جنگلهاى زاگرس در خطر نابودی
در شماره امروز روزنامه اطلاعات بخش دوم گزارش مظفر شیروانی،کارشناس بینالمللی جنگل درباره جنگلهای زاگرس منتشر شد که در ادامه میآید:
آنچه در پی آمده است نگاهی دارد به وضع جنگل های زاگرس و ریشهیابی روند تدریجی نابودی این عرصههای جنگلی که بخش اول آن را پریروز ملاحظه کردید و اینک بخش دوم و پایانی را میخوانید:
***
اکتفا کردن به سوزاندن حجم زیادى از درختان بیمار گرچه یک راه حل فورى به منظور جلوگیرى از شیوع و پراکندگى بیمارى است، اما به هیچ وجه علت اصلى بیمار شدن درختان و چگونگى اتخاذ تدابیر لازم برای پیشگیرى را مشخص نمیکند. علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.
سوزاندن حجم زیادى از درختان بیمار و آسیب دیده خود باعث انتشار مقدار زیادى از گازهاى گلخانهاى بالاخص گازهاى مونواکسید کربن و دی اکسید کربن در هوا میشود. انتشار این گازها بهعنوان عامل مهم آلوده کننده محیط زیست نقش عمدهاى را در افزایش گرما، خشکسالى و بالاخره در فراهم کردن شرایط جنگلمیرى به وجود
میآود . معمولا تا زمانی که علت اصلى بیمارى بهطور دقیق مشخص نشده است، راههاى پیشگیرى و درمان آن هم امکانپذیر به نظر نمیرسد. اگر علت بیمارى قارچ، ویروس، باکترى یا آفات و امراض دیگرى باشد، باید مشخص شود با توجه به حضور همیشگى این عوامل بیمارىزا در طبیعت، چه اتفاقاتى در جنگل رخ داده است که موجب طغیان آفات و امراض شده است.
فقدان زادآورى طبیعى و ضرورت جنگلکارى
ظاهرا در احیای جنگلهاى مخروبه و بیمار زاگرس امر جنگلکارى ضرورى به نظر میرسد. بهطور کلی نباید فراموش کرد که جنگلکارى زاییده فکر انسانى است که از عمر آن هم بیش از حدود دویست سال نمیگذرد.
جنگلها قادرند مانند سایر موجودات زنده به شرطى که پایگاههاى آنها زیاد در هم ریخته نشده باشد، زادآورى طبیعى کنند. از این امکان طبیعى که هزینه چندان قابل توجهی به همراه نخواهد داشت، میتوان حداکثر استفاده لازم را کرد.اگرچه جنگلهاى زاگرس، جنگلهاى طبیعى تخریب شدهاى هستند که تاکنون با وجود مسایل و مشکلات تخریب کننده بهطور خودکار کم و بیش زادآورى و تجدید حیات کردهاند،اما متاسفانه نهالهاى سبز شده آن ها بلافاصله توسط دام چریده شده و امکان رشد پیدا نمیکند. بنابراین در پایگاههاى مناسب میتوان از میکروکلیماى موجود با وجود درختان و درختچههاى شاخه زاد یا دانه زاد استفاده بهینه کرد و زمینه را براى به وجود آمدن زادآورى طبیعى فراهم ساخت. زادآورىهاى طبیعى گرچه در ابتدا رشد کندترى نسبت به نهالهاى جنگلکارى شده دارند ، اما آنها با توجه به تنوع ژنى بسیار متفاوتى که نسبت به نهال هاى حاصل از نهالستانها دارا هستند، قادرند خودشان رابه بهترین وجه با تغییرات آب وهوایى هماهنگ کنند.
در زادآوریهاى طبیعى با توجه به رقابتهاى شدیدى که بین نهالهاى سبز شده وجود دارد، نهالهایى ادامه بقا پیدا میکنند که قادر باشند خود را به بهترین وجه با شرایط موجود و متغیر طبیعت وفق دهند. گرچه این نهالها طى سال هاى اولیه، رشد نسبتا کمترى را نسبت به نهال هاى دست کاشت دارند. اما آن ها قادرند در سالهاى آتى به سرعت این کندى رشد را جبران کنند.
کندى رشد سالانه آنها در سالهاى اولیه زادآورى که باعث ضخیم شدن جدار سلولزى و فشردگى دوایر سالانه آنها میشود ،خود عامل بسیار مهمى در انعطاف پذیرى درختان در سالهاى آتى است. این تفاوت رشدى مراحل اولیه زادآورى از لحاظ اکولوژى و اکونومى بسیار معنا دار بوده و در آینده این منابع اهمیت به سزایى خواهد داشت.
با وجود مزایایى که زادآورى طبیعى بر جنگلکارىهاى مصنوعى دارد ، اما اجبارا در برخى از موارد به علل مختلف امر جنگلکارى ضرورى و اجتنابناپذیر به نظر میرسد. در این عرصهها مساله احیاى جنگلها عملا با موفقیت جنگلکاریها رابطه مستقیم پیدا میکند. بهطور کلى اکثر قریب به اتفاق جنگلکارىها در جهان بر اساس تفکر جنگلدارى کلاسیک مدیریت میشوند. در این روش کارشناسان مسئول با جمعآورى اطلاعات صحرایى و ادارى با توجه به جوامع گیاهى منطقه اقدام به انتخاب گونه و عملیات جنگلکارى میکنند.
از آنجایی که جوامع گیاهى منطقه خود تحت تأثیر عوامل محیطى تغییر پذیرند، بنابراین انتخاب گونههاى جنگلکارى تنها بر این اساس مطمئنا آینده آنها را به مخاطره خواهد انداخت. علاوه بر این اقدام، این نوع جنگلکاریها، مجریان را در چارچوب یک برنامه صد الى صد و پنجاه ساله ( دوره دیرزیستى درختان ) با عملیات پرورشى ایستا محدود میکند و امکان هر گونه خروج از آن را با توجه به تغییرات آب وهوایى از آنها سلب میکند.
در جنگلکاریهاى دست کاشت، نهالهاى کاشته شده جمعا همسال و در آینده هم با توجه به عملیات پرورشى کلاسیک که در آنها به عمل خواهد آمد به جنگلهاى یک اشکوبه، همسال ، ناپایدار و در اکثر مواقع تک گزینى مبدل میشوند که در مقابل عوامل زنده و غیره زنده طبیعى بسیار زبون و آسیبپذیر میشوند.
یک دوره خشکسالى، یک طوفان شدید یا یک برف سنگین میتواند به سرعت باعث در هم ریختگى، سر شاخه شکستگى، ریشهکن شدن و متعاقب آن طغیان آفات و امراض در باقیمانده این جنگلها شوند. از آنجایی که جنگلکاریها در اکثر نقاط زاگرس امرى پر هزینه هستند، بنابر این ضروری است که از ابتدا تدابیرى اتخاذ شود که بتواند پایدارى این نوع جنگلکاریها را ضمانت بخشند.
یکى از تدابیرى که میتواند پایدارى جنگلهاى دست کاشت را در آینده ضمانت بخشد، اتخاذ تدابیرى مناسب به منظور هدایت این نوع جنگلها به جنگلهاى همگام با طبیعت است. جنگلهاى همگام با طبیعت به عکس جنگلهاى کلاسیک، جنگلهاى ناهمسال چند اشکوبه و آمیختهاى هستند که به علت وجود ساختار و گرایش به سوى زادآورى طبیعى از مقاومت بالایى در مقابل عوامل متغیر جوى برخوردار هستند. دستیابى به این هدف معمولا قبل از اقدام به هرنوع جنگلکارى و عملیات صحرایى و تحت برنامهاى متفاوت از جنگلدارى کلاسیک انجام میشود. ( شیروانى ، کنفرانس پایدارى جنگل پکن.Dauerwald 2014)
ثبات و اطمینان از آینده جنگلکاریها خود، شانس بزرگى را برای ایجاد کار و اشتغال روستاییان در مناطق دور افتاده به وجود مىآورد . این شانس را دولتها نباید به هیچ وجه از دست بدهند. علاوه بر اینها سرمایهگذاریها در زمینههاى مختلف منابع طبیعی اگرچه در ابتدا کم بهره بهنظر میرسند، اما آنها جز سرمایهگذاریهاى ثابت با ریسک ناچیز هستند که بسیار هم مورد توجه سرمایهگذاران بزرگ مانند شرکتهای بیمه، بانکهاى جهانى و سایر موسسات بینالمللی است. همچنین دولتها میتوانند حتى قسمتى از ذخایر ارزى خود را که نزد بانکهاى خارجى به سپرده میگذارند، در زمینههاى احیاى منابعطبیعى سرمایهگذارى کنند. سرمایهگذارى در این زمینهها با توجه به گرایش جهانى در امر فاصله گرفتن از انرژیهاى فسیلى براى کشورهایى که اقتصاد آنها به نفت و مواد نفتى وابسته است، امرى حیاتى است.
نحوه برخورد به منابع جنگلى
مشکل عمده دیگرى که در جوامع در حال پیشرفت باعث سیر نابودى جنگلها و مشکلات زیست محیطى میشود، تفکر کشاورزی حاکم بر این منابع است. بهعنوان مثال در کشور ایران گرچه 5 83 درصد اراضى کشور را منابع طبیعى تجدیدپذیر به خود اختصاص میدهند ( سازمان جنگلها و مراتع دفتر مهندسی 1385) اما این منابع بهطور مستقیم زیر نظر وزارت کشاورزى اداره میشوند و پاسخگوى مسایل منابع طبیعى دولت به مجلس، وزیر کشاورزى است و رئیس سازمان جنگلها و مراتع کشور غالبا یک مهندس کشاورزى است که از طرف وزیر جهاد کشاورزى انتخاب میشود؛در عین حال دانشکدههاى منابعطبیعى خود بخشی کوچک از پردیسهاى کشاورزى دانشگاهها هستند و به کارگیرى امکانات طبیعى در خدمت کشاورزى، باعث خشک شدن دریاچهها، تالابها، گسترش کویرها، وقوع سیلابها، آلودگى آبهاى زیرزمینى و پراکندگى روزافزون ریزگردها شده است .
اهداف خودکفایى کشاورزى در منطقه خشک و نیمه خشک مانند کشور ایران تخریبهایى را ایجاد کرده که به آسانى قابل اصلاح وترمیم نیست. اجراى طرحهاى علوم طبیعى نیاز به زمانى طولانى براى پاسخگویى دارند؛ بنابراین در قالب تفکر یکساله تولیدات کشاورزى و حتى تفکرات محیط زیستى نمیگنجند. نوع تولیدات کوتاه مدت محصولات کشاورزى با بلند مدت بودن طرحهاى جنگلدارى مغایرت کامل دارد. بنابراین با توجه به نوع تفکر کشاورز گونه، اکثر طرحهاى احیایى منابعطبیعى مانند عملیات پرورشى و غیره در بیشتر مواقع ناتمام در بین راه رها میشوند.
در سطح سازمان جنگلها هم برنامهریزىها با عوض شدن مسئولان به سرعت تغییر میکند و در زمان کوتاهى برنامههاى صد ساله به برنامههاى کوتاه مدت مانند اکوتوریسم یا کشت گیاهان دارویى، زراعت چوب و غیره مبدل میشوند و چند سال بعد یک مرتبه طرح استراحت بدون هیج برنامه مشخصى مساله روز میشود.
سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزدارى با توجه به سطح گسترده منابع طبیعى وظایف متعددى را در حوزههاى مختلف به عهده دارد و براى اجراى این وظایف نیازمند ثبات برنامهریزى و یک تشکیلات مستقل و مناسب در سطح یک وزارتخانه است تا بتواند از عهده انجام این کارها برآید.
تغییر رژیم غذایى
یکی از نکاتى که تاکنون کشورهاى در حال توسعه کمتر به آن توجه کردهاند، مساله تغییر دادن رژیم غذایى مردم این جوامع است. به این مطلب در کشورهاى اروپایى بعد از جنگهاى جهانی اول و دوم توجه خاصى کردهاند و به این ترتیب فشار زیادى که بر روى منابعطبیعى بود، برداشته و زمینه براى احیاى مراتع و جنگلها فراهم شد.
در برخى از کشورهاى در حال توسعه هم در سالهاى اخیر اقداماتى مانند وارد کردن گوشت سفید ( گوشت مرغ ) در رژیم غذایى مردم انجام شده است؛ گرچه این اقدامات بهمنظور حفظ منابع طبیعی نبوده است، اما فاصله گرفتن از مصرف گوشت قرمز یا پرورش دامها در محیط هاى بسته عملا میتواند بهتدریج در جهت کم کردن فشار چراى دام مؤثر واقع شود، این قبیل اقدامات اگر آگاهانه و طى برنامهریزیهاى گسترده پیگیرى شوند، مطمئنا میتوانند نتایج بسیار ارزندهاى را با خود به همراه داشته باشند.همچنین اگر جامعهاى به مسئله خشکسالى و ممانعت از گرم شدن تدریجى هوا علاقمندباشد، لازم است که در راه رسیدن به این هدف گامهاى مؤثرى را بردارد. ممانعت از جنگلزدایى، احیا و توسعه جنگلها همراه با فاصله گرفتن از مصرف مواد انرژىزاى فسیلى میتواند از مؤثرترین و کم هزینهترین روشها در جهت دستیابى به این اهداف باشد.
در ایران با توجه به نقش پوشش گیاهى سلسله جبال زاگرس، توجه به این منابع ارزنده یکى از مهمترین وظایف مسئولان کشور محسوب میشود. در این راستا انتخاب راهکارهاى مناسب در جهت رسیدن به اصل پایدارى و حل معضل جنگل میرى، پیشگیرى، درمان و توسعه جنگلها از اهمیت بالأیى برخوردار است . مشکل جنگل میرى در جنگل های زاگرس تنها به یک استان یا یک گونه بلوط منتهى نمیشود، بلکه مساله حیات اکوسیستم هاى گیاهى و حیوانى این سلسله جبال مد نظر است.
این جنگل ها در مرحله سیر قهقرایى هستند، بنابراین نمی توان و نباید فاجعهاى را که در حال پیشرفت است، تنها در سطح یک بیمارى زغالى تنزل داد . این بیمارى همان طوری که اشاره شد، معلول عوامل زیادى است که در چند دهه اخیر در منطقه رخ داده است . این علل باید مشخص و از میان برداشته شوند.
اعتنا کردن به اینکه یک سال هوا سردتر شده و بیمارى در سطح یک میلیون و 130 هزارهکتار کنترل شده است. (رئیس سازمان جنگها و مراتع خشکیدگی بلوطهای زاگرس متوقف شد_ پیام طبیعت 18 شهریور 93) با گزارش کارشناسان FAOدر سال 1393 مطابقت ندارد.
اینکه افول و نزول یک بیمارى به تغییرات آب وهوایی وسایر شرایط محیط بستگی دارد، مطلبى است کاملا واضح و نباید باعث ایجاد توهم شود. تا زمانی که علت بیمارى مشخص نشود ،هیچ گونه عملیات احیایى از قبیل جنگلکارى ، سوزاندن درختان خشکیده ، سمپاشى و سایر تدابیر ضربتى
نمی تواند در بلند مدت راه گشا و نجات دهنده باشد .مشکلات رشته جبال زاگرس مسایل یک اکوسیستم بیمار هستند که لازمه درمان آنها، دانش گسترده و شناخت هرچه بیشتر از چگونگى عملکرد تمامی عوامل زنده و غیر زنده طبیعى هستند و هر گونه دخالت نابجا باعث در هم ریختن بیشتر این اکوسیستم های تخریب شده میشود که بعدا اصلاح کردن آنها غیر ممکن خواهد بود.
فراموش نکنیم که بیش از ده ها هزار سال قبل انسان ها به سلسله جبال زاگرس آمدند و امروزه به علت شرایط سخت و نامناسب تلاش میکند به هر طریقى که ممکن است محل زندگى خود را ترک و به محلهایى دیگر مهاجرت کند. شرایط زندگى در بیشتر استانهاى جنوب و جنوب غربى بهتدریج غیر قابل تحمل شده است و مردم در اکثر شهرهاى این استانها حتى با کمبود آب آشامیدنى و بالاترین میزان آلودگى هوا در جهان مواجه هستند.