هشدار نخبگان درباره حوادث اخیر کشور

پنج اقتصاددان مطرح کشور و استادان دانشگاه‌های تهران و شریف درباره حوادث اخیر موضع‌گیری کردند.

به گزارش «انرژی امروز» از روزنامه هم‌میهن؛ اعتراضات مردمی در پی درگذشت مهسا امینی در ابتدا نسبت به اصل حضور گشت ارشاد و نحوه برخورد آن با زنان معترض بود، اما امروز نه‌تنها مضامین آن، بلکه گروه سنی آن مختص بخش خاصی از افراد جامعه، یعنی گروه دانش‌آموزی و دانشجویی شده است. با توجه به بررسی‌های صورت‌گرفته و آمارهای اعلام‌شده از سوی برخی از افراد و نهادها، میانگین سنین افراد دستگیرشده در این اعتراضات 15 سال است. مساله‌ای که علی فدوی، جانشین فرماندهی کل سپاه، به آن اشاره کرده و علت اصلی را «غفلت از حوزه‌های تربیتی، معرفتی، تبیینی و تبلیغی این گروه سنی» دانسته است. رفتارهای این گروه سنی و مطالبات آنها موجب شده تا این روزها شاهد این باشیم که چهره‌های علمی و دانشگاهی در نشست‌هایی به بررسی علل این رخدادها بپردازند. در این میان، پنج اقتصاددان مطرح کشور نیز بررسی جامع‌تری نسبت به اصل مساله با رویکرد اقتصادی و مقایسه با اعتراضات در چند سال اخیر داشتند و در نهایت اعلام کردند که «برای کنار زدن مشکلات عظیم اقتصادی و چالش بزرگ سیاست خارجی، چاره‌ای جز همراه کردن مردم با همه چندگونگی و تنوعی که دارند، نیست و این همراه کردن فقط با پذیرش واقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی موجود جامعه ایران، به همین شکل موجود حاصل می‌شود.»

بیانیه مشترک پنج اقتصاددان

محمد طبیبیان، موسی غنی‌نژاد، محمدمهدی بهکیش، مسعود نیلی و حسن درگاهی پنج اقتصاددان شاخصی هستند که در بیانیه مشترک خود، با اشاره به اتفاقات پس از درگذشت مهسا امینی، نسبت به نادیده گرفتن تفاوت و مسائل پیرامون جامعه ایران هشدار داده‌اند و خواستار آن شده‌اند که «با جامعیت‌بخشی به تدابیر، زمینه گذار از این پیچ خطرناک فراهم شود». در مقدمه این بیانیه آمده است:«موجی از اعتراض‌ها در جامعه به راه افتاده که هنوز هم ادامه دارد. قبل از آن هم در آبان 98 حرکت گسترده دیگری به دنبال افزایش قیمت بنزین به وقوع پیوست و پیش از آن هم در دی 1396 اتفاقات مشابهی رخ داده بود. سوال بسیار مهمی که در چنین مواقعی اهمیت بالا پیدا می‌کند، آن است که چرا جامعه در چنین وضعیت ناپایدار و ملتهبی قرار گرفته و به انبار مواد محترقه‌ای تبدیل شده که با جرقه‌هایی مشتعل‌شده و آتش به سرعت در آن گسترش پیدا می‌کند. برای پاسخ به این سوال، به چند آمار اشاره می‌کنیم. این آمارها بیانگر آن هستند که طی بیش از چهار دهه گذشته، تحولات عمیقی در جامعه ما به‌وقوع پیوسته که دو مشاهده حیاتی را پیش‌روی ما قرار داده است. مشاهده اول آن است که جامعه ایرانی با چند دهه گذشته خود، تفاوت‌هایی عمیق پیدا کرده است. بنابراین، شکافی بزرگ میان خصوصیات اجتماعی و فرهنگی حال و گذشته به وضوح قابل مشاهده است. مشاهده دوم، اشاره به موانعی دارد که در مسیر تحولات طبیعی جامعه قرار گرفته است. مشاهده سوم، سیلابی را نشان می‌دهد که به صورت خروشان حرکت کرده، اما ناگاه به بن‌بست رسیده است. این مسیر مسدود چنانچه باز نشود، تخریب‌های بزرگی را نتیجه خواهد داد که ترمیم آن شاید هیچ‌گاه امکان‌پذیر نباشد. در ادامه، این پنج اقتصاددان وقایع اخیر را در دو بخش تحولات جمعیتی و وضعیت رفاه خانوارهای ایرانی بررسی و نتیجه‌گیری را ارائه کرده‌اند.

ردپای وقایع اخیر در تحولات جمعیتی

در بخشی از این بیانیه آمده است: «سرشماری سال 1355 نشان می‌دهد؛ جمعیت کشور در آن سال کمی کمتر از 34 میلیون نفر بوده است که تقریباً نیمی از آن بی‌سواد، نیمی ساکن روستا و تقریباً 45 درصد به لحاظ سنی، کمتر از 15 سال داشته‌اند. تعداد دانشجویان در آن سال تنها در حدود 150 هزار نفر بوده که نشان می‌دهد تقریباً به ازای هر 230 نفر، یک دانشجو داشته‌ایم. این در حالی است که براساس نتایج سرشماری سال 1395، از 80 میلیون جمعیت کل کشور، تقریباً 60 میلیون نفر در شهر زندگی می‌کرده‌اند و تعداد دانشجویان حدود چهار میلیون نفر (به ازای هر 20 نفر یک نفر دانشجو) بوده است. این به معنی آن است که در ازای حدود 3/2 برابر شدن جمعیت، تعداد دانشجویان، حدوداً 30 برابر شده است. از نظر ترکیب سنی جمعیت هم، در مقایسه با سال 1355 که فقط حدود 15 میلیون نفر در فاصله سنی 15 تا 50 سال به‌عنوان جمعیت باانرژی و موثر کشور بوده‌اند، در سال 1395، حدود 47 میلیون نفر در این فاصله سنی قرار داشته‌اند. پس جمعیت امروز کشور، بسیار شهری‌تر، تحصیل‌کرده‌تر و در بازه سنی اثربخشی و برخورداری از انرژی اجتماعی بیشتر از گذشته است. به همه اینها می‌توان دسترسی غیرقابل اجتناب به اطلاعات را به‌عنوان یک عنصر کلیدی و تحول‌آفرین اضافه کرد. برخورداری از سطح تحصیلات بالا و گستردگی زیاد در سطح کشور نیز باعث شده است که سطح آگاهی عموم مردم به طرز شگفت‌آوری بالا باشد.

عرصه تحولی بسیار بزرگ دیگر که نیازمند توجه ویژه است، اتفاقات مهمی است که طی 40 سال گذشته برای زنان این سرزمین به وقوع پیوسته است. در سال 1355، حدود 16 میلیون نفر از جمعیت کشور را زنان تشکیل می‌دادند که حدود 11 میلیون نفر از آنان، فاقد سواد خواندن و نوشتن بوده‌اند. در سال ذکرشده، تنها 48 هزار نفر از دختران کشور، دانشجو بوده‌اند. طی 40 سال گذشته با توسعه گسترده آموزش عالی برای زنان، تعداد دانشجویان دختر در بعضی از سال‌ها به بیش از 2/2 میلیون نفر رسید (بیش از 40 برابر رقم سال 1355) و تعداد زنان دارای تحصیلات عالی، هم‌اینک از مرز هفت میلیون نفر فراتر رفته است. این نشان می‌دهد که جامعه زنان امروز، دارای توانمندی به مراتب بیشتری نسبت به گذشته است. این توانمندی بیشتر، خود را در برخورداری از استقلال رای و نظر در مورد سبک زندگی و بروز تنوع بیشتر در خواسته‌ها و مطالبات عمومی و اجتماعی ظاهر می‌کند. افزایش آگاهی عمومی و به‌ویژه آگاهی زنان به حقوق فردی و اجتماعی‌شان سبب شده است که احترام به خواسته‌ها و شیوه‌های زندگی این گروه مهم از جمعیت کشور ضروری باشد.  عدم توجه به تحولات عظیمِ کیفی رخ‌داده در جامعه ایرانی، ریسک‌ها و هزینه‌های سنگینی را متوجه نظام حکمرانی می‌کند. آنچه این روزها مشاهده می‌شود را می‌توان جلوه‌ای شاید کوچک از این کم‌توجهی تلقی کرد. همچنین ادبیات گسترده علمی موجود نشان می‌دهد که با افزایش سطح تحصیلات، توسعه شهرنشینی، دسترسی بیشتر به اطلاعات و فراهم شدن بیشتر زیرساخت‌ها و به‌طور ویژه، با افزایش مشخصه‌های یادشده برای زنان، تقاضا برای رفاه فزون‌تر، مشارکت موثرتر سیاسی و شفافیت مالی و سیاسی و در یک کلمه، کیفیت بهتر حکمرانی، افزایش پیدا می‌کند. متاسفانه، مسیری که طی یک دهه گذشته و به‌طور کاملاً ویژه در فاصله سال‌های 1396 به بعد در هر سه زمینه یادشده یعنی «رفاه»، «مشارکت سیاسی» و «شفافیت مالی و سیاسی» طی شده، خلاف جهت مورد تقاضا بوده است.»

ردپای وقایع اخیر در وضعیت رفاه خانوارهای ایرانی

اقتصاددانان در بیانیه خود آورده‌اند: «از نظر رفاهی، سطح رفاه خانوارهای ایرانی به‌طور متوسط، طی دهه 1390، حدود 37 درصد کاهش پیدا کرده است و به‌طور خاص، 10 درصد کم‌درآمد جمعیتی کشور، با حدود 30 درصد کاهش سطح رفاه مواجه بوده است. طبقه متوسط شهری به‌عنوان نمادی از تحول‌خواهی اجتماعی، در سال 1390، بیش از 60 درصد از جمعیت کشور را تشکیل می‌داده و در مقابل، قشر کم‌درآمد، جمعیتی حدود 11 میلیون نفر داشته است. تحولات نامطلوب دهه 1390، باعث آن شده است که جمعیت کم‌درآمد کشور به رقم هشداردهنده 23 میلیون نفر برسد که این میزان افزایشِ هشداردهنده فقط با کوچک‌تر شدن جمعیت طبقه متوسط اتفاق افتاده است. این تغییر بزرگ که عمدتاً مربوط به سال‌های 1396 به بعد است، زمینه مساعدی را برای تنش‌های اجتماعی به وجود آورده است. لازم به یادآوری است که شیب افزایش قابل‌توجه جمعیت کم‌درآمد جامعه از سال 1396 به بعد، به‌طور هشداردهنده‌ای افزایش پیدا کرده است و نکته هشداردهنده و مهم آن است که برای اولین بار، طی چهار سال گذشته، به‌طور هماهنگ و تقریباً یکسان، از جمعیت پردرآمد و قشر متوسط، کاسته شده و به کم‌درآمدها افزوده شده است.

به این ترتیب یکی از بدترین جلوه‌های نابرابری که در اقتصاد کشور رخ داده، آن بوده که همه اقشار در شیب نزولی قرار داشته‌اند، اما قشر کم‌درآمد با آهنگی بسیار تندتر به عمق فقر رانده شده است. حال در چنین شرایطی که جامعه روزبه‌روز فقیرتر می‌شود، انتشار اطلاعات مربوط به فسادهای مالی در مقیاس‌های باورنکردنی، شرایط رفاهی تعدادی از مسئولان، اقامت فرزندان برخی مسئولان در کشورهای خارجی و به‌طور مختصر، برخورداری از رانت‌های بزرگ در شرایط گستردگی فقر، به‌طور طبیعی، جامعه را عصبانی کرده و خشم آنها را آماده اشتعال می‌کند.

جامعه زنان نیز که با شیبی شگفت‌آور به تحصیلات دانشگاهی دست پیدا کرده، وقتی وارد بازار کار شده، با درهای بسته مواجه شده است. به‌طوری که نرخ بیکاری زنان جوان تحصیل‌کرده طی سال‌های گذشته، به‌ندرت از 55 درصد کمتر بوده است. این عدد برای جوانان تحصیل‌کرده اعم از زن و مرد نیز همواره در حاشیه 40 درصد قرار داشته است. اوج تعداد جوانان تحصیل‌کرده دانشگاهی زن و مرد پس از یک دوره ناکامی در دستیابی به اشتغال و توقف کامل اشتغال‌زایی سال‌های نیمه دوم دهه 1380، با پنجره‌ای از امید در حوالی سال‌های 1392 تا 1395 به خوش‌بینی رسید و انتظارات مثبت آنها فرصتی استثنایی برای بهبود وضع کشور به وجود آورد. اما بروز تغییرات بزرگ در نیمه دوم دهه گذشته، انتظارات آینده را از یک «فرصت» استثنایی به «تهدیدی» سهمگین تبدیل کرد و بحران‌های بزرگ ارزی و حضیض سرمایه‌گذاری سال‌های اخیر را به وجود آورد. خلاصه آنکه، فقر گسترده در کنار رانت‌های بزرگ، همراه با کاهش قابل توجهِ مشارکت سیاسی طی سال‌های اخیر، اعتماد را به‌عنوان مولفه اصلی سرمایه اجتماعی به‌شدت تضعیف کرده و بدبینی و ناامیدی را جایگزین انتظارات مثبت گذشته کرده است. چشم‌انداز منفی نسبت به آینده از یک طرف، خروج سرمایه را جایگزین سرمایه‌گذاری می‌کند و از طرف دیگر، به مهاجرت نیروی انسانی به‌صورت گسترده دامن می‌زند. طبیعی است کشوری که سرمایه‌های انسانی و فیزیکی خود را از دست می‌دهد و سرمایه‌های مالی و طبیعی آن هم در حالت بحرانی قرار دارد، براساس همه علائم استاندارد، در وضعیت هشدار قرار می‌گیرد. امروز درآمد سرانه ما، حتی مستقل از توزیع بسیار نابرابر آن، نه‌تنها از ترکیه، بلکه در سطحی پایین‌تر از آذربایجان، ترکمنستان و قرقیزستان قرار گرفته است.

امروز وقتی انباشت مشکلاتِ آب، خاک، پیشروی بیابان‌ها، تخریب جنگل‌ها و مراتع، آلودگی گسترده هوا، ورشکستگی صندوق‌های بازنشستگی، مشکلات عمیق نظام بانکی و کسری بودجه بزرگ ساختاری را در کنار چالش‌های جدی سیاست خارجی که محدودیت‌های مالی و اقتصادی زیادی را برای کشور به‌وجود آورده و خود را در رشد اقتصادی پایین و تورم بالا منعکس کرده، مشاهده می‌کنیم، متحیر می‌شویم که چگونه نظام حکمرانی، بی‌محابا، جبهه‌های بسیار پرریسک جدیدی مانند ورود به حوزه‌های فرهنگی شخصی مردم را به‌روی خود می‌گشاید و خود، داوطلبانه به ابعاد بحران‌ها می‌افزاید. بدون هیچ‌گونه تردیدی، اگر کشور با چالش موجودِ سیاست خارجی و مشکلات عمیقِ ضعف اعتماد به شکل حاد کنونی هم مواجه نبود، بازهم برای غلبه بر مشکلات عظیمِ انباشته‌شده موجود، مهلتی بیش از دو دهه کار فشرده پرتنشِ توأم با همراهی مردم نیاز داشت. نظام اداره کشور برای عبور از چالش‌های بزرگ موجود، به هنرمندان، ورزشکاران، استادان دانشگاه، روزنامه‌نگاران، دانشجویان و کنشگران سیاسی که نوع دیگری می‌اندیشند، نخبگانی که منتقد هستند و بسیاری دیگر از گروه‌های موثر جامعه نیازمند است. حل مشکلات عمیق کشور یک فرآیند فنی یا اداری نیست که بتوان با هر تعداد و با هر وضعیتی از شرایط سیاسی و اجتماعی و با هر کیفیتی از حکمرانی آن را به اجرا درآورد، بلکه برای این کار، ناچار به عبور از یک فرآیند بسیار پیچیده اجتماعی-سیاسی است که فقط با مرافقت، مسالمت و شنیدن نظرات و گردن‌ نهادن به خواسته‌هایی که بعضی از آنها را نظام تصمیم‌گیری هم نمی‌پسندد، حاصل می‌شود. اما متاسفانه آنچه مشاهده می‌کنیم این است که با سخاوتمندی بسیار، در هر یک از این حوادث، بخش بزرگی از این نیروهای موثر از دست رفته‌اند.  باید به این نکته مهم توجه داشت که انتقاد یک نعمت بزرگ برای تصحیح خطاهایی است که اگر مورد استفاده قرار نگیرد به اعتراض تبدیل می‌شود و اعتراض چنانچه شنیده نشود، به خشم تغییر وضعیت می‌دهد و خشم در ادامه تبدیل به نفرت می‌شود و از اینجا به بعد، خشونت به‌عنوان نیروی پیشران اصلی عمل می‌کند. »

نتیجه‌گیری: وارد فاز خشم شده‌ایم

این پنج اقتصاددان، در بخش نتیجه‌گیری بیانیه خود آورده‌اند: «شواهد نشان می‌دهد که متاسفانه به دلیل سوءتدبیر، از مراحل کم‌خطر عبور کرده و وارد فاز خشم شده‌ایم. ممکن است تصمیم‌گیرندگان موفق شوند در مرحله خشم، آن را سرکوب کنند و به اشتباه تصور کنند که غائله به پایان رسیده، اما با خشم فروخفته بخش‌های بزرگ و موثر جامعه، اداره کشور جز از طریق تداوم به‌کارگیری اجبارهای مختلف ناممکن می‌شود و این فرآیند، فاصله و قهری دائمی را میان جامعه و حکومت رقم می‌زند که نتیجه آن فقط تعمیق بیشتر فقر و فساد است. حال سوال مهم و اساسی این است که به‌راستی آیا با این وضعیت ملتهبِ پرتنش داخلی و خارجی، از کدام‌یک از ابرچالش‌هایی که گلوی کشورمان را می‌فشارد، می‌توان به‌سلامت عبور کرد؟ درخواست توأم با تاکید از نظام تصمیم‌گیری، توجه به این نکته اساسی است که جامعه ایران، امروز با مجموعه بی‌سابقه‌ای از مشکلات روبه‌رو است و به‌هیچ‌وجه ظرفیتی برای اضافه‌شدن مشکل جدید به آنها وجود ندارد. به بهانه کوچکی همه‌چیز می‌تواند به‌طور ناگهانی بر هم بریزد. برای کنار زدن مشکلات عظیم اقتصادی و چالش بزرگ سیاست خارجی، چاره‌ای جز همراه کردن مردم با همه چندگونگی و تنوعی که دارند، نیست و این همراه کردن فقط با پذیرش واقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی موجود جامعه ایران، به همین شکل موجود حاصل می‌شود.

شاید هنوز هم دیر نشده باشد. اینکه مسئولان رسماً اعلام کرده‌اند که انتقاد و اعتراض، حق مردم است اما اغتشاش و آشوب غیرقابل قبول است، بیان سنجیده‌ای است که عدم ارائه راهکارهای اجرایی برای تحقق آن، به بروز فجایعی منجر می‌شود که بخشی از آن را به‌طور ویژه، امروز در دانشگاه‌ها مشاهده می‌کنیم. فقط با به‌رسمیت شناختنِ عملی انتقاد و اعتراض است که می‌توان از شتاب گرفتن اغتشاش و به‌هم‌ریختگی فراگیر امور جلوگیری کرد. از این رو برای اجتناب از فرو افتادن عمیق‌تر در بازی باخت-باختِ موجود، ابتکار عمل به‌طور کامل با تصمیم‌گیرندگان است. هرچند توصیه به معترضان برای استفاده از ادبیاتِ اعتراضی وزین نیز همچنان یک تاکید خیرخواهانه است.

فقط لازم است یک گام متواضعانه و از روی آشتی از سوی تصمیم‌گیرندگان به جلو برداشته شود، تا جامعه پرمهر ایرانی نیز چندین گام به سمت جلو بردارد. به‌راحتی می‌شد با پذیرش خطایی که صورت گرفته و ضایعه‌ای را نه‌فقط برای یک خانواده کوچک، بلکه برای خانواده بزرگ و مهربان ایرانی به‌وجود آورده و عذرخواهی بابت آن، ابعاد غم‌بارِ موضوع، محدود به یک مساله شود. اما با کمال تاسف، آن یک مساله، امروز به ده‌ها و بلکه صدها ضایعه جبران‌ناپذیرِ انسانی، اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است. در حال حاضر همچنان این فرصت وجود دارد که با آزادی همه آنانی که فرزندان این سرزمین هستند و باید در ساختن فردای آن نقش‌آفرینی کنند و فراهم آوردن شرایط طرح و بیان آزادانه انتقادها و ابراز اعتراض‌های رسمی و مسالمت‌آمیز، گام اول انسجام مجدد جامعه برای گذار از این پیچ خطرناک برداشته شود.»

محمدجواد ظریف: نمی‌توان مردم را با خشونت حفظ کرد

رخدادهای اجتماعی و اتفاقات اخیر، متاثر از درگذشت مهسا امینی موجب شد تا اولین نشست از خانه گفت‌وگوی دانشگاه تهران با هدف بحث و بررسی موضوع گشت ارشاد و حوادث اخیر برگزار شود. در این نشست که چهره‌هایی چون تقی آزادارمکی، لعیا جنیدی، پیروز حناچی، محمود نیلی‌احمدآبادی، غلامعلی حدادعادل، ابراهیم متقی، صادق زیباکلام، الهام امین‌زاده، محمدجواد ظریف، سیدمحمدحسن ابوترابی‌فرد، علی طیب‌نیا، الهه کولائی، صادق واعظ‌زاده، حسین عباسی‌نژاد، غلامعلی افروز، علی مطهری، رضا فرجی‌دانا و دیگر اساتید مطرح دانشگاه تهران حضور داشتند، موضوع از ابعاد گوناگون و با نگاه کارشناسانه متخصصین خبره حوزه‌های مختلف کشور با هدف ایجاد فضای گفت‌وگو و تعامل میان آحاد جامعه بررسی شد.

سید محمدحسن ابوترابی‌فرد، امام جمعه موقت تهران: «از مسلمات قطعی است که ایمان را نمی‌توان تحمیل کرد. ایمان باور و اعتقاد قلبی است. بحث این است که آیا اگر ما به مسأله‌ای ایمان نداشتیم و انجام آن کار در مرئی و منظر عمومی برای جامعه آسیب جدی داشت، برای انجام آن آزاد هستیم یا خیر؟ این را باید مطالعه کرد. بدنه جامعه با یک اکثریت قاطعی به حجاب اعتقاد دارد. به ‌تازگی در تلویزیون دیدم یک خانمی خیلی شدید از حجاب دفاع می‌کند، اما به لحاظ پوشش ظاهری در سر و صورت، حجاب خوبی نداشت. با یک خانم هوشمندی از نزدیکان، تعجب خود را مطرح کردم. از من سوال کرد که پوشش لباس‌اش چطور بود؟ گفتم لباس‌اش خوب بود. گفت اینها بی‌حجابی را در بدن‌نمایی می‌دانند. ولی او خود را محجبه می‌داند. اینها مسائلی است که باید به آن توجه کرد و اساساً یک جمع علمی می‌تواند به آن بپردازد. این جمع می‌تواند در این مورد بررسی کند که اگر در یک حدی مسائل اجتماعی، فرهنگی و دینی اقتضائاتی دارد چگونه عمل کنیم تا با آسیب روبرو نشویم.»

سعیدرضا عاملی، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: «تحلیل درست از وقایع اجتماعی به حل مسائل اجتماعی کمک می‌کند. اگر تحلیل درست و عمیق نباشد و ابعاد مختلف مساله در آن دیده نشود، راه‌حل مناسبی هم نمی‌تواند از آن بیرون بیاید. در ناآرامی‌های اخیر در کشور، یک بزرگنمایی هم وجود دارد. هر مساله‌ای که به وجود می‌آید، در کنارش ایران‌هراسی، اسلام‌هراسی، شیعه‌هراسی، دولت‌هراسی و انقلابی‌هراسی به وجود می‌آید. بازنمایی که از مساله حجاب در عرصه رسانه‌ای غرب صورت گرفت «حجاب اجباری» بود. «حجاب اجباری» بیان یک مغالطه غلط است. حجاب یک ضرورت اجتماعی است. ۹۰ درصد آنچه شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوب کرده مربوط به تقویت حوزه شناخت نسل جوان و تقویت مهارت‌های فکری نسل جوان است. آنچه که به بهانه فوت خانم امینی در ایران صورت گرفت، یک جنگ رسانه‌ای بود و یک مهندسی بعد از ماجرای خانم مهسا امینی صورت گرفته که صدایش از درون بی‌بی‌سی و ایران‌اینترنشنال و منافقین و کومله و چپ‌های تند دنیا بیرون آمد.»

علی مطهری، نماینده سابق مجلس: «به نظر می‌رسد از خشونت با افرادی که فقط شعار می‌دهند باید پرهیز شود و اصرار نداشته باشیم که این داستان زودتر تمام شود. اما آن کسی که می‌خواهد تخریب کند و آتش بزند، باید مورد برخورد قرار گیرد. دعوت به گفت‌وگو داشته باشیم. به همین خانمی که روسری‌اش را برداشته است، فرصت دهیم که بیاید حرفش را بزند. ما هم منطق داریم و نمی‌ترسیم. عده‌ای از افرادی که شعار آزادی می‌دهند، دنبال برداشتن حجاب هستند، ما باید به پوشش اسلامی در دانشگاه‌ها و ادارات تاکید داشته باشیم و پوشش در خیایان را در مرحله دوم قرار دهیم.»

محمدجواد ظریف وزیر سابق امورخارجه: «در طول ۴۲ سال گذشته، مردم بزرگترین عامل امنیت و استقرار و ثبات نظام جمهوری اسلامی ایران بوده‌اند. ما زیر بار زور نمی‌رویم و مردمی داریم که در برابر حرف نادرست مقاومت می‌کنند. اشتباه بزرگی است، اگر فکر می‌کنیم می‌توانیم مردم را نادیده بگیریم. تصور اینکه بتوان مردم را با خشونت حفظ کرد، تصوری است که خدا به پیغمبر می‌فرماید تو هم نمی‌توانی؛ در دنیایی که ارتباطات، جهانی شده، روایت‌های جهانی هستند که ذهن‌ها را می‌سازند و سیاست‌ها را شکل می‌دهند. تصویری که از دانشجوی زندانی در دنیا ایجاد می‌شود، این است که در قشر روشنفکر دانشگاهی ایران یک تعارض اساسی وجود دارد، اما اینکه دانشجو بتواند حرفش را بزند نقطه قوت ما محسوب می‌شود.»

غلامعلی حدادعادل، استاد پیشکسوت دانشگاه تهران: «ایران، جرم بزرگی مرتکب شده و آن استقلال‌طلبی است. جامعه ما به‌سرعت به سمت دوقطبی شدن پیش می‌رود. یک عده حزب‌اللهی محض، یک عده هم صددرصد مخالف آنها. چیزی که مهم می‌دانم رواج گفتمان عقلانی و استفاد از آن توسط متدینین و موافقان انقلاب است. اگر عقلانیت را از گفتمان انقلابی و اسلامی کنار بگذاریم یا آن را تضعیف کنیم، یعنی به دست خودمان داریم به دوگانگی و دوقطبی شدن جامعه کمک می‌کنیم. اتفاقی که این روزها در کشور افتاده، از هر جهت اسباب تأسف است. بنده حتی برای آن جوان‌هایی که می‌آیند و شعارهای هنجارشکن می‌دهند و تخریب می‌کنند و دستگیر و زندانی می‌شوند هم غصه می‌خورم؛ نه‌فقط غصه آن پلیسی را می‌خورم که آن آقا رفته گلویش را ببرد، نه‌فقط غصه آن پلیسی را می‌خورم که رویش بنزین ریخته و آتش زدند و آن جوانی دیگر که در موکب مشهد ایستاده بود و خنجر در قلبش فرو کردند و کشتند.»

لعیا جنیدی، عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران: «از هر اختیاری که دارید استفاده کنید تا دانشجویان حتی یک‌شب هم در بازداشت نمانند و بعداً هم بتوانند برائت بگیرند. درج بازداشت در سابقه آنها جز اینکه منجر به جامعه‌ستیزی شود، دستاورد دیگری نخواهد داشت. بدتر از ناامیدی، بی‌تعلقی است؛ یک شهروند باید یک تعلقی به جامعه داشته باشد تا در ستیز با جامعه قرار نگیرد. آمار مهاجرت ایران حتی در حد و گاهی بیش از کشورهای جنگ‌زده است و بیشتر آنها دارند از همین دانشگاه‌های خودمان می‌روند.»

علی طیب‌نیا، استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران: «با انباشتی از مشکلات در حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی مواجه هستیم که هر زمان به شکلی خود را نشان می‌دهد؛ یک روز با افزایش قیمت بنزین، یک روز با حذف یارانه‌ها و یک روز به بهانه فوت خانم مهسا امینی خود را نشان می‌دهد. این یک بهانه است و ما از قبل انتظار داشتیم در تداوم تحرکات قبلی، چنین حادثه‌ای اتفاق بیفتد. چیزی حدود ۴۰ سال است که درآمد سرانه در ایران نه‌تنها افزایش نداشته، بلکه کاهش پیدا کرده است. بیکاری نسل جوان یک مشکل جدی است، با تورم‌های ۵۰ تا ۶۰ درصدی مواجه هستیم، جوانان، آینده روشنی برای خود نمی‌بینند و از کسی که آینده روشنی ندارد و چیزی ندارد که از دست بدهد، انتظاری بیشتر از این نمی‌توانید داشته باشید. علت بروز مشکلات را باید در نظام تدبیر خود جست‌وجو کنیم. ما یک نظام تدبیر شایسته در حوزه سیاست داخلی و خارجی و مسائل اقتصادی نداریم و این معلول فقدان یک نظام تدبیر شایسته در کشور است.»

الهه کولایی، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران: «فضای گفت‌وگو و طرح دیدگاه‌های متفاوت و متعارض در نهادهای دانشجویی دانشگاه فراهم شود. اجازه دهیم این فضای گفت‌وگو فراهم شود.  همه می‌دانیم که در سطح منطقه و پیرامون ما چه مسائلی می‌گذرد و در محیط بین‌المللی با چه مسائلی در تقابل نظم جهانی مواجه هستیم. ولی با این همه، باید به درون نگاه کنیم و بسترهایی که باعث شد این وضعیت امروز در کشورمان شکل بگیرد را شناسایی کنیم.»

بیانیه اساتید دانشگاه شریف

از سوی دیگر، 65تن از اساتید دانشگاه صنعتی شریف نیز در پی حوادث رخ‌داده در دانشگاه طی بیانیه‌ای سخنی با دانشجویان و انذاری با مسئولان داشتند. در بخش سخن با دانشجویان این بیانیه آمده است:«جوانان ایران چیز زیادی نمی‌خواهند، آزادی و کرامت، اشتغال، ازدواج، مسکن و امید به آینده. فراهم آوردن اینها مقدمّاتی دارد که رونق اقتصادی و ارتباطات متعادل جهانی از نخستین آنهاست.» در ادامه این بیانیه آمده است: «ایران متعلق به همه است. نمی‌توان سلائق، خواسته‌ها، اندیشه‌ها، مصوّبات، قوانین و حتّی اجتهاد یک عده را بر عده دیگری تحمیل کرد. غالب مردم ایران مسلمانند، ولی به‌وضوح دولت کنونی را  نمی‌پسندند. دولتی که با تحریم گسترده انتخابات توسط مردم به روی کار آمده و مجلسی که به دلیل نظارت مستمر استصوابی از افراد کارآمد و کاردان خالی شده است، نمی‌توانند بحران‌های فزاینده کشور را حل کنند. ما مجلس و دولت کارآمدتری می‌خواهیم.» در ادامه این بیانیه، خطاب به مسئولین کشوری آمده است: «گشت‌های منکراتی و ارشادی را جمع‌آوری کنید، زیرا اینها جز بسط منکرات کاری انجام نمی‌دهند. نظارت استصوابی را کنار بگذارید زیرا سبب کنار گذاشته شدن شایستگان و به‌قدرت رسیدن فرصت‌طلبان نادان است. به اشتباهات خود- حداقل در خفا هم که شده- اقرار کنید و بدانید این راهی که می‌روید سرانجام مطلوبی ندارد.» این بیانیه به امضای اساتید رشته‌های فنی دانشگاه شریف رسیده که از جمله چهره‌های شاخص آن رضا منصوری، رئیس انجمن فیزیک ایران است.

برچسب ها
مشاهده بیشتر

فاطمه لطفی

• فوق لیسانس مهندسی محیط زیست • خبرنگار تخصصی انرژی • مترجم کتابهای عطش بزرگ، تصفیه پسابهای صنعتی، تصفیه آب، استفاده مجدد از آبهای صنعتی، فرایندها و عملیات واحد در تصفیه آب و ساز و کار توسعه پاک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن