راه سعادت ما از بسط اندیشه‌های یان گل می‌گذرد

این طرح‌ها به یک چهره نیاز دارند. به یک شخصیت محکم که با همه قوا پشت آن بایستد و از چنین پروژه‌ای دفاع کند و در لحظات دشوار برای آن بجنگد. این شخص می‌تواند یک شهردار، یک طراح شهری، یک سرمایه‌گذار باشد.

به گزارش انرژی امروز، محمد درویش، مدیرکل دفتر مشارکت‌های مردمی سازمان حفاظت از محیط زیست کشور، در کانال تلگرامی خود، متن گفتگو با یان گل، معمار و ایده‌‌پرداز انسان محور در مبلمان شهری و نویسنده کتاب «زندگی در شهرها» را منتشر کرده است.

در این گفت و گو آمده است:

(شما زیاد مسافرت می‌کنید. در چند شهر تاکنون کار کرده‌اید؟)

گمانم حدود دویست شهر! آدم‌های بدجنس ادعا می‌کنند که من هر توقف بین راه را هم حساب می‌کنم. اما این روش من نیست. من ٨٠ سال دارم و در طول چنین عمری تجربه‌های زیادی جمع می‌شوند.

(آیا شهر مورد علاقه‌ای دارید؟ )

قطعا شهر زادگاهم. کپنهاگ؛ شهری که خیلی زود آغاز به انتقاد از خود کرد و تکامل در قرن بیستم را زیر سوال برد. سال‌های ۶٠ میلادی برای این شهر اهمیت دارد تا به شهروندان خود یک زندگی با کیفیت ارایه کند. به طور مثال سالانه سه درصد‏ از فضای پارک خودروها از بین می‌روند، بدون آنکه به طور علنی در موردش سر و صدایی بپا کنند. همانطور که طراح شهری آمریکایی، خانم جین جیکوبز زمانی گفته بود، اگر ما طراحی شهر را به خودروها واگذار کنیم، به زندگی در شهر پایان داده‌ایم.

(از این فضای بدست آمده چه استفاده‌ای می‌شود؟)

استفاده های فراوان. از سال ١٩۶٠ تا ١٩٨٠ پیاده‌روی در راس قرار داشت. پیش از هر چیز برای رسیدن به مغازه‌ها و استفاده از شهر به عنوان مرکز خرید. بیست سال بعد از آن بیشتر به نشستن و با هم کاپوچینو خوردن گذشت. این قابل تصور نیست که یک نفر تا چه اندازه می‌تواند کاپوچینو بنوشد!

امروز ما در مرحله سوم هستیم. از سال ٢٠٠٠ از شهر به عنوان مکانی برای فعالیت‌های گوناگون استفاده می‌شود. این درست مثل ارگانیسم انسانی ست. اگر که ما به موقع به ضربان منظم قلب و جریان بدون لکنت خون در رگ‌ها توجه نشان دهیم، در نتیجه قلب سالم می‌ماند. کپنهاگ امروزه یکی از شهرهای باکیفیت در دنیاست.

(این البته برای شما که کپنهاگ زادگاهتان است، مزیتی است.)

دومین شهر برای من ملبورن است. ملبورن ١۵ سال پیش آغاز به یک دگرگونی کرد تا خود را دوباره بسازد. ممنوعیت برای تردد خودروها در نظر گرفته شد، پیاده‌روهایی به عرض ٨ متر ساخته شدند، فضای سبز برای مشتری کافه و رستوران‌ها ایجاد شد، کاشت درختان رونق گرفت، مبلمان جدید برای شهرها انتخاب شد و خیابان‌ها در مرکز شهر به محلی برای ارایه برنامه‌های هنری و فرهنگی تبدیل شدند. علاوه بر آن تعمیر و بازسازی خصوصی ساختمان‌ها با روش‌های مناسب، از پرداخت مالیات مبرا شدند.

(این مثل یک‌جور تعمیر و بازسازی مجلل است.)

بله، اما این تجمل می‌بایست که برای ما استاندارد باشد.

(این اقدامات چه نتایجی داشتند؟)

امروزه در مرکز شهر ملبورن مردم ده برابر بیشتر از ده سال پیش زندگی می‌کنند. ۶٠ سوپرمارکت به آنجا بازگشته‌اند. و در ملبورن بیش از ١۵ هزار جای نشستن در فضای سبز وجود دارد. آیا بیشتر از این باید توضیح داد؟

(برای اجرای چنین پروژه‌های جامعی به چه نیاز هست؟)

این طرح‌ها به یک چهره نیاز دارند. به یک شخصیت محکم که با همه قوا پشت آن بایستد و از چنین پروژه‌ای دفاع کند و در لحظات دشوار برای آن بجنگد. این شخص می‌تواند یک شهردار، یک طراح شهری، یک سرمایه‌گذار باشد.

(شما اغلب دعوت می‌شوید تا اشتباهات را تصحیح و بخش‌های مرده شهر را دوباره زنده کنید. آیا هیچ‌وقت به بیماری رسیدید که احیای دوباره او دیر شده باشد؟)

یک وقت مناسب هیچوقت وجود ندارد. و همینطور هم وقتی که دیر باشد. دو شهر ثابت می‌کنند که می‌توان همیشه کاری انجام داد، حتی اگر که دیگران بیمار را مرده قلمداد کنند و امیدی به دوباره زنده کردنش نداشته باشند: مسکو و نیویورک.

ما در شهر نیویورک همکاری کردیم، آن زمان که تردد در میدان تایمز آرام شد. هیچکس چنین چیزی را در این شهر عملی نمی‌دانست. همه می‌گفتند: «اینجا نیویورک است و غیرممکن». اما اینکار ممکن شد. و میدان تایمز سرمشق قرار گرفت. در حال حاضر هم در برادوی تردد آرامتر شده و در حال گسترش است.

زمانی که برای نخستین بار به مسکو رفتم، شوکه شدم. همه عظمت این شهر در دود خودروها گم شده بود. همه مسکو یک پارکینگ برای خودروها بود. هر کجا می‌دیدی خودروها ایستاده بودند. این وحشتناک بود.

(و بعد؟)

در سال ٢٠١٣ شهردار مسکو، سرگی سمیونوویچ سوبژانین خواست که مسکو دوباره انسانی شود. ما پیاده‌روها، مسیر‌دوچرخه‌سواری، آرام کردن تردد و مبلمان جدید مانند نیمکت‌ها، باغچه‌ها، گل‌ها، درختان و چراغ‌های خیابانی پیشنهاد دادیم. در طول دو سال پس از آن بسیاری از پیاده‌روها بر طبق نظریات ما ساخته شدند. امروز شهر پر از مردم است. و این معجزه‌ای ستودنی است.

(چطور می‌توان چنین معجزه‌ای را عملی کرد؟)

از طریق یک دمکراسی موثر مانند آنچه که در روسیه انجام شد و یا همان‌طور که من به همه پیشنهاد می‌دهم، با ترکیبی از ارایه محرک‌های جذاب، مقررات و ممنوعیت‌ها. آنجا که شما از یک راننده خودرو چیزی می‌گیرید، بایست که چیزی به عابران پیاده، دوچرخه سوران و استفاده کنندگان از وسایل نقلیه عمومی بدهید. تنها با ممنوعیت‌ها کاری از پیش نمی‌رود، اما بدون آن‌ها هم همین‌طور.

(چرا؟)

زیرا رانندگان خودرو موجودات معتاد بسیار مقاومی هستند. همین‌که شما به یک انسان، چهار چرخی لاستیکی بدهید، مشاعرش را از دست می‌دهد! در مکزیکوسیتی مردم به طور متوسط روزانه ٣ ساعت و نیم در خودرو نشسته‌اند. چه راه مناسبی برای تلف کردن وقت خود! (و البته در تهران هم ۲.۵ ساعت هر شهروندی در خودرو خود نشسته است!)

(شما چگونه از فضای عمومی استفاده می‌کنید؟)

من در زندگیم کاپوچینو زیاد نوشیده‌ام. از وقت نشستن برایم گذشته. من از شهر پیش از هر چیز برای راه رفتن و تردد استفاده می‌کنم. دکتر من همیشه می‌گوید: حداقل١٠ هزار قدم در هر روز.

 (آیا کمکی هم می‌کند؟)

البته! ١٠ هزار قدم هر روز ما را دور از پزشک نگاه می‌دارد. آیا شما هیچ‌وقت یک فرد چاق اهل ونیز را دیده‌اید؟ این دستاورد یک طراحی درست برای شهر است.

در انتها محمد درویش با ابراز امیدواری به این که کاش محمد قالیباف، شهردار تهران هم سری به مسکو می‌زد، نوشته است: بیاییم با چندبار خواندن این گفتگو، از آموزه‌هایش جانانه و سزاوارانه حمایت کرده و تا می‌توانیم محتوایش را تکثیر کنیم. بیاییم کاری کنیم تا دیگر هیچ شهرداری به خود جرات ندهد پول مردم را به جای گسترش حمل و نقل ریلی و ایجاد پیاده راه و مسیر دوچرخه سواری، خرج دو طبقه کردن صدر و ساخت بزرگراه و پل و تقاطع غیرهم‌سطح بیشتر کند. راه سعادت ما از بسط اندیشه‌های یان گل می‌گذرد.

برچسب ها
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن