پوتین دشمن من است

انقلاب یولیا ناوالنایا

در عرف روسی، اعتقاد بر این است که روح مرده به مدت چهل روز همچنان در این کره خاکی باقی می‌ماند و کسب‌وکار خود را قبل از رفتن به زندگی پس از مرگ در میان زنده‌ها به پایان می‌رساند. دوستان و اقوام بازمانده اغلب این دوران را در سوگ و عزا می‌گذرانند. اما عزیزان الکسی ناوالنی، اصلی‌ترین مخالف رئیس‌جمهور روسیه، پس از مرگ او در 16 فوریه، در اردوگاهی در قطب شمال چندان امکانی را برای برگزاری چنین مراسمی نداشتند.

برای آنها، و به ویژه برای همسرش، یولیا ناوالنایا، روزها و هفته‌های پس از مرگ او به سرعت و در تاریکی استودیوها، ترمینال‌های فرودگاه، اتاق‌های هتل و تماس‌های ویدیویی گذشت. یولیا همان زمان که دو فرزندشان را دلداری می‌داد، با جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، هم در سانفرانسیسکو ملاقات کرد و در پارلمان اروپا در استراسبورگ سخنرانی کرد. او ولادیمیر پوتین را به قتل شوهرش متهم کرد و از مردم روسیه درخواست کرد که به او کمک کنند تا انتقام بگیرد. در این مسیر در کمال تعجب بسیاری از پیروان همسرش، ناوالنایا حالا نقشی را برعهده گرفته که قبلا هرگز تجربه نکرده بود؛ او دیگر نه بانوی اول مخالفان روسیه، بلکه حالا شخصیت اصلی گروه مخالفان پوتین است.

اینک او در این نقش جدید و کمی بیش از چهلم همسرش با نشریه تایم مصاحبه می‌کند. اینکه تعیین کنیم مصاحبه در کجا برگزار شود، کمی مشکل بود. تبعید خانواده ناوالنایا از روسیه در سال‌های اخیر، او را مجبور به نقل مکان کرده است. اما بالاخره موافقت شد که در ویلنیوس، پایتخت لیتوانی، همان‌جایی که سازمان فعال همسرش پایگاه عملیاتی دارد، همدیگر را ملاقات کنیم. در زمان مقرر، ناوالنایا همراه با یک محافظ وارد پارکینگ شد و با کت و شلوار مشکی و کفش‌های پاشنه‌دار چرمی از پارکینگ گذشت.

برخی از دوستان و متحدان شوهرش به من هشدار داده بودند که شاید ناوالنایا گوشه‌گیر و کم‌حرف باشد. یکی از این دوستان به ناوالنایا لقب «ملکه برفی» داده است. اما وقتی باهم قهوه می‌خوردیم و صحبت می‌کردیم، اغلب خاطراتی که از ناوالنی داشت، لبخندی به لب او می‌آورد، لبخندی که یادآور حس شوخ طبعی او هم بود، شیوه‌ای که با آن ناوالنایا با تاریک‌ترین لحظات زندگی‌اش روبرو می‌شد. در آن دو ساعت حتی یکبار هم صدایش نلرزید و فقط چند بار دردی که در هفته‌های گذشته کشیده بود، در چشمانش نمایان شود. او اذعان کرد: «چندان زمانی برای فکر کردن، برنامه‌ریزی و پردازش مشکل وجود ندارد. اما ما باید به کار خود و به حرکت رو به جلو ادامه دهیم».

در روسیه و با مرگ الکسی ناوالنی، برای پیروان شوهر ناوالنایا، راه رو به جلو چندان روشن به نظر نمی‌رسد. بیش از یک دهه طول کشید تا ناوالنی در میان تمام مبارزان و فعالین سیاسی جایگاه خود را در جنبش اپوزیسیون به‌عنوان تنها مخالفی که تهدیدی واقعی برای حکومت پوتین به شمار می‌رفت، به دست آورد. ناوالنی حتی پس از زندانی شدن در سال 2021، به اداره کردن شبکه انقلابی خود، مبارزه با فساد و نشر وعده خود مبنی بر اینکه روسیه روزی به یک دموکراسی عادی اروپایی تبدیل خواهد شد، ادامه داد. این امید پس از مرگ ناوالنی کم رنگ شد و برای بسیاری از بین رفت.

همسرش می‌توانست این را در پیام‌هایی که پس از مرگ او دریافت کرده بود، ببیند. ناوالنایا می‌گوید: «من دیدم که چند نفر این فقدان را بسیار بسیار عمیق احساس می‌کنند. و من واقعا می‌خواستم از این افراد حمایت کنم و به آنها امید بدهم.» او می‌گوید که بهترین شانسش برای انجام این کار این بود که پا جای پای ناوالنی بگذارد و به مبارزه او ادامه دهد. بنابراین این همان کاری است که ناوالنایا تصمیم گرفت انجام دهد. سه روز پس از مرگ ناوالنی، او در یک سخنرانی ویدیویی به مردم روسیه گفت: «در خشم من شریک شوید؛ خشم، خشم و نفرت نسبت به کسانی که جرات کشتن آینده ما را داشتند.»

بسیاری تصور می‌کردند که این تصمیم خواسته ناوالنی بوده است. اما همسرش می‌گوید که آنها هرگز در این مورد صحبت نکرده بودند. حتی پس از اینکه ناوالنی در سال 2020 مسموم شد، هیچ طرح جانشینی وجود نداشت. متحدان او همیشه به این باور خود چسبیده بودند که ناوالنی بیشتر از رژیم عمر خواهد کرد و دیر یا زود از زندان بیرون خواهد آمد تا جانشین [پوتین] شود.

این چشم‌انداز از آینده روسیه با ناوالنی از بین رفت و تیم او اکنون به فکر چشم‌انداز جدیدی هستند. در هفته‌های پس از مرگ ناوالنی، تایم با بیش از ده‌ها تن از دوستان، متحدان، منتقدان و مخالفان او مصاحبه کرد و برای یافتن آنها به چهار کشوری سفر کرد که این مخالفان برای فرار از سیستم سرکوب روسیه به آنها گریخته‌اند. بسیاری از آنها احساس می‌کنند که در غیاب ناوالنی احساس فلج و غوطه‌وری در غم و اندوه و ناامیدی داشتند. اکثر آنها موافق بودند که همسرش بیشترین شانس را برای جانشینی او و به دوش کشیدن مسئولیت او دارد. اما برخی از آنها می‌پرسیدند که ناوالنایا که در تبعید است، چه‌کاری می‌تواند انجام دهد وقتی از حامیانش جدا افتاده، و در روسیه هم  فضای کمی برای فعالیت داشت.

یکی از آنها به من گفته بود خطر اصلی این بود که ناوالنایا به چیزی تبدیل شود که روس‌ها به آن می‌گویند «سیاستمدار پارکت»، سیاستمداری که کارش شرکت در نشست‌ها و مراسم‌های مختلف در پایتخت‌های غربی، دریافت جوایز برای شجاعتش و دعوت به ایجاد تغییر است، همه اینها در حالی است که کرملین همچنان به تبلیغات خود ادامه می‌دهد تا ناوالنایا را به عنوان عوام فریبی در تبعید نشان دهد که جدا از زندگی مردمی که قصد نجات آنها را دارد، زندگی می‌کند. ناوالنایا در مصاحبه ما این خطر را پذیرفت. گاهی اوقات به نظر می‌رسید که او بیشتر نگران سوالاتی‌ست که من در مورد خطر فیزیکی که در به چالش کشیدن آشکار پوتین با آن مواجه است می‌پرسم.

ناوالنایا می‌گوید که ماموریت اصلی‌اش این است که ارتباطش با حامیانش در داخل روسیه برقرار بماند، حتی اگر نتواند این حامیان را از نزدیک ببیند و با آنها تماس داشته باشد. « من بیش از هر چیز دیگری می‌خواهم کرملین و مقامات آن بفهمند: اگر الکسی را کشتند، من پا جای پای او می‌گذارم. اگر مرا بکشند، کس دیگری به‌جای من خواهد آمد. افراد بسیار زیادی هستند که علیه مقامات حاکم در روسیه، علیه رژیم روسیه هستند، و من شک ندارم که حتی اگر تعداد زیادی از این افراد را بکشند، تعداد بیشتری جای آنها را خواهند گرفت.»

ناوالنایا آخرین بار تقریبا شوهرش را دو سال قبل از مرگ دید. در آن زمان، او نه چندان دور از مسکو، در مستعمره کیفری شماره 2 [Penal Colony No. 2] در شهر پوکروف زندانی بود؛ مقررات آنجا گاه به همسران زندانیان اجازه می‌داد که بیایند و چند روز با آنها بمانند. آپارتمان‌های کوچکی برای چنین ملاقات‌هایی در محوطه زندان در نظر گرفته شده بود که هر کدام مجهز به آشپزخانه، تخت و تلویزیون بود.

برای دیداری که آخرین دیدار آنها بود، والدین ناوالنی هم آمدند و کیسه‌هایی پر از مواد غذایی با خود آوردند. یکی از چیزهای مورد علاقه ناوالنی، برش سبزیجات بود، نوعی سوپ با ترشک که به گفته ناوالنی، در خانواده آنها «هواداران سینه‌چاکی» دارد. بعد از ناهار، پدر و مادرش با ماشین به خانه برگشتند و به مسکو رفتند، در حالی که همسرش دو شب دیگر با او ماند و مسابقات اسکیت بازی‌های المپیک پکن را تماشا کردند و ساعت‌ها در مورد سیاست صحبت کردند.

اواسط فوریه 2022 بود و بحث در هر شبکه خبری مربوط به نیروهای روسی بود که آماده حمله به اوکراین می‌شدند. ناوالنی معتقد بود این ارتش جمع‌کردن‌ها بخشی از یک بلوف بزرگ است، راهی برای پوتین برای گرفتن امتیاز از غرب. او در ژانویه همان سال در نامه‌ای به تایم نوشت: «غرب بارها و بارها در دام‌های پوتین افتاده است. فقط نفسم بند می‌آید، تماشای این که چگونه پوتین بارها و بارها چنین فریب‌هایی را بر دستگاه آمریکایی اعمال می‌کند.» در مقابل او تحریم‌هایی را مطرح کرد که ثروت شخصی پوتین و متحدان نزدیک او را هدف قرار می‌دهد.

اما پوتین بلوف نمی‌زد. به دستور او، هواپیماهای جنگی روسیه در صبح روز 24 فوریه 2022 رگبار بی‌امان موشکی را بر سراسر اوکراین گستراندند و حمله‌ای زمینی با مشارکت هزاران خودروی نظامی عملیات خود را به کیف آغاز کرد.

ناوالنی در طول جلسات دادگاه خود و در نامه‌هایی زندان، این تهاجم را محکوم کرد و آن را «جنگی بر اساس دروغ» خواند. او به اعتقاد دیرینه خود پایبند بود که فساد، نه امپریالیسم، پایه و اساس رژیم پوتین است و همچنان خواستار تحریم‌های هدفمند علیه دارایی‌های حلقه داخلی پوتین بود. ناوالنی بر این باور بود که غرب با تصاحب ثروت نزدیکان پوتین می‌تواند شکاف‌هایی را در میان نخبگان کرملین ایجاد کند و در نتیجه فروپاشی رژیمی را که آغازگر تهاجم بود، تسریع بخشد.

بسیاری از میلیاردرهای روسی در آمریکا و اروپا با تحریم مواجه شدند، اما هیچ کاری برای تغییر رفتار پوتین انجام ندادند. در عوض، جنگ تشدید و سقوط روسیه به سمت دیکتاتوری تسریع شد. آنچه از رسانه‌های مستقل این کشور باقی مانده بود، تحت قوانین سانسور زمان جنگ در روسیه تعطیل شد، سانسوری که برای انتقاد از اقدامات ارتش، تا 15 سال زندان تعیین کرده است. تجمع کنندگان در خیابان‌های مسکو با دستگیری و پیگرد قانونی مواجه شدند. یک مرد پس از کشیدن نقاشی دختر 12 ساله‌اش در مدرسه به دو سال زندان محکوم شد.

صدها هزار روس از سرکوب گریختند، از جمله بسیاری از شهرنشینانی که همیشه پایگاه حمایتی ناوالنی را تشکیل می‌دادند. عده معدودی که ماندند شانسی برای ایجاد یک جنبش ضد جنگ نداشتند. یکی از نزدیک‌ترین دوستان و متحدان ناوالنی، ایلیا یاشین، حدود یک سال پس از شروع تهاجم روسیه به اوکراین در نامه‌ای از زندان به من نوشت: «ما مقاومت کردیم». او از چند مورد از مخالفت‌ها نوشته بود که به سرعت سرکوب شدند. دولت روسیه یاشین را به دلیل انتشار ویدئویی درباره جنایات جنگی روسیه در اوکراین به بیش از هشت سال محکوم کرد.

یاشین نوشته بود: «کسانی که در روسیه می‌مانند، همچون گروگان زندگی می‌کنند. بسیاری از آنها مخالف جنگ هستند، اما از ترس سرکوب سکوت کرده‌اند.»

در زمان شروع تهاجم، فرزندان ناوالنی خارج از روسیه بودند. پسرش زاخار در یک مدرسه شبانه روزی در آلمان ثبت نام کرد. دخترش داریا در استنفورد مشغول به تحصیل بود. مادرشان بین آنها در رفت و آمد بود و با گروه فعال شوهرش، بنیاد ضد فساد، که دفتر مرکزی خود را در لیتوانی تاسیس کرد، در تماس بودند. هنگامی که در آغاز سال 2022 از دفاتر آنها در ویلنیوس بازدید کردم، این گروه به تازگی ساخت یک استودیوی تولیدی کوچک را برای ساخت برنامه‌های پخش زنده برای بینندگان در روسیه به پایان رسانده بودند. میلیون‌ها نفر از آن‌ها روی صحنه رفتند و برنامه‌های بنیاد به زودی به منبعی حیاتی برای اخبار و تحلیل‌ها درباره جنگ در اوکراین تبدیل شد.

اما تمرکز این مرکز بر کارهایی بود که ناوالنی را در روسیه به شهرت رساند: تحقیق در مورد وجود فساد در درون نخبگان، افشای قایق‌های تفریحی و ویلاهایی که درباریان پوتین سعی داشتند در سراسر جهان پنهان کنند. یافته‌های آن‌ها که در یوتیوب به‌صورت ویدیو منتشر می‌شد، به طور معمول میلیون‌ها بیننده را به خود جذب کرد. اما فعالان بنیاد در داخل کشور برای فرار از دستگیری، در سال 2021 مجبور شدند به مخفی کاری روی بیاورند، دولت روسیه آنها را «گروه افراطی» اعلام کرد، وضعیتی قانونی مشابه داعش یا القاعده.

ناوالنایا که در آن زمان برای آنکه کنار همسرش باشد در مسکو زندگی می‌کرد، هرگز نقش برجسته‌ای در بنیاد مبارزه با فساد بازی نکرده بود. او در عملیات‌های روزانه آن شرکت نکرده و هیچ سمتی در مدیریت آن نداشت. اعضای اصلی گروه، او را به عنوان یک دوست، الهام‌بخش و یک گوش شنوا می‌دانستند، که می‌توانست تشخیص دهد که ناوالنی چه احساسی در مورد یک تصمیم خواهد داشت، حتی اگر نمی‌توانست به آنها کمک کند تا آن تصمیم را بگیرند. او حتی به‌طور مستمر در مذاکرات بنیاد برای آزادی ناوالنی شرکت نداشت. ناوالنایا به من گفت: «من از این گفتگوها اطلاع داشتم. اما در آنها شرکت نکرده بودم.»

این گفتگوها در اوایل سال 2022 آغاز شده بود، آن زمان متحدان ناوالنی تصمیم گرفتند تا مبادله زندانیان را ترتیب دهند و از روسیه دعوت کردند تا ناوالنی را با یکی از طرفداران پوتین که در غرب زندانی‌ست معاوضه کند. ناراضی مسئول این تلاش در بنیاد مبارزه با فساد، ماریا پوچیخ، یک فعال بی‌امان و بی‌رحم بود که پیش از اینکه در سال 2023 رئیس واحد تحقیق این گروه شود، رهبری واحد تحقیقاتی این گروه را بر عهده داشت. پوچیخ به مدت دو سال به سراسر ایالات متحده و اروپا سفر کرد تا به تسهیل مبادله کمک کند، به واسطه‌هایی نزدیک شود که می‌توانند پیشنهادات خود را ارائه دهند و پیام‌هایی را به کرملین ارسال کنند. تنها کسی که او نامش را در یادداشت‌هایش نوشته بود، هنری کیسینجر، وزیر  سابق خارجه ایالات متحده بود که خط تلفنی مستقیم با پوتین و سایر مقامات ارشد در مسکو داشت. پوچیخ با اشاره به اینکه کیسینجر در ماه نوامبر، ماه‌ها قبل از انعقاد قرارداد، مرده بود به من گفت: «او خیلی مفید نبود».

پوچیخ می‌گوید مانع اصلی این معامله کمبود روس‌های باارزش در بازداشت ایالات متحده بود. در نهایت، آنها به یک نفر در آلمان رسیدند؛ وادیم کراسیکوف، قاتلی در سرویس‌های اطلاعاتی روسیه، در حال گذراندن حبس ابد در بایرن. او به قتل دشمن کرملین در پارک برلین محکوم شده بود. پوتین که در ابتدا کار خود را به عنوان جاسوس کا‌گ‌ب در آلمان آغاز کرده بود، به صراحت اعلام کرد که می‌خواهد این قاتل را به خانه بازگرداند.

در اوایل فوریه پوتین در مصاحبه‌ای با تاکر کارلسون اشاره کرد که آژانس‌های جاسوسی روسیه و غرب در حال کار بر روی مبادله کراسیکوف هستند و پیشنهاد کرد که او می‌تواند با ایوان گرشکویچ، روزنامه‌نگار آمریکایی که به اتهامات بی‌اساس جاسوسی در روسیه بازداشت شده است، مبادله شود. پوتین درباره مذاکره کنندگان گفت: «آنها در تماس هستند. پس بگذارید کارشان را انجام دهند.» او هیچ اشاره‌ای به ناوالنی نکرد.

اما متحدان ناوالنی می‌گویند در عرض یک هفته پس از آن مصاحبه از تماس‌های آمریکا و آلمان متوجه شده‌اند که شرایط مبادله تعیین شده است. در 15 فوریه، ناوالنایا برای شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ، اجلاس سالانه رهبران سیاسی و نظامیان سراسر جهان، وارد آلمان شد. پوچیخ او را همراهی کرد تا با برخی از مقامات درگیر در مذاکرات مبادله زندانیان ملاقات کند. او گفت همان شب، وقتی در هتل مونیخ بودند، توافقات برای آزادی ناوالنی نهایی شده بود: «فکر می‌کردم او یک هفته دیگر به خانه می‌آید.»

روز بعد، یولیا ناوالنایا در اتاق هتل خود تنها بود که خبری فوری در تلفن او ظاهر شد. این عنوانی بود که او همیشه از آن می‌ترسید: الکسی ناوالنی درگذشت. ناوالنایا لحظه‌ای را به یاد می‌آورد که نام همسرش را روی صفحه موبایل دید: «حدود پنج ثانیه، تلفن را به گوشه‌ای پرت کردم». توان ذهنی خود را جمع کرد برای لباس پوشیدن و آماده شدن برای جلسات خود در مونیخ. بعد معنای کامل آن تیتر خبری به ناوالنایا رسید و موجی از درد او را فرا گرفت. او می‌گوید: «این احساسی بود که نمی‌توانم توصیفش کنم، و امیدوارم دیگر هرگز آن را احساس نکنم.»

او شوهرش را در آن مستعمره زندان یخ‌زده در بیش از 2000 مایل دورتر از خود، در شمال مدار قطب شمال، در تاسیساتی به نام گرگ قطبی (Polar Wolf) تصور می‌کرد. ناوالنی در ماه دسامبر به آن اردوگاه منتقل شده بود و به نظر می‌رسید که اداره‌کنندگان اردوگاه قصد دارند اراده ناوالنی را بشکنند. نگهبانان او را در سلول انفرادی نگه داشتند، او را از غذا محروم کردند و ارتباط او را با دنیای خارج محدود کردند. ناوالنایا به من گفت: «او گرسنه بود. او را با گرسنگی شکنجه می‌کردند. این احتمالا وحشتناک‌ترین چیزی است که وقتی به بودنش در اردوگاه فکر می‌کنم به ذهنم می‌آید».

در این زندان در سلول ناوالنی روز و شب از بلندگو سخنرانی‌های پوتین پخش می‌شد، سخنرانی‌های پر سر و صدایی که دیکتاتور برای توجیه جنگ روسیه علیه اوکراین و سرزنش غرب برای تحریک آن استفاده می‌کرد. هر چند وقت یک‌بار، برنامه‌ها به ایستگاه موسیقی رادیو وصل می‌شد و ناوالنی در یادداشت‌هایش برای همسرش در مورد آهنگ‌هایی که می‌شنید می‌نوشت.

این آهنگ‌ها معمولا آهنگ‌هایی عاشقانه بودند، اما آخرین آهنگی که او در پیامی نوشته بود که از طریق یکی از وکلایش به صورت غیر قانونی به او فرستاده شده بود، اشعاری داشت که ناوالنایا را نگران کرد. او به من گفت: «آن آهنگ خیلی غم‌انگیز بود.» این پیام به او این حس را داد که شوهرش دلسرد شده است و او تمام تلاش خود را کرد تا ناوالنی را تشویق کند. من به او نوشتم: «نه، یاالله، برای دلسرد شدن خیلی زود است. من به چیزی که نوشتی خندیدم» این مهمترین نشانه‌ای بود که ناوالنایا باید درباره آنچه که احتمالا رخ می‌داد هشدار دریافت می‌کرد.

مقامات زندان در اظهاراتی بی‌معنی درباره مرگ ناوالنی هیچ توضیحی در مورد علت آن ندادند. فقط گفتند صبح آن روز برای پیاده‌روی رفته بود، زمین خورد و مرد. از نظر ناوالنایا، این امر به یکباره غیرممکن و اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسید. رژیم قبلا سعی کرده بود او را بکشد، یک بار او را با یک عامل اعصاب که نوعی سلاح است، مسموم کرد و ناوالنی هفته‌ها در کما بود. درحالی که ناوالنی یک روز قبل از مرگش، از طریق لینک ویدیویی در دادگاه روسیه حاضر شده بود و با قاضی شوخی می‌کرد و سالم به نظر می‌رسید.

ناوالنایا به انگیزه‌های پوتین برای کشتن ناوالنی فکر می‌کند؛ چرا اکنون باید او را بکشید؟ ناوالنایا فقط به یک نظریه رسید که منطقی بود. او می‌گوید که پوتین می‌خواست مبادله زندانیان را متوقف کند تا به آمریکایی‌ها و آلمانی‌ها نشان دهد که همچنان کراسیکوف، قاتل روسی را در ازای شخص دیگری تحویل خواهند داد. اما آنها هرگز ناوالنی را در عوض این قاتل به دست نمی‌آوردند. ناوالنایا به من گفت: «وقتی فهمید که این مبادله قرار است بر سر الکسی باشد نه کس دیگری، بلافاصله تصمیم گرفت او را بکشد. بعد فقط وقتی که احساس کرد زمان مناسبی است دستور داد ناوالنی را بکشند».

رسانه‌های تبلیغاتی کرملین به سختی خبر مرگ ناوالنی را گزارش کردند. اما در عرض چند دقیقه در سراسر دیاسپورای وسیع حامیان او در سراسر جهان، به ویژه جامعه فعالان، روزنامه‌نگاران و دیگر شهروندان روسیه، که حداقل جمعیت آنها به یک میلیون می‌رسد، جامعه‌ای که پس از حمله روسیه به اوکراین به تبعید رفته‌اند، پخش شد. پست‌های آنها در رسانه‌های اجتماعی فراتر از رنج و اندوهی بود که می‌توان انتظار داشت. اجماعی که آنها ظاهرا بدان رسیده بودند این بود که بدون ناوالنی، آخرین رشته امید برای روسیه از افق مبارزه ناپدید شده بود.

وعده خوشایند «روسیه زیبای آینده»، عبارتی که ناوالنی در بیشتر دوران کاری خود از آن استفاده می‌کرد، ایمان نسلی از روس‌ها را تقویت کرده بود و به آنها اجازه می‌داد باور کنند که وحشت زندگی در دوران پوتین برای همیشه ادامه نخواهد داشت. حالا آنها احساس کردند که این امید از بین رفته است. جنگ در اوکراین، سرکوب‌ها در روسیه، عصبانیت و آوارگی ناشی از زندگی در تبعید؛ هیچ یک از آن‌ها برای بسیاری از پیروان ناوالنی پایان روشنی در پیش نداشت.

در شب مرگ او، صدایی که این احساسات را به وضوح بیان می‌کرد صدای میخائیل فیشمن، مجری تنها کانال خبری مستقل روسیه، TV Rain بود که از یک استودیو در آمستردام برای میلیون‌ها بیننده در روسیه و خارج از کشور پخش می‌شد. فیشمن در حالی که تلاش می‌کرد جلوی اشک‌هایش را بگیرد، گفت: «در حال حاضر در شوک هستیم».

او ادامه داد: «قدرت ناوالنی در این بود که از زندان از ما که آزادیم حمایت می‌کرد و نه برعکس آن. ما بودیم که ناامید شدیم، در حالی که او مشغول سیاست خود بود، شوخی می‌کرد و قدرت روحیه‌اش را به ما نشان می‌داد. اکنون همه ما باید به این خواست او پاسخ دهیم تا تسلیم نشویم. اما چگونه؟ چگونه تسلیم نشویم؟»

چند شب بعد، وقتی برای شام در آمستردام همدیگر را ملاقات کردیم، پاسخ برای فیشمن واضح‌تر به نظر می‌رسید. او پس از مرگ ناوالنی تصور می‌کرد که هیچ کس نمی‌تواند جای او را بگیرد. حتی اگر عنوان رهبر اپوزیسیون به یکی دیگر از مخالفان، فردی با نفوذ و تجربه در جنبش انقلابی منتقل شود، خلا ناوالنی باقی خواهد ماند. اما بعد همسر ناوالنی وارد آن خلا شد، فیشمن به من گفت: «و این طبیعی‌ترین و بدیهی‌ترین چیزی بود که می‌دیدیم.همه نفسی به راحتی کشیدیم. حس پوچی و ناامیدی از بین نمی‌رفت. اما وقتی همه یولیا را دیدیم، تحمل اوضاع برایمان راحت‌تر شد.»

از برخی جهات، می‌شود گفت که همسر ناوالنی مدتها بود که برای این نقش آماده می‌شد. او اولین بار در سال 1998 زمانی که هر دو 22 ساله بودند در تعطیلات خود در ترکیه با ناوالنی ملاقات کرد. وکیل جوان املاک و مستغلات که از پنجره اتوبوس تور ترکیه او را دید، با سیمای او و بعد که همدیگر را شناختند، با هوش و ذکاوت او در سیاست تحت تاثیر قرار گرفت. ناوالنی بعدها گفته بود «او بلوند زیبایی بود که هر وزیر کابینه را به نام می‌شناخت.»

ناوالنایا در یکی از معتبرترین دانشگاه‌های مسکو تحصیل کرده بود و قبل از اشتغال در یک بانک روسی، مدرک خود را در رشته اقتصاد بین‌الملل گرفته بود. پس از ازدواج  این دو در سال 2000 و تولد دخترشان در سال بعد، ناوالنایا حرفه خود را کنار گذاشت و بر خانواده خود متمرکز شد. او برای مدتی به والدین شوهرش کمک کرد تا مبلمان حصیری را که در کارگاهی در نزدیکی مسکو تولید می‌کردند بفروشند، در کنار آن با دسته‌ای از فعالان اجتماعی تحت سرپرستی یوگنیا آلباتس، بانوی بزرگ حلقه‌های مخالف روسیه همکاری می‌کرد.

در اوایل دهه 2000، آلباتس برای سیاستمداران جوان کلوپ شامی را در مسکو راه‌اندازی کرد و به آنها کمک کرد تا مهارت‌هایی مانند کاوشگری و سازماندهی مردمی را آموزش ببینند؛ این‌ها مفاهیمی بودند که در آن زمان تقریبا به‌طور کامل در سیاست روسیه بیگانه بودند. این باشگاه که Ya Svoboden (من آزاد هستم) نامیده می‌شود، افراد زیادی را از سراسر طیف سیاسی جذب کرده که بعدها به عنوان رهبران جنبش‌های مخالف ظاهر شدند. در میان آنها، ناوالنی جدای از همه ایستاده است. آلباتس به من گفت: «او نابغه بود یک سیاستمدار بود، از آن نوع که هر صد سال یک بار می‌آید. هرگز در تاریخ ما یک شخصیت سیاسی وجود نداشته است که بتواند به این خوبی با هر قشری از جامعه صحبت کند.»

آلباتس اولین بار در سال 2006 در جشن تولد 30 سالگی ناوالنی با همسر ناوالنی ملاقات کرد، او در یک کلوپ شبانه زیرزمینی در آن سوی رودخانه کرملین با یک میز ضیافتی پر از غذا در کنار سکوی رقص حضور داشت. یولیا، تنومند و با ابهت، مانند یک مکاشفه در میان مهمانان می‌چرخید و به نظر می‌رسید که میزبان به طرز ناپسندی به داشتن چنین زنی برای همسری افتخار می‌کند. آلباتس به یاد می‌آورد: «من رقص آنها را تماشا کردم. با خود فکر کردم: پس این همان کسی‌ست که او را هدایت می‌کند. ناوالنی باید به او ثابت می‌کرد که لیاقتش را دارد.»

اکنون، ناوالنایا در پیشبرد اهداف خود، احتمالا مزایایی خواهد داشت که شوهرش فاقد آن بود. در این جنبش انقلابی، او این فرصت را دارد که نیروهای اپوزیسیون را متحد کند و از خصومت‌ها و رقابت‌های داخلی که به قیمت [از دست دادن] بسیاری از متحدان بالقوه همسرش تمام می‌شود، عبور کند. در میان روس‌های امروزی، داستان او می‌تواند در سطحی عمیق‌تر طنین‌انداز شود و با مردم ارتباط برقرار کند، به گونه‌ای طنین‌انداز شود که درخواست‌های ناوالنی از آزادی و دموکراسی چنین نبود. آلباتس می‌گوید: «قدرت او انگیزه اوست. او می‌خواهد انتقام شوهری را که به قتل رسیده است بگیرد و این به او اقتدار اخلاقی می‌دهد که مردم روسیه می‌توانند آن را درک کنند.»

ناوالنایا در نقش جدید خود در اپوزیسیون، از بهره بردن از آنچه که ممکن است بزرگ‌ترین مزیت او باشد خجالت نکشیده است: توانایی حرکت در جهان دموکراتیک، لابی کردن با رهبران آن و شرمسار کردن کسانی که از ایستادگی در برابر کرملین خودداری می‌کنند.

چند روز پس از مرگ ناوالنی، او به سانفرانسیسکو رفت تا دخترشان داریا را ببیند، داریا ملاقاتی را برای آنها با رئیس جمهور بایدن ترتیب داده بود. ناوالنایا به من گفت که بایدن به طور اتفاقی برای انجام یک سری امور مربوط به جمع آوری کمک‌های مالی در این شهر بود و بیش از یک ساعت را با ناوالنایا و دخترش سپری کرد و ناوالنایا در این دیدار سخنانی بیان کرد که بایدن را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. او می‌گوید: «شاید بایدن به این دلیل تحت تاثیر قرار گرفت که خود در زندگی شخصی‌اش عزیزانی را از دست داده است». همسر اول بایدن و دختر یک ساله‌شان هر دو در یک تصادف رانندگی در سال 1972 کشته شدند. ناوالنایا می‌گوید: «او بهتر از همه می‌تواند معنای از دست دادن کسی را که به شما نزدیک است، بدون اینکه تذکر بدهید بفهمد.»

با این حال، ناوالنایا در این جلسه فرصت پیشبرد اهداف خود را از دست نداد. او از رئیس‌جمهور خواست تا تحریم‌هایی را علیه حلقه داخلی پوتین اعمال کند و از او خواست تا بنیاد مبارزه با فساد را در یک کارگروهی در همین حوزه مشارکت دهد. بازرسان بنیاد آنها به رهبری ماریا پوچیخ، سابقه طولانی دارند در کشف ثروت پوتین و روشی که چمدان‌های او سعی می‌کنند آن را پنهان کنند. به نظر می‌رسید بایدن از این ایده استقبال می‌کند و برای ناوالنایا امکان تماس با یکی از مقامات دولتش را فراهم کرد که می‌توانست به پیشبرد این روند کمک کند.

اما تاکنون، تحریم‌های آمریکا و اروپا که پس از مرگ ناوالنی اعمال شده‌اند، ناامیدی دردناکی برای ناوالنایا و تیمش بوده است. آنها نتوانستند اعضای خاصی از اطرافیان پوتین را که بنیاد مبارزه با فساد مدت‌هاست به عنوان هدف شناسایی کرده بود، هدف قرار دهند. در عوض، ایالات متحده یک شرکت دولتی را تحریم کرد که برای میلیون‌ها شهروند عادی روسیه، از جمله بسیاری از تبعیدیان سیاسی، روزنامه‌نگاران و مخالفان که اکنون دسترسی به پول خود از خارج از کشور برایشان سخت‌تر است، کارت‌های نقدی صادر می‌کند. بزرگترین شرکت کشتیرانی روسیه نیز در لیست سیاه جدید ایالات متحده قرار گرفت، اما ناوگان آن بلافاصله معافیت‌هایی دریافت کرد و به این شرکت اجازه داد بدون مجازات به فعالیت خود ادامه دهد.

ناوالنایا به امید واکنش شدیدتر از سوی اروپا، در 28 فوریه در پارلمان اروپا سخنرانی کرد و به اعضای پارلمان گفت که با پوتین نه به عنوان یک رئیس جمهور و نه حتی یک دیکتاتور، بلکه به عنوان یک رئیس مافیا که کنترل روسیه را به دست گرفته است، رفتار کنند. او گفت: «شما با یک سیاستمدار سر و کار ندارید، بلکه با یکی از اوباش خون‌‌ریز روبرو هستید.» تقریبا یک ماه طول کشید تا اتحادیه اروپا پس از سخنرانی ناوالنایا به مرگ ناوالنی واکنش نشان دهد؛ مجموعه‌ای از تحریم‌ها برقرار شد که دارایی‌های خارجی 33 نفر را مصادره می‌کند، افرادی که عمدتا مقامات سطح پایین زندان بودند که حتی درآمد کافی برای گذراندن تعطیلات در اروپا ندارند، چه برسد به اینکه دارایی‌های خود را در اتحادیه اروپا نگهداری کنند. پوچیخ، بازپرس اصلی بنیاد مبارزه با فساد، می‌گوید: «می‌خواستم فریاد بزنم لعنت به شما».

وقتی در این باره صحبت می‌کردیم ناوالنایا، درست به شکل واقعی، در مهار احساساتش بهتر عمل کرد. او به من گفت وقتی تحریم‌ها تاثیر کمی دارند، «آنها فقط توهین نسبت به یاد الکسی نیستند. اینها توهین به حیثیت کسانی است که این تحریم‌ها را تحمیل می‌کنند.»

در ماه‌های پس از مرگ ناوالنی، همسر او و متحدانشان دیگر زمانی برای ارائه یک استراتژی بلند مدت نداشتند. انتخاب مجدد پوتین برای پنجمین دوره ریاست جمهوری برای اواسط ماه مارس برنامه ریزی شده بود و مخالفان او تنها چند هفته فرصت داشتند تا برنامه عملی روز انتخابات را ارائه کنند.

آنها می‌دانستند که رژیم در زمان برگزاری این رای گیری‌ها آسیب‌پذیر است. در سال‌های 2011 و 2012، پس از تقلب کرملین در دو انتخابات ملی متوالی، ناوالنی بهترین شانس خود را برای رهبری انقلابی علیه پوتین داشت. دست‌کم 100 هزار نفر در آن زمستان در خیابان‌های مسکو تظاهرات اعتراضی برگزار کردند و ناوالنی در خیابان ساخاروف پوتین را «شغال کوچک ترسناک» خواند.

این بار، پوتین اجازه چنین اقدامات نافرمانی را نمی‌دهد. مقامات هشدار داده بودند که هر گونه اعتراض سیاسی با نیروی قاطع و دستگیری‌های گسترده روبرو خواهد شد. اپوزیسیون برای نشان دادن اینکه جنبش آنها از مرگ ناوالنی جان سالم به در خواهد برد، به راهی برای نشان دادن مخالفت بدون قرار دادن حامیان خود در خطر سرکوب نیاز داشت.

مراسم تشییع جنازه ناوالنی که در اول ماه مارس در مسکو برگزار شد، به آنها امیدواری داد که این امر ممکن است. ده‌ها هزار نفر از هواداران او در مراسم تشییع‌اش حاضر شدند و مزار او را در تپه‌ای عظیم از گل غوطه‌ور کردند. ناوالنایا از تبعید، ویدیوهایی از مراسم تشییع جنازه تماشا کرد. این ویدئوها او را به قدرت نهفته پیروان شوهرش متقاعد کردند. او به من گفت: «در هر فرصتی، آنها آماده هستند تا به خیابان‌ها بروند.» اما مهار این قدرت در روز انتخابات دشوار بود.

در یک سری جلسات تعیین استراتژی [در بنیاد]، تأثیرگذارترین مخالفان روسیه در تبعید طرحی به نام «ظهر علیه پوتین» ارائه کردند. این سازمان از تمام مخالفان پوتین در روسیه خواست تا ظهر روز انتخابات در مراکز رای‌گیری جمع شوند و برای رای دادن علیه او صف آرایی کنند. برای اینکه این افراد متفاوت از رای دهندگان دیگر به نظر برسند، برگزارکنندگان از آنها می‌خواستند که هنگام حضورشان لباس‌هایی با رنگ‌های یکسان آبی، یا سفید و آبی بپوشند.

اما فعالانی که در داخل روسیه کار می‌کنند می‌گویند که پوشیدن رنگ‌های مشابه خطرناک است. توجه پلیس را به خود جلب ‌می‌کند. پاسخی که ما از مردم خود در روسیه دریافت کردیم این بود که آیا دیوانه‌ای؟ این خیلی خطرناک است. آنها گفتند: «شما مردم در تبعید نمی‌دانید اینجا وضع ما چگونه است.» عملا هیچ کس چنین رنگ‌هایی نپوشید.

در پایان، فلش‌موب‌های نیمروزی علیه پوتین همچنان در روز انتخابات برگزار شد و هزاران روس در آن شرکت کردند و طبق دستور برگزارکنندگان ظهر در صف ایستادند. اما آنها از مردمی که همزمان برای دادن رای به پوتین آمده بودند قابل تشخیص نبودند. در شبکه های تلویزیونی کرملین، جمعیتی که در مراکز رای گیری صف کشیده بودند، به عنوان حامیان پرشور رژیم معرفی شدند، نه به عنوان تظاهرکنندگان علیه آن. از تصاویری که از تلویزیون پخش می‌شود، نمی‌توان تفاوت را تشخیص داد.

ناوالنایا اصرار داشت که ده‌ها میلیون روس مخالف رژیم هستند. وقتی من او را در مورد این رقم به چالش کشیدم، گفت: «البته من از این موضوع مطمئن هستم. تقریبا همه مخالف جنگ هستند، آنها فقط به روش‌های مختلف این کار را انجام می‌دهند. برخی از آنها مقاومت می کنند و این تعداد البته به ده‌ها میلیون نمی‌رسد. اما بسیاری از مردم مخالف همه اینها هستند. فقط همه آماده نیستند که قهرمان شوند. بنابراین آنها به زندگی عادی خود ادامه می‌دهند.»

 

سایمون شاستر | نویسنده کتاب «شومن» (نگاهی به ریاست‌جمهوری در کی‌یف)

فاطمه لطفی | هفته‌نامه صدا

برچسب ها
مشاهده بیشتر

فاطمه لطفی

• فوق لیسانس مهندسی محیط زیست • خبرنگار تخصصی انرژی • مترجم کتابهای عطش بزرگ، تصفیه پسابهای صنعتی، تصفیه آب، استفاده مجدد از آبهای صنعتی، فرایندها و عملیات واحد در تصفیه آب و ساز و کار توسعه پاک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن