وطنپرستی در آخرین دوره
زنگنه تندخوتر شده است؛ کمتابتر از گذشته. نقدهای درونسازمانی هم دارد. تعاملش ضعیفتر شده است. پشتوانههای بزرگ حکومتی هم ندارد. او اما یک «میهنپرست» است که صنعت نفت را میفهمد. اگر سلامت مالی هم نداشت شک نکنید زبانش کوتاه میشد.
رضا زندی، روزنامه نگار در شماره امروز روزنامه اعتماد به واکاوی فعالیت بیژن نامدار زنگنه در دولت دوازدهم پرداخته است که در ادامه میآید:
زنگنه چارهای جز فکر کردن به آرمانهایش ندارد. آرمانهایی که او را پیش و پس از انقلاب به جلسات مباحثه با گروههای مختلف میکشاند تا از «منطق انقلاب اسلامی مردم ایران» علیه استبداد و استعمار دفاع کند. همان هدفهای متعالی که او را در دفاع مقدس «جهادگر» کرد تا سنگرسازان بیسنگر را هدایت کند. زنگنه چارهای ندارد که روزهای تلاطم بعد از جنگ را پیش چشمش بگذارد و خود را تماشا کند که چطور به جنگ «خاموشیهای نوبتی» شهرها رفت و چگونه نهضت سدسازی در دولت سازندگی را پیش برد. زنگنه مدام باید «وطنپرستیاش» را در آیینه تماشا کند که چگونه هر ناسزایی را به جان خرید و قراردادهای بیع متقابل نوع اول را در دهه هفتاد به ثمر رساند…
تا نخستین پولهای بزرگ خارجی پس از انقلاب، برای توسعه نفت، وارد ایران شود. وگرنه با این همه مانع که بر سر راه دارد، چنان که باید پیش نخواهد رفت. کمااینکه برخی دوره دوم وزارت او را محافظهکارانهتر از دوره اولش ارزیابی میکنند. زنگنه آخرین دوره وزارتش را چگونه به پایان خواهد برد؟
١- اگر نبود اصرار رییسجمهور روحانی، این آخرین دوره وزارتش را نمیپذیرفت. چرا؟ پاسخش را در جملات این هفتهاش پیدا کنید. وقتی درباره قرارداد توسعه فاز ۱۱ پارس جنوبی با توتال گفت: «متاسفانه عدهای میخواهند توتال از این پروژه برود تا بگویند پیشبینی ما درست از آب درآمد.» عمق این جمله را وقتی میتوانید درک کنید که تکلیف برنامه ششم برای جذب سرمایهگذاری در صنعت نفت را بخوانید. آنگاه لمس میکنید فشارهای خارجی برای کماثر شدن برجام را ببینید. عقبماندگی صنعت نفت ایران در مقایسه با همسایگانمان را هم مطالعه کنید. آنوقت تصدیق خواهید کرد که چه فشاری باید بر شانههای یک وزیر باشد تا چنین پشتپرده را هویدا کند.
٢- وزیریهامانه، نخستین وزیر دولت نهم، در مراسم تودیعش جملاتی بر زبان راند که هنوز در گوشمان زنگ میزند. اینکه «عدهای میخواهند صنعت نفت را شخم بزنند» ارزیابی دقیق این جمله بماند، آنچه اما نمایان شد، عقبماندگی صنعت نفت ایران در سطح منطقه و ماجراهای هزارتویی نظیر بابک زنجانی بود. وزارت بر چنین محملی صعب بود، حال اگر تحریمها، پروژههای زخمی شده و بیبرنامه و راه طولانی اجماعسازی برای امضای قراردادهای جدید نفتی را بر آن بیفزایید درخواهید یافت که چرا زنگنه مشتاق این آخرین وزارت نبود.
۳- زنگنه تندخوتر شده است؛ کمتابتر از گذشته. نقدهای درونسازمانی هم دارد. تعاملش ضعیفتر شده است. پشتوانههای بزرگ حکومتی هم ندارد. او اما یک «میهنپرست» است که صنعت نفت را میفهمد. اگر سلامت مالی هم نداشت شک نکنید زبانش کوتاه میشد. پس، خوب یا بد، آنچه مهم است این است که بدانیم فرصت زیادی نداریم تا مثل همیشه از رقبای منطقهای جا بمانیم. برای جانماندن باید عجله کرد. اگر به هر دلیلی در این چهار سال نتوانیم قراردادهای بزرگ ببندیم و میادین نفت و گازمان را توسعه دهیم، سال ۱۴۰۰ درک خواهیم کرد دیگر چقدر دیر شده است! پس زنگنه هیچ راهی ندارد تا به نام «وطندوستی» پرامید و پر شور چونان دوره انقلاب و جنگ، روند توسعه صنعت نفت را پیگیری کند با همه فشارهای خارجی. با برخی تنگنظریها و کجسلیقگیهای داخلی. این چهار سال برای صنعت نفت ایران حیاتی است.