پیش‌بینی انقراض

درباره کریستین لاگارد: رئیس بانک مرکزی اروپا از چه چیز خبر دارد که دیگران بی‌خبرند؟

 

بن مانستر | پولیتیکو

ترجمه: فاطمه لطفی

روزنامه هم‌میهن

 

ماه گذشته کریستین‌لاگارد، رئیس بانک مرکزی اروپا، در اعماق بیابان وایومینگ، در برابر مخاطبان زیادی از نخبگان بانک مرکزی سخنرانی کرد و از پیش‌بینی‌اش از فروپاشی نظم مالی بین‌المللی گفت. اگرچه هشدارهایش مملو از اصطلاحات غیرقابل درک بود، اما متن سخنرانی‌اش به اندازه کافی واضح و مشخص بود.

به گزارش نشریه پولیتیکو، کریستین لاگارد به جمعیتی که برای شرکت در مجمع سالانه بانک مرکزی در جکسون‌هول، وایومینگ جمع شده بودند، گفت: «سناریوهای قابل‌قبولی وجود دارد که می‌توانیم شاهد تغییرات اساسی در ماهیت تعاملات اقتصادی جهانی باشیم. مفروضاتی که مدت‌ها از مدیریت تکنوکراتیک نظم جهانی خبر می‌دادند، در هم شکسته‌اند». به گفته او جهان به‌زودی می‌تواند وارد «عصر جدیدی» شود که در آن «قانون‌های گذشته احتمالا دیگر راهنمای خوبی برای نحوه عملکرد اقتصاد نباشند».

او اضافه کرد: «برای سیاست‌گذارانی که وظیفه به ثبات رساندن [اقتصاد] را دارند، این چالشی مهم است.»

[سخن گفتن از] یک «عصر جدید»؟ آن هم از طرف یکی از افسرده‌کننده‌ترین و بی‌خیال‌ترین اعضای کشیشان تکنوکرات جهانی، یعنی بانکداران بانک‌های مرکزی؟ این هشدار در جکسون‌هول اولین هشدار لاگارد نیست که علناً نگرانی خود را درباره سرنوشت نظم بین‌المللی بازارهای آزاد، سلطه دلار و جهانی‌سازی نشان می‌دهد. دیگرانی هم بوده‌اند که چنین هشدارهایی داده‌اند اما موضوع این است که لاگارد صریح صحبت کرده است. در ماه آوریل لاگارد اولین بانکدار عمده‌ترین بانک مرکزی غرب بود که نگرانی‌های صریح خود را در مورد شکنندگی دلار مطرح کرد، [ارزی] که به گفته او، سلطه بین‌المللی آن «دیگر نباید بدیهی انگاشته شود».

چنین سخنانی از فردی به‌عنوان رهبر مرجع مقدس پولی، که بخش ارتباطاتش به ندرت چیزی جذاب‌تر از سیاست‌های ترازنامه‌ها و تعدیل نرخ سپرده منتشر می‌کند، کاملاً عجیب بود. [این سخنان حتی] از زنی که دوران طولانی مسئولیتش در سطوح بالای [جهانی] با احترام به نظم بین‌المللیِ تحت رهبری ایالات‌متحده تعریف شده، به نوعی ارتداد هم به حساب می‌آید. هشداردهنده‌تر از همه، دیدن لاقیدی لاگارد به قدرتی بود که سخنانش بر وضعیت نظم بین‌المللی مذکور اعمال می‌کرد. یکی از مقامات بانک مرکزی اروپا می‌پرسید که منظور از این جملات چیست، تا مطمئن شود که این سخنرانی «سوءتعبیرشده» و صرفاً تاییدی بر دستور محدود این مؤسسه برای ثبات قیمت است.

اما نباید تعجب کرد از اینکه لاگارد پس از یک عمر مدیریت مؤسسه‌ای جهانی، بحرانی بعد از بحرانی دیگر، یک رویداد احتمالی انقراض را شناسایی کرده و بار دیگر ندا می‌دهد که این اوست که باید به جهان کمک کند تا جلوی این بحران گرفته شود. جی نیومن، سرمایه‌گذار، می‌گوید: «من قبول دارم که او از چیزی آگاه است. تغییرات بزرگی در تجارت و سرمایه‌گذاری رخ خواهد داد». پل پودولسکی، یکی دیگر از تاجران قدیمی، گمان دارد که لاگارد با برند فرانسوی در حال آماده‌سازی بانک مرکزی اروپا برای «وضعیت احتمالی است که در آن یورو بیش از حد معمول سیستم جهانی را رهبری خواهد کرد».

سردرگمی به‌ویژه در بی‌توجهی آشکار لاگارد به سنت ملایمت در تجارتی که در آن هر سخنی به‌شدت توسط نیروهای وسواسی و تند و تیز بازار بررسی می‌شود، آشکار است. تحلیلگری عصبی و وحشت‌زده، می‌گوید: «آنچه لاگارد گفت سخنان طبیعی یک بانک‌دار بانک مرکزی نیست، شاید او متوجه نباشد که این سخنان برای یک بانک مرکزی چقدر غیرعادی است، یا شاید او چیزی می‌داند که ما نمی‌دانیم.»

پس لاگارد چه می‌خواهد؟

مشکل این است که درک چیزی که او را وادار به گفتن چنین مسائلی کرده، مشکل است. اندک کسانی توانسته‌اند احساسات قوی یا اصول هدایت‌کننده‌ای را در او تشخیص دهند که فراتر از مفهوم مبهم «خدمت» به نهادهایی‌است که لاگارد همواره در بحران‌های دوران‌ساز هدایت‌شان می‌کند. لاگارد چون ابوالهولی با لبخند برنده‌ها بر لب، جذابیتی را داراست که می‌تواند صحیح و حساب‌شده ظاهر شود. یکی از همکاران سابقش می‌گوید: «اگر لازم تشخیص می‌داد، می‌توانست بامزه هم بشود».

تفریح لاگارد چیست؟ او به ندرت برای لذت مطالعه می‌کند. هیچ‌کدام از کسانی که با پولیتیکو مصاحبه کردند هرگز ندیده‌اند لاگارد کتابی یا چیزی بخواند که به‌نوعی یک دستور سیاسی نباشد. او وقتی برای سرگرمی ندارد. کسانی که او را می‌شناسند چنین استنباط می‌کنند که از نظر نگاه به جهان اگر به چیزی هم اعتقاد داشته باشد، یک مرکزگرا یا به‌طور مبهم راست‌میانه است. اما در عمل‌گرایی کوتاهی می‌کند.

برخلاف بسیاری از تکنوکرات‌هایی که لاگارد خود را در محاصره آنها می‌بیند، او رئیسی جذاب و ارتباط‌دهنده ماهر است. استعدادی عجیب و غریب و فارست‌گامپ‌گونه برای یافتن نبض محرک تاریخ دارد و اگر دقیقاً هم این نبض را نیابد اما زنده نگهش می‌دارد.

از همان ابتدا او خط سیری عمودگونه داشته، از اعماق حومه نرماندی به رهبری شرکت حقوقی بزرگ شیکاگو‌بیکر‌مکنزی رسید و نخبگان تجاری بین‌المللی را جذب شرکت کرد. در زمان اوج سیاست‌های جهانی شدن، این شرکت به شرکت‌های نوپای بزرگی مانند Dell کمک کرد تا در اروپا نفوذ کنند و در سال 2005 شهرت روزافزونْ او را در نقشی غیرمنتخب در سیاست فرانسه بالا کشیده بود. لاگارد به‌عنوان وزیر دارایی، با بحران مالی دست‌و‌پنجه نرم کرد، به نیکلا سارکوزی وفادار بود (او نوشت: «تا زمانی که برایت مناسب است، از من استفاده کن») و بعدها به دلیل «سهل‌انگاری» پرداخت وجوه عمومی به یک تاجر میلیاردر محکوم شد، اما با نظر لطف قاضی از مجازات رها شد.

لاگارد در خط مقدم همیشه در حال تغییر رضایت مؤسسه باقی ماند؛ شخصیتی شبه‌تشریفاتی و شبیه الیزابت دوم که مباشری مؤثر می‌تواند باشد اما اغلب به دلیل شرایط از اعمال قدرت واقعی محروم بود. زمانی را در نظر بگیرید که لاگارد مدیرعامل صندوق بین‌المللی پول بود؛ مؤسسه‌ای 77ساله و مقدس که اغلب با شرایط سخت به کشورهای بدهکار وام می‌دهد، درحالی‌که هیچ مؤسسه دیگری چنین کاری نمی‌کند. او در سال 2011 به صندوق بین‌المللی پول پیوست. دوران تاریکی بود؛ اوج بحران منطقه یورو. یونان پیشکسوتی ناراضی بود که مجبور شد به دستور طلبکاران فرانسوی-آلمانی خود پس از یک دهه هدررفت منابع، که اثرات آن را با دستکاری داده‌های رسمی خود پنهان می‌کرد، تقریباً به‌طرز مرگباری هزینه‌های عمومی خود را کاهش دهد.

با این حال زمانی که در سمت ریاست [صندوق بین‌المللی پول] قرار گرفت، چیزی بیش از یک مدیر میانی ظریف نبود و اعتراف می‌کرد که این او نیست که تصمیمات بزرگ می‌گیرد. او معترف بود که آنچنان اقتصاددانی هم نیست؛ اقتصاددان ارشد خودش، اولیویه بلانچارد، او را به «سال اول دوره کارشناسی» تشبیه کرده بود. لاگارد پس از پیوستن به این تیم گفت: «سعی خواهم کرد رهبر ارکستر خوبی باشم و خیلی شاعرانه صحبت نکنیم، همه رهبران ارکستر حتما قادر به نواختن پیانو، چنگ، ویولن یا ویولن‌سل نیستند». او اساساً یک میانجی آگاه بود که برای ایجاد اجماع بین نمایندگان دولت‌-ملت‌های حاضر در هیئت‌مدیره صندوق بین‌المللی پول این سو و آن سو می‌رفت اما چیزی به آنها دیکته نمی‌کرد، که در عمل، به عقیده برخی، به معنای برنده شدن در هر تصمیمی بود که اروپایی‌ها و ایالات‌متحده از قبل گرفته بودند.

به گفته پائولو نوگوئرا باتیستا، عضو هیئت‌مدیره برزیلی صندوق در آن دوران، او کشورهای تازه‌وارد [به صندوق] را مقابل یکدیگر قرار داد و امتیازات بزرگی را به قدرتمندترین تازه‌وارد، یعنی چین، بخشید، اما دیگران کنار گذاشته شدند. «مدیرعامل و کارکنان صندوق به‌صورت جداگانه به ما مراجعه می‌کردند تا نظرات‌شان را بگویند. می‌گفتند، ما می‌دانیم که شما از این راه‌حل راضی نیستید، اما اجازه دهید به شما بگویم. ما در حال حاضر اکثریت لازم را داریم و اگر [در برابر لاگارد] همچنان مقاومت می‌کردیم، در اقلیت بودیم.» گویا لاگارد آشکارا به عضو هیئت‌مدیره آمریکایی، دیوید لیپتون، نزدیک بود. دانیل هلر، نماینده سوئیس در هیئت‌مدیره، می‌گفت: «کریستین بدون دیوید رئیس چندان خوبی نبود و دیوید به او نیاز داشت تا با گیرایی و جذابیت لاگارد وجهه‌ صندوق باشد».

نتیجه؟ برخلاف توصیه ایالات متحده، بسیاری از اعضای بازارهای نوظهور و متفکران خود صندوق، از جمله بلانچارد، صندوق در مقابل فشار اروپا سر تعظیم فرود آورد و قراردادی را امضا کرد که یونان را قبل از اینکه فرصت مذاکره مجدد داشته باشد، برای چهار سال دیگر در زیر دین خود قرار داد. حتی زمانی که خود لاگارد با دیدگاه بلانچارد موافق بود، فشار از سوی بلوکی تحت رهبری آلمان به این معنی بود که لاگارد تغییر چندانی نخواهد داشت. وقتی در سال 2015 تنش‌های ناشی از آن کمک مالی به جوشش درآمد و باعث‌و‌بانی ظهور یک دولت چپ افسارگسیخته در یونان شد، هیچ‌کس تعجب نکرد.

لاگارد توانست در اجلاس‌های پرتنش وزرای دارایی منطقه یورو، که در کنار یک میز طولانی در اتاقی بدون پنجره در بروکسل برگزار می‌شود، حواس‌پرتی‌های بی‌خطر خود را به نمایش بگذارد. جرون دایسلبلوم، رئیس وقت یوروگروپ، می‌گوید: «او بسیار سرگرم‌کننده بود.» و در «غیرممکن‌ترین لحظات» که سرنوشت یونان و منطقه یورو روی میز مذاکره بود، «او دستش را داخل کیفش برد و چند شکلات بیرون آورد و گفت: بیا شکلات بخوریم!»

یانیس واروفاکیس، وزیر دارایی یونان در آن زمان می‌گوید: «بله، لاگارد شخصاً خون‌گرم بود». اما برای او، این خون‌گرمی به درد نمی‌خورد. «از آنجایی که صندوق بین‌المللی پول او را بسیار محدود کرده بود، بنابراین ناتوان بود و با توجه به اینکه او اصلا نمی‌خواست با نوک زدن به دستورالعمل‌های مؤسسه، موقعیت خودش را به خطر بیندازد، بدش نمی‌آمد با شکست ما همراهی کند.»

به نظر می‌رسید که در کنار عصبانیت ایالات متحده، منطقه یورو بر بحران وجودی خود غلبه کرده است، صندوق از مذاکرات پرتنش 11ساعته بر سر سومین بسته کمک مالی با دولت یونان خارج شد و دلیل آن اختلافات عمده بین آتن و طلبکارانش بود. لاگارد، که دست‌هایش به دقت از هر آنچه می‌توانست مربوط به اتفاقات آینده باشد شسته شده بود، با شهرتی دست‌نخورده ظاهر شد. [اشاره است به ماجرای «پونتیوس پیلانوس» حاکم رومی شهر اورشلیم که وقتی حکم به صلیب کشیدن عیسی را داد گفت: «من در مرگ این مرد درست‌کار بی‌تقصیرم و این شما یهودیان هستید که او را به مرگ می‌سپارید». و آن‌گاه برای سلب مسئولیت از خود، دستور داد آب آوردند و دست‌هایش را در آب شست. (مترجم)]

رویاپرداز کوچک

با تغییر جهت اخیر او به‌عنوان یک رویاپرداز کوچک چه باید کرد؟ لاگارد همیشه مشکلات بزرگ و شایان توجه روز را در رسانه‌ها مطرح کرده است؛ سال گذشته در تلویزیون پربیننده ایرلند ظاهر شد تا لم داده بر صندلی راحتی، تشخیصی روانشناختی از ولادیمیر پوتین ارائه دهد و در سال 2019 در مجله ال‌فرانس درباره زندگی جنسی خود صحبت کند. اما اکنون، سخنانش وزنی مهم و خطیر دارند، وزنی که او [اهمیتش را] به سختی فراگرفته است.

لاگارد ابتدا با نزاکتی مخصوص خودش، ادعا کرد که حتی نمی‌خواهد شغلی در بانک مرکزی اروپا داشته باشد، هرچند در عرض چند ماه از او خواسته شد تا نامزد این مسند شود و تا نوامبر 2019 که شاهد تصاحب مسئولیت کمیسیون اروپا توسط اورسولا‌فون‌در‌لاین آلمانی بود، این مقام را کسب کرد. کارستن برژسکی، اقتصاددان ارشد در آی‌ان‌جی اکونومیکس و منتقد سرسخت لاگارد، می‌گوید: «بنابراین لاگارد با شعار سبز کردن اقتصاد و سایر مواردی که فراتر از سیاست‌های پولی صندوق است، به کار گرفته شد و بعد ما گرفتار همه‌گیری شدیم».

ویروس کرونای جدید چیزی بیش از تطابق با مهارت‌های ارتباطی لاف‌زنانه لاگارد (یا در واقع، هر کس دیگری) بود. اما این بدان معنا نیست که او نمی‌توانست آسیب زیادی وارد کند. فاجعه درست در آغاز همه‌گیری، در کنفرانسی در 12 مارس 2020 رخ داد که لاگارد در حال پاسخگویی به سوالات رسانه‌ها درباره شیوع هشداردهنده اولیه کووید-19 در شمال ایتالیا بود. لاگارد در مقابل این سوال که آیا او برای کاهش «گستره» بسیار خطرناک سود پرداختی به بدهی ایتالیا اقدام می‌کند یا خیر؟ پاسخ افتضاحی داد که اقتصاد ایتالیا را به نقطه انفجار رساند و بیشتر از آن اعتبار خود او را.

این پاسخ فاجعه‌بار چه بود؟ «ما به این گستره نزدیک هم نیستیم».

شاید زیاد مهم به نظر نرسد، اما در دنیای محرمانه بانک مرکزی، این پاسخ معادل با پاسخ یک ساحره بود. سال‌ها قبل، ماریو دراگی، سلف لاگارد، با اعلام اینکه بانک مرکزی اروپا «هر کاری که لازم باشد» برای حمایت از میلیاردها یورو از بدهی‌های دولتی در معرض خطر انجام می‌دهد، «منطقه یورو» را نجات داده بود. بانکداری مرکزی بر عرفان مرموزی تکیه دارد که دراگی، تکنوکرات منزوی و آموزش‌دیده یسوعی، به‌طور کلی از آن برخوردار بود. با اشاره ایتالیایی‌ها، بازارهای بدهی آرام شدند. دراگی حتی نیازی به استفاده از «بازوکا»ی مجازی هم نداشت که منطقه یورو را پر از پول می‌کند. حرفش حرف بود.

نظر لاگارد اما برعکس «هرچه لازم باشد» بود، یک بازوکای آماده شلیک. برژسکی با تعجب می‌گوید: «من دیدم روح دراگی اتاق را ترک کرد.» سال‌ها ما را جادوی معروف او خراب کرده بود، [جادو این بود که] این مرد می‌توانست بازارهای مالی را فقط با نگاه کردن به دفترچه تلفنش آرام کند، و بعد لاگارد می‌آید و ظرف 10 دقیقه آن را خراب می‌کند. جن جادوی دراگی [از بدن بازارهای مالی] خارج شد و لاگارد همان جن‌گیر بود.»

بازارهای اوراق قرضه منفجر شد. لاگارد قبل از پیوستن به بانک [مرکزی اروپا] به‌عنوان یک حَکَم مطرح شده بود که نقش اصلی‌اش ایجاد اجماع بین رؤسای بانک مرکزی بود که در بانک مرکزی اروپا تصمیم‌گیرنده بودند. اما ناکامی «گستره» یادآوری بدی بود از اینکه پاسخگو بودن او به‌عنوان صدای سیاست پولی یورو کاملاً منحصر‌به‌فرد است و لاگارد در [این ناکامی] دمید. اقتدار او سقوط کرد. برژسکی می‌گوید: «در گذشته می‌دانستیم که باید با دقت به دراگی گوش کنیم. اکنون بازارها می‌دانند که معمولا لاگارد نیست که کنترل اوضاع را به دست دارد.» بعلاوه، او بیش از حد به خود خوش می‌گذراند و در مورد تغییر‌اقلیم و عدالت اجتماعی رسالتی بر دوش خود احساس می‌کند. به گفته برژسکی: «به‌عنوان رئیس یک بانک مرکزی، نمی‌توانید بداهه سخن بگویید. کسل‌کننده می‌شوید، پیام‌های مشابه را بارها و بارها تکرار می‌کنید». یک تحلیلگر به یاد می‌آورد که یک بار، که یک کنفرانس خبری تمام شد، خبرنگاران به سمت رئیس بخش عملیات بازار بانک مرکزی اروپا، ایزابل اشنابل، رفتند و لاگارد را تنها گذاشتند و او شروع به یادداشت‌برداری کرد.

همکاران سابق لاگارد از خود می‌پرسند که آیا او دلتنگ صندوق بین‌المللی می‌شود، در این صندوق او می‌توانست یک سرمایه‌دار راک‌استار باشد و بدون نگرانی درباره چگونگی بیاناتش اظهارنظر کند. هلر، عضو هیئت‌مدیره سوئیس، می‌گوید: «منظورم این است که این شغل [ریاست بانک مرکزی اروپا] فوق‌العاده است، رئیس این مؤسسه با قدرت‌های جهانی در بالاترین سطح مرتبط است». رسانه‌های فرانسوی مطابق معمول اینطور القا می‌کنند که چشم لاگارد به‌دنبال ریاست‌جمهوری است، این شایعه هرگز به‌طور کامل از بین نرفت.

برژسکی می‌گوید: «شاید نگاه او به بانک‌های مرکزی نگاه عاقل اندر‌سفیه باشد، شاید فکر می‌کند این شغل کسل‌کننده است».

سخنی که لاگارد می‌گوید از روی عمد است

همه اینها به این معناست که  حالا وقتی لاگارد چیزی می‌گوید، می‌توان تصور کرد که سخنش را به عمد گفته است. کلاس نات، رئیس بانک مرکزی هلند می‌گوید: «او منحنی یادگیری بسیار شیب‌داری داشت، اما منحنی یادگیری را نیز خیلی سریع طی کرده». [منحنی یادگیری، نمودار رابطه میان عملکرد و زمان لازم برای انجام کاری. (مترجم)] حتی برژسکی مشاهده کرد که تجربه وحشتناک تورم در سال گذشته، جدیت خسته‌کننده خاصی را به لاگارد تحمیل کرده است و او اخیراً روزنامه‌نگار رویترز را که تغییر دیدگاه او در مورد سیاست پولی را زیر سوال برده بود، سرزنش کرد. لاگارد در سکوی خطابه بی‌روح به نظر می‌رسد، بی‌حوصله است و دیگر سرگرم‌کننده نیست؛ به گفته برژسکی، ناامیدی فزاینده‌ای که حداقل او را در بازارها معتبرتر کرده است.

شاید لاگارد درست همانطور که عقاید خود را در مورد تغییر اقلیم و جنگ در اوکراین بیان کرده با نظرات اخیر خود به‌دنبال بحران بزرگ بعدی باشد که رهبری تشریفاتی را برعهده بگیرد. تیم تبلیغاتی پرکار او علاوه بر تشدید سیاست‌ها، برندسازی خط‌مشی را در اولویت قرار می‌دهد که در برگیرنده چنین مواردی است: ندایی سرزنده و شاد، استفاده از سه‌گانه‌های واج‌آرایی [مثلا گفتن اینکه چیزی «عالی است، فوق‌العاده است، شگفت‌انگیز است» شکی برای شما باقی نمی‌گذارد که این چیز واقعاً چیز فوق‌العاده‌ای است (مترجم)]، استفاده از توضیحات کاریکاتوری برای سیاست‌ها. مارتیش کازاکس، رئیس بانک مرکزی لتونی، می‌گوید: «او کلیات را می‌نگرد. فقط به رزومه او نگاه کنید. من فکر می‌کنم او حسود است و هنوز هم به‌دنبال لحظه «هرچه لازم باشد» است.»

بسیار محتمل است که لاگارد عمیقاً باور دارد که اوضاع رو به بدترشدن گذاشته و به‌نوعی عزادار فروپاشی سیستم جهانی‌شده‌ای است که او شکلش داد و به نوبه خود [این سیستم هم] او را شکل داد. سیاست پولی مؤثر مستلزم اختلاط و پیوند حجم داده‌ای در حد یک سیاره است و لاگارد آموزش‌دیده‌ تنفس در کهکشان‌های بزرگ است و بیشتر عمرش در زمان بیداری را صرف مطالعه مطالب فشرده می‌کند. پودولسکی ناظر کهنه‌کار بازار می‌گوید: «پاورقی‌های سخنرانی‌هایش را بخوانید. تنها کاری که او انجام می‌دهد این است که همچون وکلا تمام تحقیقات کارکنان بانک مرکزی اروپا، سازمان همکاری‌ و توسعه اقتصادی و صندوق بین‌المللی پول را می‌خواند، یا از کارکنانش می‌خواهد بخوانند و بخش‌هایی را بیرون بکشند که مورد سوال است».

پودولسکی می‌گوید لاگارد مانند جغد قبل از زلزله، با چشم‌انداز «دنیای متخاصم‌تر»، جنگ و جهانی‌زدایی، زوال چین و تورمی که هرگز نمی‌میرد، زنده می‌‌ماند. این یک بلاتکلیفی پرهرج‌و‌مرجی است که پیش از اعلام روز پنجشنبه در مورد اینکه آیا بانک [مرکزی اروپا سیاست] افزایش نرخ‌های بهره را ادامه می‌دهد یا فعلا این کار را متوقف می‌کند و اذعان به اینکه اقتصاد و به‌ویژه بخش تولید حساس از لحاظ سیاسی، سرد شده، شورای حاکمیت بانک مرکزی اروپا را دچار دوپارگی و بازارها را ناآرام کرد. (بانک مرکزی اروپا و لاگارد، از طریق دفتر مطبوعاتی بانک، از اظهارنظر در مورد این مقاله خودداری کردند.)

با این حال احتمال دیگری وجود دارد. لاگارد آموخته که پیش‌بینی‌های یک بانک مرکزی بزرگ، خطر خودشکوفایی را به همراه دارد. تحلیلگری که نخواست نامش فاش شود، گفت: «اگر لاگارد وزیر دارایی بود، هیچ کس به حرف‌هایش توجه نمی‌کرد». خود لاگارد هم در سخنرانی اخیر خود خاطرنشان کرد درحالی‌که تورم بیداد می‌کند، مردم هر چه بیشتر با عملیات و ارتباطات بانک هماهنگ می‌شوند، «یک پنجره زمانی ارزشمند برای ارائه پیام‌های کلیدی ما» فراهم می‌شود.

پیام‌های کلیدی چیست! سیاست پولی در حال حاضر شکل ضعیفی از کنترل ذهن جمعی است؛ آیا لاگارد می‌خواهد یک پارادایم اقتصادی جدید را به‌صورت شفاهی به وجود بیاورد که بر پایه آن بخت حرفه‌ای خود را به دست آورد؟ او همیشه مایل بوده هر چه برای بقایش لازم است بگوید حتی زمانی که گفتنش فراتر از سطح صلاحیت او باشد. میراث او به‌عنوان رئیس بانک مرکزی اروپا که بر افزایش ارزش یورو به‌عنوان چالشی برای سلطه دلار نظارت می‌کرد، پَر زیبایی خواهد بود بر کلاهش.

و اگر این آرماگدون هرگز فرا نرسد او در موقعیت مناسبی قرار خواهد گرفت تا از آن جلوگیری کند؟ لاگارد با افزایش ناگهانی تورم تحقیر شد. برد ستسر، اقتصاددان سابق خزانه‌داری ایالات‌متحده گفته اظهارات اخیر او نشان‌دهنده تمایل به تاکید بر خطرات به‌عنوان نوعی کنترل خسارت است.

نام آن را مدیریت انتظارات آخرالزمانی بگذارید. اگر سیاست بانک مرکزی اروپا نتواند اروپا را از طریق چندپارگی اقتصاد جهانی هدایت کند، لاگارد می‌تواند به راحتی بگوید، خُب متاسفم، من همیشه هشدار می‌دادم که این اتفاق می‌افتد و بعد بی‌عیب از این مصیبت بیرون می‌آید، مطمئناً اپرا ممکن است تبدیل به آوارهای شعله‌وری شود اما در نهایت او فقط رهبری می‌کند.

 

برچسب ها
مشاهده بیشتر

فاطمه لطفی

• فوق لیسانس مهندسی محیط زیست • خبرنگار تخصصی انرژی • مترجم کتابهای عطش بزرگ، تصفیه پسابهای صنعتی، تصفیه آب، استفاده مجدد از آبهای صنعتی، فرایندها و عملیات واحد در تصفیه آب و ساز و کار توسعه پاک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن