خطرات انزواطلبی

جهان هنوز به آمریکا نیاز دارد و آمریکا هنوز به جهان نیاز دارد

کاندولیزا رایس | مدیر موسسه هوور در دانشگاه استنفورد و وزیر اسبق امور خارجه و مشاور امنیت ملی ایالات متحده

نشریه فارن افیرز

 

در زمان عدم قطعیت، مردم به قیاس‌های تاریخی دست می‌یابند. پس از 11 سپتامبر، مقامات دولت جورج دبلیو بوش از پرل هاربر استفاده کردند تا مقایسه‌ای کنند از پردازش شکست اطلاعاتی که منجر به این دو حمله شد. کالین پاول، وزیر امور خارجه آمریکا با اشاره به حمله امپراتوری ژاپن [به پرل هاربر] به این موضوع که واشنگتن باید به طالبان اولتیماتوم بدهد، گفت: «کشورهای شایسته حملات غافلگیرکننده انجام نمی‌دهند». و هنگامی که مقامات آمریکایی در اتاق موقعیت [Situation Room ] سعی کردند پیشرفت در افغانستان و بعدا عراق را ارزیابی کنند، قیاس دیگری چندین بار مطرح شد: اتکای فاجعه بار رئیس جمهور ایالات متحده، لیندون جانسون، به شمارش اجساد در ویتنام. حتی اگر تاریخ تکرار هم نشود، گاه هم‌بساوند می‌شود.

قیاس مورد علاقه امروزی، جنگ سرد است. ایالات متحده مجددا با دشمنی مواجه است که گستره جهانی و جاه طلبی سیری‌ناپذیر دارد، چین جای اتحاد جماهیر شوروی را می‌گیرد. البته این مقایسه جذابی است، زیرا ایالات متحده و متحدانش در جنگ سرد پیروز شدند. اما دوره کنونی [چیزی شبیه] احیای جنگ سرد نیست. خطرناک‌تر [از آن] است.

چین اتحاد جماهیر شوروی نیست. اتحاد جماهیر شوروی داشت منزوی می‌شد اما باز هم خودکامگی را به اتحاد ترجیح می‌داد، در حالی که چین در اواخر دهه 1970 به انزوای خود پایان داد. تفاوت دوم بین اتحاد جماهیر شوروی و چین نقش ایدئولوژی است. تحت دکترین برژنف که بر اروپای شرقی حکومت می‌کرد، متحد باید نسخه ثانی کمونیسم به سبک شوروی می‌بود. در مقابل، چین تا حد زیادی نسبت به آنچه در داخل کشورها رخ می‌دهد بی‌اعتنا است. این حزب به‌شدت از تقدم و برتری حزب کمونیست چین دفاع می‌کند، اما اصرار ندارد که دیگران نیز همین کار را انجام دهند، حتی اگر منفعت این کشور در حمایت از دولت‌های مستبد باشد با صدور فناوری نظارتی و خدمات رسانه‌های اجتماعی.

بنابراین اگر رقابت فعلی جنگ سرد دوم نیست، پس چیست؟ اگر تسلیم انگیزه یافتن ارجاعات تاریخی، اگر نگوییم قیاس، شویم می‌توان خوراک بیشتری یافت تا در باب امپریالیسم اواخر قرن نوزدهم و اقتصادهای حاصل جمع صفر دوره بین دو جنگ تفکر کنیم. اکنون، مانند آن زمان، باز هم قدرت‌های تجدیدنظرطلب از طریق زور قلمرو خود را به دست می‌آورند و نظم بین‌المللی در حال فروپاشی است. اما شاید بارزترین و نگران‌کننده‌ترین شباهت این باشد که امروز، مانند دوره‌های گذشته، ایالات متحده وسوسه می‌شود که به درون خود روی بیاورد.

انتقام ژئوپلیتیک

در حالی که دوره‌های قبلی رقابت با درگیری‌های قدرت‌های بزرگ مشخص می‌شد، در طول جنگ سرد درگیری‌های سرزمینی مانند آنگولا و نیکاراگوئه عمدتا از طریق نیروهای نیابتی انجام می‌شد. مسکو، مانند زمانی که قیام‌های مجارستان و چکسلواکی را سرکوب کرد، بیشتر استفاده از نیروی نظامی خود را به حوزه نفوذ خود در اروپای شرقی محدود کرد. در سال 1979 تهاجم شوروی به افغانستان از خط قرمز جدیدی عبور کرد، اما این اقدام اساسا منافع ایالات متحده را به چالش نکشید و درگیری در نهایت به یک جنگ نیابتی تبدیل شد. آن جا که نیروهای شوروی و ایالات متحده مستقیما با یکدیگر روبرو شدند، در سراسر آلمان دو نیم شده، خطر شدید دو بحران برلین به لطف بازدارندگی هسته‌ای جای خود را به نوعی ثبات پرتنش داد.

چشم‌انداز امنیتی امروز خطر درگیری نظامی مستقیم بین قدرت‌های بزرگ را پر رنگ‌تر کرده است. ادعاهای ارضی چین متحدان ایالات متحده را از ژاپن تا فیلیپین و دیگر شرکای ایالات متحده در منطقه مانند هند و ویتنام به چالش می‌کشد. منافع دیرینه ایالات متحده مانند آزادی دریانوردی در تضاد مستقیم با جاه‌طلبی‌های دریایی چین است.

و مسئله تایوان هم مطرح است. حمله به تایوان مستلزم پاسخ نظامی ایالات متحده است، حتی اگر سیاست «ابهام استراتژیک» در مورد ماهیت دقیق آن عدم اطمینان ایجاد کند. سال‌هاست که ایالات متحده با هدف حفظ وضعیت موجود در تنگه تایوان به عنوان نوعی رئوستات عمل می‌کند. از سال 1979، دولت‌های هر دو طرف به تایوان سلاح فروخته‌اند. بیل کلینتون در سال 1996 در پاسخ به فعالیت تهاجمی پکن ناو یو‌اس‌اس ایندیپندنس را در تنگه مستقر کرد. در سال 2003، دولت بوش به طور علنی از رئیس جمهور تایوان، چن شوی بیان، که پیشنهاد رفراندومی را داد که بسیار شبیه به رای به استقلال بود، انتقاد کرد. در تمام طول این مدت، هدفْ حفظ – یا گاه بازگرداندن– چیزی بود که به وضعیت نسبتا باثباتی تبدیل شده بود.

شی به یک مارکسیست واقعی تبدیل شده است.

در سال‌های اخیر، فعالیت‌های نظامی تهاجمی پکن در اطراف تایوان این تعادل را به چالش کشیده است. در واشنگتن، ابهام استراتژیک تا حد زیادی جای خود را به بحث در مورد چگونگی بازدارندگی و در صورت لزوم دفع تهاجم چین داده است. اما پکن می‌تواند تایوان را از راه‌های دیگری تهدید کند. نیروهای چینی همانطور که در مانورهای خود تمرین کرده‌اند، می‌توانند جزیره را محاصره کنند. یا می‌توانند جزایر کوچک و خالی از سکنه تایوانی را تصرف کنند، کابل‌های زیر آب را قطع کند یا حملات سایبری در مقیاس بزرگ انجام دهد. این استراتژی‌ها ممکن است هوشمندتر از یک حمله خطرناک و دشوار به تایوان باشد و پاسخ ایالات متحده را پیچیده‌تر کند.

نکته مهم این است که پکن تایوان را در چشم‌انداز خود دارد. شی جین پینگ، رهبر چین، که این جزیره را یک استان سرکش می‌داند، می‌خواهد بازسازی چین را کامل کند و جای خود را در پانتئون رهبران در کنار مائوتسه تونگ کسب کند. هنگ‌کنگ در حال حاضر عملا استانی از چین است و زیر یوغ آوردن تایوان می‌تواند جاه‌طلبی شی را برآورده کند. این خطر درگیری آشکار بین نیروهای آمریکایی و چینی است.

به طور نگران کننده‌ای، ایالات متحده و چین هنوز هیچ کدام از اقدامات رفع تعارضی را که ایالات متحده و روسیه انجام می‌دهند، انجام نداده‌اند. به عنوان مثال، در طول جنگ سال 2008 در گرجستان، مایکل مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش، تماس مستمری با همتای روسی خود، نیکولای ماکاروف داشت تا از رخ‌داد هر حادثه‌ای جلوگیری کند زیرا نیروی هوایی ایالات متحده نیروهای گرجستانی را برای پیوستن به مبارزه با روسیه از عراق به خانه بازگرداند. حال این را با سال 2001 مقایسه کنید، یک خلبان جسور چینی که قصد داشت شیرین‌کاری کند به یک هواپیمای شناسایی آمریکایی اصابت کرد و باعث سقوطش شد. خدمه [هواپیمای آمریکایی] در جزیره هاینان بازداشت شدند و به مدت سه روز، واشنگتن قادر به برقراری تماس در سطح عالی با رهبری چین نبود. من در آن زمان مشاور امنیت ملی بودم. سرانجام، همتای چینی خود را که در سفری به آرژانتین بود، پیدا کردم و از آرژانتینی‌ها خواستم تا تلفن را به محل باربیکیویی ببرند که [همتای چینی در آنجا حضور داشت]. من خواهش کردم: «به رهبران خود بگویید که تماس ما را جواب دهند». تنها در این صورت بود که توانستیم بحران را خنثی و خدمه را آزاد کنیم. بازگشایی تماس‌های نظامی با چین در اوایل سال جاری، پس از توقف چهار ساله، اتفاق خوشایندی بود. اما بسیار با روش‌ها و خطوط ارتباطی مورد نیاز برای جلوگیری از فاجعه تصادفی فاصله دارد.

مدرنیزاسیون نظامی متعارف چین چشمگیر و شتابنده است. این کشور در حال حاضر بزرگترین نیروی دریایی جهان را با بیش از 370 کشتی و زیردریایی داراست. رشد زرادخانه هسته‌ای چین نیز نگران کننده است. این یک بازی دو نفره بود که ایالات‌متحده و اتحاد جماهیر شوروی به درک کم و بیش مشترکی از چگونگی حفظ تعادل هسته‌ای در طول جنگ سرد رسیدند. اگر مدرن‌سازی هسته‌ای چین ادامه یابد، جهان با سناریوی پیچیده‌تر، چند بازیگری و بدون شبکه ایمنی که مسکو و واشنگتن ایجاد کرده‌اند، مواجه خواهد شد.

پتانسیل درگیری در مقابل پس‌زمینه مسابقه تسلیحاتی در فناوری‌های انقلابی رخ می‌دهد: هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی، زیست‌شناسی مصنوعی [حوزه تحقیقاتی بین-رشته‌ای است که به دنبال ایجاد اجزاء، دستگاه‌ها، سامانه‌های زیستی، یا بازطراحی سامانه‌های زیستی موجود در طبیعت است]، روباتیک، پیشرفت‌ در حوزه فضا، و غیره. در سال 2017، شی در یک سخنرانی اعلام کرد که چین تا سال 2035 در این فناوری‌های مرزی [هر فناوری جدید یا در حال توسعه با پتانسیل تغییر نحوه ارتباط انسان‌ها و حل مشکلات جهانی] از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت. اگرچه او بدون شک تلاش می‌کرد تا نیرویی تازه در کالبد دانشمندان و مهندسان چین بدمد، اما شاید این سخنرانی برایش پشیمانی به‌همراه داشته است. درست همانطور که پس از پرتاب ماهواره اسپوتنیک توسط اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده مجبور شد با این احتمال روبرو شود که می‌تواند یک مسابقه تکنولوژیک را به دشمن اصلی خود ببازد، این درک باعث شده است که واشنگتن یک واگنش هماهنگ با آن داشته باشد.

وقتی همه‌گیری کووید-19 در سال 2020 شروع شد، ایالات متحده ناگهان آسیب‌پذیری‌های بیشتری را درک کرد. زنجیره تامین برای همه چیز از ورودی‌های دارویی گرفته تا مواد معدنی کمیاب به چین بستگی داشت. پکن در صنایعی که زمانی ایالات متحده بر آن تسلط داشت، مانند تولید باتری، پیشتاز بود. دسترسی به نیمه‌هادی‌های سطح بالا، صنعتی که توسط غول‌های آمریکایی مانند اینتل ایجاد شده است، به امنیت تایوان بستگی دارد، 90 درصد تراشه‌های پیشرفته در در تایوان ساخته می‌شود.

به سختی می‌توان شوک و احساس خیانتی را که بر وجود رهبران ایالات متحده وارد شده بود اغراق دانست. سیاست ایالات متحده در قبال چین همیشه چیزی شبیه یک آزمایش بوده و طرفداران تعامل اقتصادی شرط می‌بستند که این امر باعث ایجاد اصلاحات سیاسی می‌شود. برای دهه‌ها، به نظر می‌رسید که مزایای حاصل از این شرط‌بندی بیشتر از جنبه‌های منفی آن باشد. حتی اگر مشکلاتی در زمینه حفاظت از مالکیت معنوی و دسترسی به بازار وجود داشت (که وجود داشت)، رشد داخلی چین به رشد اقتصادی بین‌المللی دامن زد. چین بازاری داغ، مکان خوبی برای سرمایه گذاری و تامین کننده ارزشمند نیروی کار ارزان بود. زنجیره‌های تامین از چین در سراسر جهان گسترش یافته است. همین که در سال 2001 چین به سازمان تجارت جهانی پیوست، حجم کل تجارت بین ایالات متحده و چین تقریبا پنج برابر شده و به 120 میلیارد دلار رسیده بود. تغییر داخلی چین اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسید، زیرا آزادسازی اقتصادی و کنترل سیاسی در نهایت ناسازگار بودند. شی که به قدرت رسید با این اصل موافق بود، اما نه آن‌طور که غرب امیدوار بود: به جای آزادسازی اقتصادی، کنترل سیاسی را انتخاب کرد.

چیز عجیبی نیست که ایالات متحده در نهایت مسیر خود را عوض کرد، از دولت ترامپ شروع کرد و تا دولت بایدن ادامه داد. یک توافق دو حزبی به وجود آمد که رفتار چین را غیرقابل قبول می‌دانست. در نتیجه اکنون جداسازی فناوری ایالات متحده از چین به خوبی در حال انجام است و هزارتوی محدودیت‌ها مانع از سرمایه‌گذاری خارجی و ورودی [چینی در آمریکا] می‌شود. در حال حاضر، دانشگاه‌های آمریکا برای آموزش دانشجویان فارغ التحصیل چینی و همکاری بین‌المللی باز هستند که هر دو مزایای قابل توجهی برای جامعه علمی ایالات متحده دارند. اما آگاهی بسیار بیشتری نسبت به چالشی که این فعالیت‌ها می‌توانند برای امنیت ملی ایجاد کنند وجود دارد.

با این حال، تا کنون، این جداسازی به طیف کامل فعالیت تجاری گسترش نیافته است. اقتصاد بین‌الملل همچنان از طریق تجارت و سرمایه‌گذاری بین دو اقتصاد بزرگ جهان به خوبی تامین خواهد شد. رویای ائتلاف یکپارچه شاید از بین رفته باشد، اما اگر پکن همچنان سهم خود را در سیستم بین‌الملل ادا کند، مزایایی از جمله ثبات جهانی به همراه دارد. رسیدگی به برخی مشکلات، مانند تغییر اقلیم، بدون دخالت چین دشوار خواهد بود. واشنگتن و پکن باید مبنای جدیدی برای یک رابطه قابل اجرا بیابند.

امپراتوری روسیه دوباره متولد شد

باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده، در آخرین مناظره ریاست جمهوری سال 2012، استدلال کرد که رقیب وی، میت رامنی، خطر روسیه را بیش از حد نشان داده و اینطور تلقین می‌کرد که روسیه دیگر یک تهدید ژئوپلیتیکی نیست. با الحاق کریمه در سال 2014، مشخص شد که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، به‌دنبال این است که حتما شخصی [متفاوت‌تر از آنچه دیده می‌شود] باشد.

گام بعدی، حمله پوتین به اوکراین در سال 2022، جاه طلبی او را برای بازگرداندن امپراتوری روسیه به خطوط قرمز ماده 5 معاهده تاسیس ناتو، که تصریح می‌کند حمله به یک عضو به عنوان حمله به همه تلقی می‌شود، به همراه داشت. در اوایل جنگ، ناتو نگران بود که ممکن است مسکو به خطوط تدارکاتی در لهستان و رومانی، دو عضو ناتو، حمله کند. پوتین تا کنون هیچ تمایلی برای راه‌اندازی ماده 5 نشان نداده است، اما دریای سیاه (که تزارها آن را دریای روسیه می‌دانستند) دوباره به منبع درگیری و تنش تبدیل شده است. قابل توجه است که اوکراین، کشوری که نیروی دریایی چندانی ندارد، با موفقیت قدرت دریایی روسیه را به چالش کشیده است و اکنون می‌تواند غلات را در خط ساحلی خود جابجا کند. با این حال آنچه که برای پوتین ویرانگرتر است، بازی او یک همسویی استراتژیک در میان کشورهای اروپا، ایالات متحده و بسیاری از سایر نقاط جهان ایجاد کرد که منجر به تحریم‌های گسترده علیه روسیه شد. روسیه اکنون کشوری منزوی و به شدت نظامی شده است.

پوتین مطمئنا هرگز فکر نمی‌کرد که روزگار چنین شود. مسکو در ابتدا پیش‌بینی کرده بود که اوکراین ظرف چند روز پس از تهاجم سقوط خواهد کرد. نیروهای روسی برای رژه‌ای که انتظار داشتند در کی‌یف برگزار کنند، آذوقه و لباس‌های سه روزه به همراه داشتند. سال اول شرم‌آور جنگ، ضعف‌های نیروهای مسلح روسیه را آشکار کرد که معلوم شد مملو از فساد و بی‌کفایتی بود. اما همانطور که روسیه در طول تاریخ خود انجام داده است، با تکیه بر تاکتیک‌های قدیمی مانند حملات امواج انسانی، سنگرها و مین‌های زمینی، جبهه را تثبیت کرده است. شیوه‌ای که ایالات متحده و متحدانش از طریق آن تسلیحات را به اوکراین می‌رسانند- ابتدا بحث در مورد ارسال تانک، سپس انجام این کار و غیره- به مسکو فضای تنفسی داد تا پایگاه صنعتی دفاعی خود را بسیج کند و مزیت عظیم نیروی انسانی خود را به سمت اوکراینی‌ها بیفزاید.

دی‌ان‌ای پرقدرت هنوز در ژنوم آمریکا بسیار زیاد است.

با این حال، تلفات اقتصادی سال‌های آینده مسکو را تحت الشعاع قرار خواهد داد. حدود یک میلیون روس در واکنش به جنگ پوتین از کشور خود گریختند که بسیاری از آنها جوان و تحصیل‌کرده بودند. صنعت نفت و گاز روسیه به دلیل از دست دادن بازارهای مهم و خروج غول‌های نفتی چندملیتی بی‌پی، اکسون موبیل و رویال داچ شل فلج شده است. الویرا نابیولینا، مقام با استعداد بانک مرکزی روسیه، بدون دسترسی به ۳۰۰ میلیارد دلار دارایی‌های مسدود شده روسیه که در غرب نگهداری می‌شود، بسیاری از آسیب‌پذیری‌های اقتصاد را پوشانده و از سویی چین نیز برای کاهش بخشی از فشار وارد عمل شده است. اما شکاف در اقتصاد روسیه خود را نشان می‌دهد. بر اساس گزارشی که برای گازپروم، غول انرژی دولتی روسیه، انجام شده است، درآمد این شرکت به لطف تأثیرات تهاجم، حداقل برای ده سال زیر سطح قبل از جنگ باقی خواهد ماند.

بازیگران متفکر اقتصادی در مسکو نگران هستند. اما پوتین نمی‌تواند در این جنگ شکست بخورد، او حاضر است همه چیز را قربانی کند تا از فاجعه جلوگیری کند. همانطور که تجربه آلمان در دوره بین جنگ نشان می‌دهد، یک قدرت منزوی، نظامی و رو به زوال بسیار خطرناک است.

این چالش با همکاری رو به رشد روسیه با چین، ایران و کره شمالی پیچیده‌تر شده است. این چهار کشور یک هدف مشترک دارند: تضعیف و جایگزینی سیستم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده که از آن متنفرند. با این حال، شایان ذکر است که هماهنگی منافع استراتژیک آنها آسان نیست. پکن نمی‌تواند اجازه دهد پوتین شکست بخورد، اما احتمالا هیچ اشتیاق واقعی برای ماجراجویی او به نمایندگی از امپراتوری جدید روسیه ندارد؛ به ویژه اگر چین را در معرض تحریم‌های ثانویه علیه اقتصاد در حال تقلای خود قرار دهد.

در همین حال، رشد قدرت چین در آسیای مرکزی و فراتر از آن احتمالا دل بیگانه هراسان در کرملین را گرم نمی‌کند. جاه‌طلبی‌های چین روابط روسیه با هند را پیچیده می‌کند، شریک نظامی دیرینه‌ای که اکنون بیشتر به سمت ایالات متحده می‌چرخد. دلبستگی روسیه به کره شمالی روابط خود با کره جنوبی و چین را نیز پیچیده می‌کند. ایران هر دو روسیه و چین را با نزدیک‌تر شدن به ساخت سلاح هسته‌ای وحشت‌زده می‌کند. نیروهای نیابتی تهران منبع دائمی مشکل در خاورمیانه هستند: حوثی‌ها کشتی‌ها را در دریای سرخ به خطر می‌اندازند، حماس بی‌پروا جنگی را با اسرائیل آغاز کرد، حزب‌الله لبنان تهدید می‌کند که این جنگ را به یک آتش منطقه‌ای تبدیل می‌کند، و شبه نظامیان در عراق و سوریه که به نظر می‌رسد تهران کنترلی روی آنها ندارد، همیشه حملاتی را علیه پرسل ارتش آمریکا انجام داده‌اند. خاورمیانه بد و بی‌ثبات برای روسیه یا چین خوب نیست. و هیچ یک از این سه قدرت واقعا به رهبر بی‌نظم کره شمالی، کیم جونگ اون اعتماد ندارند.

با این اوصاف، همیشه وقتی قدرت‌های تجدیدنظرطلب به دنبال خنثی کردن وضعیت موجود هستند، سیاست بین‌الملل همراهان عجیبی را به وجود آورده است. و علیرغم اختلافاتشان می‌توانند صدمات جمعی زیادی وارد کنند.

نظم در حال فروپاشی

نظم لیبرال پس از جنگ جهانی دوم پاسخی مستقیم به وحشت دوره بین دو جنگ بود. ایالات متحده و متحدانش به رکود اقتصادی و تجاوزات بین‌المللی دهه‌های 1920 و 1930 نگاه کردند و علت را در حمایت‌گرایی از همسایه‌های سائل، دستکاری ارز، و جستجوی خشونت‌آمیز برای منابع یافتند؛ از جمله اقداماتی که منجر به رفتار تهاجمی توسط امپراتوری ژاپن در اقیانوس آرام شد. غیبت ایالات متحده به عنوان نوعی میانجی برون مرزی نیز به فروپاشی این نظم کمک کرد. تنها تلاش برای ایجاد یک نهاد تعدیل کننده پس از جنگ جهانی اول، یعنی جامعه ملل، رسوایی رقت‌انگیزی بود که به جای مقابله با تجاوز، حامی آن بود. قدرت‌های آسیایی و اروپایی که به حال خود رها شده بودند، گرفتار کشمکش فاجعه‌باری شدند.

پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده و متحدانش نظم اقتصادی ایجاد کردند که دیگر حاصل جمع صفر نبود. در کنفرانس برتون وودز، این قدرت‌ها زمینه را برای ایجاد صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و موافقتنامه عمومی تعرفه‌ها و تجارت (سلف سازمان تجارت جهانی) فراهم کردند که در مجموع موجب ترویج حرکت آزاد کالا و خدمات و تحریک رشد اقتصادی بین‌المللی شد، در بیشتر موارد، این یک استراتژی بسیار موفق بود. تولید ناخالص داخلی جهانی رشد کرد و افزایش یافت و از مرز 100 تریلیون دلار در سال 2022 گذشت.

همراه این «عوام اقتصادی» یک نوع «عوامل امنیتی» هم بود که توسط ایالات متحده رهبری می‌شد. واشنگتن متعهد به دفاع از اروپا از طریق ماده 5 ناتو شد، که پس از آزمایش موفقیت‌آمیز هسته‌ای اتحاد جماهیر شوروی در سال 1949، اساسا به معنای تعهد مبادله نیویورک با لندن یا واشنگتن با بن بود. تعهد مشابه ایالات متحده به ژاپن به این کشور اجازه داد تا میراث ارتش منفور امپراتوری خود را با نیروهای دفاع از خود و یک «قانون اساسی صلح» جایگزین و روابط با همسایگان خود را تسهیل کند. تا سال 1953، کره جنوبی ضمانت امنیتی ایالات متحده را داشت که صلح در شبه جزیره کره را تضمین می‌کرد. هنگامی که بریتانیا و فرانسه پس از بحران سوئز در سال 1956 از خاورمیانه عقب‌نشینی کردند، ایالات متحده ضامن آزادی دریانوردی در منطقه و به مرور زمان، نیروی اصلی تثبیت کننده آن شد.

نظام بین‌الملل امروزی هنوز رجعتی به اوایل قرن بیستم نیست. درباره مرگ جهانی‌سازی اغلب اغراق می‌شود، اما عجله برای برون‌سپاری داخلی، برون‌سپاری تجاری، و «انتخاب گروه‌های تجاری دوست»، عمدتا در واکنش به چین، تضعیف یکپارچگی است. تقریبا یک دهه است که ایالات متحده عمدتا در مذاکرات تجاری غایب بوده است. سخت بتوان آخرین باری را به خاطر آورد که یک سیاستمدار آمریکایی از تجارت آزاد دفاع کرد. اجماع جدید این سوال را مطرح می‌کند: آیا آرزوی حرکت آزادتر کالاها و خدمات می‌تواند از غیبت ایالات متحده در این بازی جان سالم به در ببرد؟

جهانی شدن به نوعی ادامه خواهد یافت. اما این حس که این یک نیروی مثبت است، قدرت خود را از دست داده است. نحوه عمل کشورها در واکنش به 11 سپتامبر در مقابل نحوه عمل آنها در پاسخ به همه‌گیری همه گیر را در نظر بگیرید. پس از 11 سپتامبر، جهان در مقابله با تروریسم متحد شد، مشکلی که تقریبا هر کشوری به نوعی آن را تجربه می‌کرد. ظرف چند هفته پس از این حمله، شورای امنیت سازمان ملل متحد به اتفاق آرا قطعنامه‌ای را تصویب کرد که بر اساس آن امکان ردیابی تامین مالی تروریسم در آن سوی مرزها فراهم می‌شود. کشورها به سرعت استانداردهای امنیتی فرودگاه خود را هماهنگ کردند. ایالات متحده خیلی زود به سایر کشورها پیوست تا ابتکار امنیتی گسترش سلاح‌های هسته‌ای را ایجاد کند؛ همان انجمنی که برای‌ اشتراک‌گذاری اطلاعات در مورد محموله‌های مشکوک بود که بیش از 100 کشور عضو آن هستند. به سرعت به سال 2020 برویم و جهان شاهد انتقام این کشور مستقل بود. نهادهای بین‌المللی به خطر افتادند، نمونه آن سازمان بهداشت جهانی بود که بیش از حد به چین نزدیک شده بود. محدودیت‌های مسافرتی، ممنوعیت‌های صادرات وسایل حفاظتی و ادعای واکسن‌ها مسیر بهبود را پیچیده کردند.

با شکاف فزاینده بین ایالات متحده و متحدانش از یک سو و چین و روسیه از سوی دیگر، تصور معکوس شدن این روند دشوار است. ادغام اقتصادی، که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک پروژه مشترک برای رشد و صلح تصور می‌شد، جای خود را به دستیابی به مجموع صفر برای قلمرو، بازار و نوآوری داده است. با این وجود، می‌توان امیدوار بود که نوع بشر از پیامدهای فاجعه بار حمایت‌گرایی و انزواگرایی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم درس گرفته باشد. پس چگونه می‌تواند از تکرار تاریخ جلوگیری کند؟

یک مبارزه دیگر در گرگ و میش

ایالات متحده ممکن است توصیه‌ای را که جورج کنان دیپلمات در سال 1946 در «تلگرام بلند» معروف خود ارائه کرد، بپذیرد. کنان به واشنگتن توصیه کرد که مسیر آسان توسعه خارجی اتحاد جماهیر شوروی را تا زمانی که مجبور به مقابله با تضادهای داخلی خود شود، منکر شود. این پیش‌بینی بود، زیرا چهار دهه بعد، تلاش‌های میخائیل گورباچف ​​رهبر شوروی برای اصلاح یک سیستم اساسا پوسیده به فروپاشی آن منجر شد.

امروز، تضادهای داخلی روسیه آشکار است. پوتین بیش از 30 سال از ادغام روسیه در اقتصاد بین‌الملل را خنثی کرده است و به شبکه‌ای از دولت‌های فرصت‌طلب تکیه می‌کند که برای حفظ رژیم او خود را تحقیر می‌کنند. هیچ کس نمی‌داند این پوسته عظمت روسیه تا چه زمانی می‌تواند دوام آورد، اما قبل از ترکیدن می‌تواند صدمات زیادی به بار آورد. مقاومت و بازدارندگی در برابر تجاوز نظامی روسیه تا زمانی که این این فروپاشی انجام نشده ضروری است.

پوتین روی جمعیتی مرعوب و ضعیف حساب می‌کند و رژیم او جوانان را به شیوه‌هایی جذب می‌کند که یادآور روش‌های جذب جوانان هیتلری است. اعلامیه ژوئن امسال مبنی بر اینکه کودکان روسی در اردوهای تابستانی کره شمالی شرکت خواهند کرد، خیره کننده است. روس‌ها که زمانی می‌توانستند به خارج از کشور سفر و تحصیل کنند، اکنون با آینده متفاوتی روبرو هستند. پوتین به آنها می‌گوید که آنها باید در خدمت «مادر روسیه» فداکاری کنند.

با این حال، علیرغم آنچه اغلب توطئه عمدی رهبران روسیه برای نابودی روسیه به نظر می‌رسد، پتانسیل انسانی روسیه همیشه عالی بوده است. ایالات متحده، اروپا و سایرین موظفند تا حدی ارتباط خود را با مردم روسیه حفظ کنند. روس‌ها باید در صورت امکان اجازه تحصیل و کار در خارج از کشور را داشته باشند. باید تلاش کرد، آشکار و پنهان، به تبلیغات پوتین نفوذ کرد، به ویژه در شهرهایی که او نه مورد اعتماد است و نه دوست داشته می‌شود. در نهایت، مخالفان روسیه را نمی‌توان رها کرد. بیشتر کشورهای بالتیک سازمانی را در خود جای داده‌‌اند که توسط الکسی ناوالنی ساخته شد. او یکی از معدود رهبرانی بود که در روسیه طرفداران واقعی داشت. مرگ او نمی‌تواند پایان کار او باشد.

انزوا هرگز پاسخی برای امنیت یا رفاه ایالات متحده نبوده است.

مورد سالیداریتی (Solidarity)، اتحادیه کارگری لهستان، درس مهمی در مورد چگونگی پرورش جنبش‌های ضداستبدادی به همراه داشت. هنگامی که رژیم دست‌نشانده شوروی در لهستان در سال 1981 حکومت نظامی اعلام کرد، رهبر سالیداریتی، لخ والسا، رو به زندگی مخفی آورد. این گروه توسط یک ترویکای عجیب و غریب حمایت می‌شد: سیا دولت ریگان، AFL-CIO، و واتیکان (و پاپ لهستانی الاصل آن، ژان پل دوم). سالیداریتی از حمایت‌های نسبتاً ساده‌ای از خارج از کشور مانند پول نقد و چاپخانه‌ برخوردار شد. اما زمانی که یک گشایش سیاسی در سال 1989 آغاز شد، والسا و سازمانش آماده بودند که وارد عمل شوند و یک انتقال نسبتا آرام به دموکراسی را رهبری کنند. درس اصلی این است که تلاش‌های مصمم می‌تواند جنبش‌های مخالف را حفظ کند، حتی در روسیه پوتین.

از کدام راه، آمریکا؟

دوران قبل از جنگ جهانی دوم نه تنها با درگیری قدرت‌های بزرگ و نظم ضعیف بین‌المللی، بلکه با موج فزاینده پوپولیسم و ​​انزواگرایی تعریف شده بود. دوران کنونی هم همینطور است. سوال اصلی امروز نظام بین الملل این است که آمریکا کجا ایستاده است؟

بزرگترین تفاوت بین نیمه اول قرن بیستم و نیمه دوم، واقعیت تعامل جهانی پایدار و هدفمند واشنگتن بود. پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده یک کشور مطمئن بود، با بی‌بی‌بومرها، طبقه متوسط ​​رو به رشد و خوش‌بینی افسارگسیخته نسبت به آینده. حتی اگر گاهی بر سر سیاست‌های خاص اختلاف نظر وجود داشت مبارزه علیه کمونیسم وحدت دو حزبی را فراهم کرد. اکثر آنها با رئیس جمهور جان اف کندی موافق بودند که کشورشان مایل است در دفاع از آزادی «هر قیمتی بپردازد، هر باری را تحمل کند».

ایالات متحده کشور متفاوتی است که اکنون به دلیل هشت دهه رهبری بین‌المللی خسته شده است، برخی از آنها موفق بوده و تحسین شده‌اند، و برخی شکست خورده‌اند. مردم آمریکا نیز متفاوت هستند؛ اعتماد کمتری به نهادهای خود و عملی بودن رویای آمریکایی دارند. سال‌ها سخنان تفرقه‌انگیز، اتاق‌های سخن‌پراکنی اینترنتی، و حتی در میان جوانان تحصیل‌کرده، ناآگاهی از پیچیدگی تاریخ، آمریکایی‌ها را با احساسی ضعیف از ارزش‌های مشترک مواجه کرده است. برای مشکل دوم، موسسات فرهنگی نخبه بیشتر مقصر هستند. آنها به کسانی که ایالات متحده را ویران می‌کنند پاداش داده‌اند و کسانی را که فضایل آن را تمجید می‌کنند مسخره می‌کنند. برای حل مشکل عدم ایمان آمریکایی‌ها به موسسات خود و به یکدیگر، مدارس و کالج‌ها باید برنامه درسی خود را تغییر دهند تا دیدگاه متعادل‌تری از تاریخ ایالات متحده ارائه دهند. و به جای ایجاد فضایی که عقاید فرد را تقویت می‌کند، این نهادها باید یک بحث سالم را تشویق کنند که در آن ایده‌های رقیب هم تشویق شوند.

گفته می‌شود، دی‌ان‌ای قدرت زیاد هنوز در ژنوم آمریکا بسیار زیاد است. آمریکایی‌ها به طور همزمان دو تفکر متناقض دارند. یک طرف مغز آمریکا به دنیا نگاه می‌کند و فکر می‌کند که ایالات متحده به اندازه کافی عمل کرده و می‌گوید: «حالا نوبت دیگران است.» طرف دیگر به خارج نگاه می‌کند و کشوری بزرگ را می‌بیند که تلاش می‌کند کشور کوچکتری را خاموش کند، کودکانی که با گاز اعصاب خفه می‌شوند، یا گروهی تروریستی که یک روزنامه نگار را سر بریده‌اند و می‌گوید: «ما باید کاری کنیم». رئیس جمهور می‌تواند به هر دو طرف را جذب کند.

پوپولیسم، بومی‌گرایی، انزواگرایی، و حمایت‌گرایی چهار سوار جدید آخرالزمانی، تمایل دارند با هم باشند و مرکز سیاسی را به چالش می‌کشند. فقط ایالات متحده می‌تواند با پیشروی آنها مقابله کند و در برابر وسوسه بازگشت به آینده مقاومت کند. اما ایجاد حمایت از یک سیاست خارجی انترناسیونالیستی مستلزم آن است که یک رئیس جمهور تصویر واضحی از اینکه جهان بدون ایالات متحده‌ی فعال چگونه خواهد بود ترسیم کند. در چنین دنیایی، پوتین و شی جسور شده، با شکست دادن اوکراین، به سمت فتح بعدی خود می‌روند. ایران خروج ایالات متحده از خاورمیانه را جشن می‌گیرد و رژیم خود را با تسخیر مناطق از طریق نیابت‌هایش حفظ می‌کند. حماس و حزب‌الله جنگ‌های بیشتری را آغاز خواهند کرد و امیدها به عادی‌سازی روابط کشورهای عربی خلیج فارس با اسرائیل از بین خواهد رفت. اقتصاد بین‌الملل ضعیف‌تر می‌شود و رشد ایالات متحده را از بین می‌برد. آب‌های بین‌المللی با دزدی دریایی که جابجایی کالاها را متوقف می‌کند، مناقشه برانگیز خواهد شد. رهبران آمریکا باید به مردم یادآوری کنند که ایالات متحده بارها در سال‌های 1917، 1941 و 2001 وارد درگیری شده است. انزوا هرگز پاسخی برای امنیت یا رفاه کشور نبوده است.

بعد یک رهبر باید بگوید که ایالات متحده در موقعیت خوبی برای طراحی آینده‌ای متفاوت قرار دارد. بخش خصوصی خلاق بی‌پایان کشور قادر به نوآوری مداوم است. ایالات متحده از کانادا تا مکزیک منابع انرژی بی‌نظیر و مطمئنی دارد که می‌تواند آن را از طریق گذار انرژی معقول طی سال‌های طولانی حفظ کند. این کشور بیش از هر قدرت بزرگی در تاریخ، متحدان و دوستان خوبی دارد. افرادی در سراسر جهان که به دنبال زندگی بهتر هستند، هنوز رویای آمریکایی شدن را دارند. اگر ایالات متحده بتواند اراده‌ای را برای مقابله با معمای مهاجرت خود به دست آورد، دچار این فاجعه جمعیتی که اکثر کشورهای توسعه یافته با آن مواجه هستند، نخواهد شد.

مشارکت جهانی ایالات متحده دقیقاً مانند 80 سال گذشته نخواهد بود. واشنگتن احتمالاً تعاملات خود را با دقت بیشتری انتخاب خواهد کرد. اگر بازدارندگی قوی باشد، شاید کافی باشد. متفقین باید بیشتر هزینه دفاع از خود را متحمل شوند. قراردادهای تجاری کمتر جاه‌طلبانه و جهانی خواهند بود، بلکه بیشتر منطقه‌ای و انتخابی خواهند بود.

انترناسیونالیست‌ها باید بپذیرند که برای آمریکایی‌هایی مانند معدن‌کاران بیکار زغال‌سنگ و کارگران فولاد، که به دلیل فرار شغل‌های خوب به خارج از کشور از دست دادند، نقطه کوری داشتند. و فراموش شدگان با این موضوع که باید خفه شوند به کالاهای ارزان چینی دلخوش باشند، کنار نیامدند. باز هم هیچ ابهامی درباره مزیت‌های جهانی‌شدن وجود ندارد. باید تلاش واقعی برای آموزش و کسب مهارت شغلی معنادار برای مردم صورت گیرد. این کار بسیار ضروری‌تر است زیرا پیشرفت تکنولوژیکی کسانی را که نمی‌توانند ادامه به این راه دهند به شدت مجازات می‌کند.

80 سال انترناسیونالیسم ایالات متحده قیاس دیگری است که کاملاً با شرایط امروز سازگار نیست. با این حال، اگر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم چیزی به آمریکایی‌ها آموخت، این چیز این است: دیگر قدرت‌های بزرگ به کار خودشان اهمیتی نمی‌دهند. در عوض، آنها به دنبال شکل دادن به نظم جهانی هستند. آینده توسط اتحاد دولت‌های دموکراتیک و بازار آزاد تعیین خواهد شد یا توسط قدرت‌های تجدیدنظرطلب که به روزگار تسخیر سرزمین‌های دیگر و اعمال اقتدارگرایانه در داخل باز می‌گردند؟ معلوم است هیچ گزینه دیگری وجود ندارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها
مشاهده بیشتر

فاطمه لطفی

• فوق لیسانس مهندسی محیط زیست • خبرنگار تخصصی انرژی • مترجم کتابهای عطش بزرگ، تصفیه پسابهای صنعتی، تصفیه آب، استفاده مجدد از آبهای صنعتی، فرایندها و عملیات واحد در تصفیه آب و ساز و کار توسعه پاک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن