داشت که سازمان متبوعش از بهترین تجهیزات و پیشرفته‌ترین امکانات برای اطفای حریق و آواربرداری برخوردار است و این امکانات را به صحنه آورده است. ما قرار است از آتش‌نشانان دفاع کنیم که دفاع هم دارد و زحمات آنان را نباید کسی نادیده بگیرد اما نه از آتش‌نشانی و آنچه که مدیرانش ادعا می‌کنند. چرا که آنگاه به فهم خود درباره تعریف واژه‌هایی چون بهترین و پیشرفته‌ترین و آخرین و مدرن‌ترین و… شک می‌کنیم!

4ـ دوستان ادعا می‌کنند که بارها درباره ناایمن‌بودن ساختمان هشدار داده‌اند اما کسی توجه نکرده است! آیا تنها هشدار و نصیحت و توصیه کافی بوده است؟ زمانی در ایران بستن کمربند با اینکه قانون بود اما به شوخی می‌مانست. اندکی قاطعیت و جدیت و البته جریمه و برخورد و اجرای قانون سبب شد تا رفته‌رفته بستن کمربند را همه جدی بگیرند. اجرای درست قانون، رفتار می‌سازد و پس از مدتی اصلاح رفتار، فرهنگ می‌آفریند و تبدیل به فرهنگ می‌شود. اینکه بگوییم فلان جا مال فلان نهاد است و فلان ساختمان مال فلان آدم با نفوذ و لذا زورمان نمی‌رسد و یا جرات نمی‌کنیم که قانون را اعمال کنیم در هر زمینه‌ای بحران می‌آفریند.

اگر همه ببینند عدم اجرای قانون هزینه دارد موظف به اجرای آن می‌شوند و یاد می‌گیرند که قانونی عمل کنند و رفته‌رفته تبدیل به یک فرهنگ می‌شود. ساختمانی که ایمن نیست اگر قابل معامله نباشد، شامل بیمه نشود و پس از چند بار اخطار خدمات عمومی‌اش قطع شود و همه دریابند که برخورد جدی است و عدم اجرای قانون هزینه‌های بسیاری بر آنان تحمیل می‌کند به خودی خود تابع قانون می‌شوند، اما وقتی اجرای قانون با تبعیض، سهل‌انگاری، مماشات یا خدای ناکرده همراه با رشوه و فساد باشد تبدیل به فرهنگ نمی‌شود. حادثه ساختمان پلاسکو حداقل باید این درس عبرت‌ را داشته باشد که مقررات ساختمان‌سازی و اصولاً شهرسازی و رعایت استاندارد‌های آن باید در جایی فراتر از شورای شهر یا شهرداری که خود از محل برخی تخلفات و چشم‌پوشی‌ها درآمد کسب می‌کند و گاه در یک خیابان 12 متری هم اجازه ساخت برج می‌دهد تدوین و تصویب شود و مراعات آن هم باید آنچنان جدی گرفته شود که دیگر شاهد حوادث تلخی چون سقوط پلاسکو نباشیم. در این باره حرف‌ها و نکته‌های بسیاری هست که می‌ماند برای بعد. خدا کند آتشی که به جان پلاسکو زد، در بیدار کردن وجدان آنان که باید برای نجات شهر بیشتر از این مراقب باشند نیز مؤثر افتد. این آتش انشاء‌الله امید است با کمترین خسارت جانی پایان یابد اما آتشی که نباید خاموش شود حرارتی است که باید به جان و وجدانمان برای نجات شهر و شهروندانش داشته باشیم.

برچسب ها
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن