اقتصاد سبز ناپایدار یعنی آینده‌ای بدتر

اندرو استاتافورد | سردبیر اسبق و عضو موسس نشنال ریویو

ترجمه: فاطمه لطفی

انقلاب صنعتی هنوز تمام نشده ، اما «مشکل‌سازتر» شده است. در سال 2021 که نمایندگان کشورهای مختلف برای شرکت در اجلاس اقلیمی کاپ 26 سازمان ملل متحد، وارد گلاسکوی اسکاتلند شدند، بوریس جانسون، نخست وزیر وقت بریتانیا، برای این نمایندگان سخنرانی ترتیب داد مملو از اعداد و ارقامی آخرالزمانی (چون از بین رفتن محصولات کشاورزی، حمله ملخ‌ها، آتش سوزی‌های جنگل‌ها، توفندها، و میامی که زیر آب رفته است)، و بعد از انقلاب صنعتی حرف زد: «اینجا در گلاسکو، 250 سال پیش بود که جیمز وات با ماشینی آمد که با بخار کار می‌کرد؛ بخاری که با سوزاندن زغال‌سنگ تولید می‌شد. [امروز] ما شما را به همان جایی آورده‌ایم که [250 سال پیش] ماشین روز قیامت کارش را آغاز کرد».

[در این سخنرانی] هیچ اشاره‌ای به جهش خارق‌العاده شکوفایی [گونه] انسان نشد که وات و دیگر مخترعان، مبتکران و کارآفرینان بیش از دو قرن و نیم پیش آغاز کردند.

جانسون در وصف فاجعه‌آمیز بودن هزینه‌های رشد اقتصادی بر سنت ارجمندی ایستاده است که [پس از سال‌ها دوباره مطرح شده] در حالی که مزایای [این رشد اقتصادی] نادیده گرفته می‌شود. تردید در باره توانایی بشر برای بهبود شرایط انسانی، از جمله همان تردیدهاییکه توماس مالتوس، هم عصر وات، هم بر آن صحه گذاشته، به گذشته‌های دور برمی‌گردد. اما مالتوس را می‌توان به خاطر کوته‌نظری‌اش بخشید، زیرا به هر حال، او شرایط بدی را دیده بود که اغلب با دهه‌های اولیه انقلاب صنعتی همراه بود و فرصتی برای مشاهده شکوفایی چشمگیر آینده [به واسطه انقلاب صنعتی] نداشت. وارثان مدرن او اما چنین بهانه‌ای ندارند. و علاقه فزاینده آنها به ایده «رشد‌زدایی» [یا پسارشد] تهدیدی است علیه بسیاری از این پیشرفت‌های بشری.

منتقدان رشد پس از جنگ از دوره‌ای در سال 1972 لذت می‌بردند، آن زمان باشگاه رم کتاب «محدودیت‌های رشد» را منتشر کرد، کتابی که نویسندگانش اذعان داشتند: «ما شواهد فراوانی از نبوغ بشر داریم»، اما آنها یا نمی‌خواستند یا نمی‌توانستند اهمیت [این نبوغ] را درک کنند. بشریت که در آن زمان  3.8 میلیارد نفر جمعیت داشت، یعنی رقمی فراتر از تصورات مالتوس، راه بسیار طولانی را پیموده بود. این بشر در کل بسیار غنی‌تر بود و انقلاب سبز در بهره‌وری کشاورزی، که احتمالا تاکنون جان بیش از یک میلیارد نفر را نجات داده است، به خوبی در جریان بود. در واقع نویسندگان «محدودیت‌های رشد» آن انقلاب را تصدیق می‌کردند، اگرچه به‌طور واضح از افزایش نابرابری ناراحت بودند. تا سال 2023، صفحه پرونده کیفری انقلاب سبز قطورتر شد. در جملات اول ویکی‌پدیا چنین چیزی می‌بینیم: «تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که انقلاب سبز عامل اصلی گذار از مرزهای سیاره‌ای، از جمله افزایش انتشار گازهای گلخانه‌ای است».

آیا باید گرسنگان عالم را مجبور می‌کردیم رو‌به قبله شوند؟

کتاب «محدودیت‌های رشد» محصول زمان خود بود، پیام تیره و تار آن در کتاب‌هایی چون «بمب جمعیت» (1968)، «تنها یک زمین داریم» (1972)، «طرحی برای بقا» (1972)، و «کم‌اهمیت‌ها زیباترند» (1973) کم و بیش تکرار می‌شد. اولین بار مراسم «روز زمین» در سال 1970 برگزار شد. هفت ماه بعد، EPA  [سازمان حفاظت محیط زیست ایالات متحده] تاسیس شد و اندکی پس از آن «آیرون آیز کودی» اشک سیسیلی‌اش را به خاطر آلودگی محیط زیست جاری کرد. [کودی هنرپیشه‌ای بود که در فیلم‌های هالیوود نقش بومیان آمریکایی را بازی می‌کرد و در تبلیغات تلویزیونی به خاطر آلودگی محیط زیست اشک می‌ریخت، اما پس از مرگش مشخص شد این هنرپیشه تباری ایتالیایی دارد و بومی آمریکا نیست. –مترجم]

نویسندگان «محدودیت‌های رشد» بر این باور بودند که روند رشد کنونی جمعیت، صنعتی‌سازی، آلودگی و کاهش منابع «طی صد سال آینده» منجر به ظهور فاجعه‌ای خواهد شد. اما این روندها را می‌توان با یک « گذار بزرگ» از «رشد [جهانی] به تعادل جهانی»، یک وضعیت «ثبات اکولوژیکی و اقتصادی پایدار تا آینده بسیار دور» «تغییر» داد (اصلی که توسط اقتصاددانانی مانند هرمان دالی و دیگران مطرح شده است). (هنوز چند دهه زمان لازم بود تا «بازنشانی بزرگ» مطرح شود [طرح بازنشانی بزرگ یک طرح بهبود اقتصادی است که توسط مجمع جهانی اقتصاد  در پاسخ به همه‌گیری COVID-19 تهیه شده است. -مترجم]). چنین اقتصادی تضمین می‌کند که «نیازهای مادی اساسی هر فرد روی زمین» برآورده می‌شود و «هر فرد» اگر هدفش خیلی بلندپروازانه نباشد، «فرصتی برابر برای تحقق بخشیدن به توانایی‌های انسانی فردی خود» دارد. این اقتصاد به طور طبیعی یک دولت بزرگتر و مداخله‌جویانه‌تر به همراه دارد. برخی از «آزادی‌های انسانی، چون تولید تعداد نامحدود کودک یا مصرف کنترل نشده منابع» هم باید کنار گذاشته شود.

برای برخی از دوستداران محیط زیست، نه رشد پایدار و نه حتی «اقتصاد پایدار» هم کافی نیست. آنها خواستار چیزی بودند که از آن به «رشد زدایی» تعبیر می‌شد. گویا این اصطلاح در سال 1972 توسط آندره گورز، فیلسوف اتریشی-فرانسوی ابداع شده باشد. او که چپ‌گرا بود، پرسید که آیا «عدم رشد یا حتی رشد‌زدایی تولید مادی» مورد نیاز برای حفظ «توازن زمین»، با «بقای نظام سرمایه‌داری» سازگار است یا خیر؟ حدس زدن پاسخ این فیلسوف چندان سخت نبود. تقریبا هم زمان با او نیکلاس جورجسکو-روگن، اقتصاددان رومانیایی-آمریکایی، بر این باور بود که چون ذخایر مواد معدنی زمین محدود است، ما در نهایت محکوم به فروپاشی اقتصادی یا، به قول خودش، «نابودی» هستیم. یک اقتصاد با وضعیت ثابت فقط این سرنوشت ناخوشایند را به تعویق می‌اندازد. اما مدل «وضعیت رو به زوال» (رشد زدایی) او ماندگاری بسیار طولانی‌تری را قبل از نابودی فراهم می‌آورد و (خبر خوب اینکه!) [با این مدل رشدزدایی] نیازی به بازگشت «به غار یا، بدتر از آن، به زندگی روی درختان» نداریم.

ژرژسکو-روگن در کتاب «اسطوره‌های انرژی و اقتصاد» (1975) چگونگی دستیابی به این وضعیت رو به زوال را ترسیم کرد. آنچه که او پیشنهاد می‌دهد دربرگیرنده توقف تولید تسلیحات، کمک به کشورهای در حال توسعه برای رسیدن به یک زندگی خوب (نه مجلل)، کاهش تدریجی جمعیت به سطحی که بتوان با کشاورزی ارگانیک این جمعیت را حفظ کرد، پایان دادن به «اشتیاق بیمارگونه برای ابزارهای عجیب و غریب» و انتخاب مدل بادوام و برای اوقات فراغت بیشتر («اوقات فراغتی که به شیوه‌ای هوشمندانه سپری شده») بود. تا زمانی که انرژی خورشیدی به «یک راحتی عمومی» بدل شود یا همجوشی هسته‌ای کنترل‌شده به دست آید، «باید از همه اتلاف‌ها در حوزه انرژی با احتیاط اجتناب کرد و در صورت لزوم، [مصرف انرژی] با سخت‌گیری قاعده‌مند شود.»

در حالی که در آن زمان، همانند روزگار فعلی، بشریت با مشکلات واقعی زیست‌محیطی مواجه بود، گسترش این هراس که این مشکلات بر ما چیره خواهند شد تا حد زیادی مدیون شیوه‌ای است که سناریوهای روز قیامت دوباره دو افسانه پایدار و قدرتمند را به تصویر می‌کشند. اولی مربوط به آرکادیا [بخشی باستانی از پلوپونز] بود، دومی آخرالزمان. صنعتی شدن ما را از گذشته‌ای شادتر، هرچند خیالی، که در آن در هماهنگی با طبیعت زندگی می‌کردیم، دور کرده است. بدتر از آن، زمانی که این صنعتی شدن با پیشرفت تکنولوژی آمیخته شد، به گستاخی و در کشورهای ثروتمندتر، مصرف بیش از حد منتهی شده بود که تهدید می‌کرد همه را به ورطه سقوط می‌برد.

مانند بسیاری از روایت‌های آخرالزمانی، جذابیت این یکی نیز با این فکر افزایش می‌یابد که «ثروتمندان» (در این مورد، جهان توسعه‌یافته) مسئول مخمصه بشریت هستند و اینکه روز حسابی برای این گناهکاران در راه است. و وعده رستگاری وجود داشت: با در‌آغوش کشیدن زهد و شیوه‌های زندگی جمعی‌تر، می‌توان به مقامی برتر و از نظر اخلاقی والاتر رسید. هیچ مشکلی نداشت که این ایده‌ها فرصتی برای جاه‌طلبان است. محیط گراییْ ایدئولوژیِ کمبود است. یعنی قدرت، اعتبار و [منابع] بیشتر برای کسانی است که این منابع را تخصیص می‌دهند.

تغییر اقلیم، ناجی بدبینان

مدت‌ها اینطور به نظر می‌رسید که آخرالزمان عصر دیسکو ممکن است تحت الشعاع دستاوردهای دهه‌های بعدی قرار گیرد، زیرا رشد روزافزون سیاست‌های بازاردوست صدها میلیون نفر را در سرتاسر جهان از فقر نجات داده بود، عاقبتی که پیامبران عذاب که به ابتکار فردی انسان ایمان چندانی نداشتند، پیش‌بینی نکرده بودند. در همین حال، اختراعات انسانی و مکانیسم قیمت بازار، به هر طریقی، از کمبودهایی که برخی پیش‌بینی می‌کردند ما را فلج می‌کنند، جلوگیری کرد. علاوه بر این، به نظر می‌رسد که تجربه بسیاری از کشورها، هرچند ناقص، تئوری نهفته در منحنی کوزنتس زیست‌محیطی را تایید می‌کند، منحنی که می‌گوید پس از عبور از یک آستانه معین، هر چه کشوری مرفه‌تر باشد، اولویت بیشتری به حفاظت از محیط زیست می‌دهد، اولویت‌هایی که زمانی به عنوان یک کالای لوکس تلقی می‌شد.

تغییر اقلیم، بدبینان را نجات داد. به سرعت از مشکل (که هست) به تهدید وجودی ارتقا یافت (که نیست)، این پاسخی به دعای آنها بود. اکنون می‌توان راه‌حل‌های شگفت‌انگیز برای بحران‌های دیروز- راه‌حل‌هایی که انقلاب سبز به ارمغان آورد- را به‌خاطر سهمشان در وضعیت اضطراری فردا مقصر قلمداد کرد. علاوه بر این، نقش اصلی صنایع منتشرکننده گازهای گلخانه‌ای که بسیاری از کارهای ما و شیوه‌های زندگی ما را ممکن می‌سازد، حوزه‌های نامحدودی پیش رویمان قرار داد که در آنها باید رفتارمان به نفع کره زمین و البته به مدتی طولانی، خیلی طولانی و شاید برای همیشه، کنترل شود.

تغییر اقلیم برای بازتعریف رشد «پایدار» مورد استفاده قرار گرفت، مفهومی که در طول دهه 1980 به عنوان جایگزینی مطلوب‌تر از نظر سیاسی برای «اقتصاد پایدار» ظهور یافت. پایداری مفهومی بی‌ثبات بود که به جهان در حال توسعه اجازه می‌داد توسعه یابد و در بیشتر موارد، کشورهای ثروتمند را ملزم می‌کرد که توجه بیشتری نسبت به جنبه‌های منفی محیط زیست رشد نشان دهند. با این حال، هنگامی که پایداریْ شامل حال کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای نیز شد، این مفهوم به یک تنگ‌پوش [ژاکت مخصوص بیماران روانی] بدل شد؛ به هر حال در غرب تا به امروز هراسِ اقلیمیِ ماهرانهْ به بازار عرضه شده باعث تجدیدنظر در محاسبات سیاسی شده است. کسانی که سیاست‌های اقلیمی را در اروپا و ایالات متحده شکل می‌دهند، می‌توانند تحلیل هزینه-فایده و مبادلات منطقی را کم اهمیت جلوه دهند، رویکردی که در راستای این ایده است که مبارزه با تغییرات اقلیم نه تنها یک ضرورت است، بلکه به نوعی طلب‌بخشایش هم هست. قرار است چیز به درد بخوری باشد.

وارثان زمین

ژرژسکو-روگن در دهه 1970 پذیرفته بود که اکثر مردم احتمالا رشد‌زدایی مورد نظر او را رد کنند: «شاید سرنوشت انسان داشتن یک زندگی کوتاه اما آتشین، هیجان‌انگیز و غیرمعمول باشد تا زندگی طولانی، بدون حادثه و نباتی. بگذارید گونه‌های دیگر چون آمیب‌ها، که هیچ جاه‌طلبی معنوی ندارند، زمینی را به ارث ببرند که هنوز غوطه‌ور است در آفتاب فراوان.»

اما نزدیک به نیم قرن بعد، جیسون هیکل، یکی از مدافعان برجسته رشد زدایی (و حالا هم تعدادشان آنقدر زیاد هست که بتوان یکی از بین آنها انتخاب کرد) بی‌نهایت نسبت به زندگی که [ایده‌هایش] به آن منتهی می‌شد خوش‌بین‌تر بود. او در کتابش [با عنوانِ پارادوکسیکالِ] «کمترینْ بیشترین است: چگونه رشد‌زدایی دنیا را نجات خواهد داد» (2020)، به این استدلال رسید که جهت گیری مجدد اقتصادها به دور از «تولید مازادِ» هدر رفته حاصل از دنباله‌روی بی‌پایان [نظریه‌های] «انباشت سرمایه» و در جهت «رفاه بشر»، در حالی فشار بر دنیا را کاهش می‌دهد که به فقر پایان می‌بخشد، بشر را سالم‌تر، تحصیلاتش را بهتر، خانه‌اش را نیکوتر، وقتش را آزادتر و البته خودش را شادتر می‌کند.

هیکل نوشت: «البته، انجام چنین کاری ممکن است به این معنی باشد که تولید ناخالص داخلی کندتر رشد می‌کند، یا متوقف می‌شود، یا حتی کاهش می‌یابد. و اگر چنین باشد هم اشکالی ندارد؛ زیرا تولید ناخالص داخلی مهم نیست.» رشد در برخی مناطق، برای بهبود استانداردهای زندگی در کشورهای فقیرتر و در جهان اول نیز مجاز خواهد بود، اما صرفا به نفع «بهروزی انسان».

در سال 2021 گاس وودی، اکوسوسیالیست، در کتاب «اکولوژیست» توضیح داد: «رشدزدایی رادیکال به‌جای انباشته کردن بنجل‌های فعلی به خاطر سود، تولید فراوان کالا برای استفاده از آنها را هدف قرار می‌دهد. رشدزدایی با تمرکز بر آنچه ضروری است، به ما این امکان را می‌دهد که این سوال گسترده‌تر را بپرسیم که جامعه‌ای که همه نیازها را برآورده می‌کند چه شکلی خواهد بود». و البته، بازار هم همین‌طور است، اما به‌طور ارگانیک، نه با حکم بوروکراتیک. هیکل با استناد به مارکس نیز تمایز شدیدی بین «ارزش مصرف» و «ارزش مبادله» قائل شد. اما چه کسی در نهایت در مورد ارزش مصرف یا آنچه که «ضروری» است تصمیم می‌گیرد؟

خیلی راحت می‌توان در چشم‌اندازی که هیکل ترسیم کرده است اشتباهات فاحشی یافت، اطلاق عنوان «طرح» برای [این چشم‌انداز] بسیار چاپلوسانه خواهد بود. این رویای بهشتی بر روی زمین است. این تعبیر با احترام به «طبیعت» که در «کمترین، بیشترین است» جریان دارد و همراه با فریادهایی برای شمن‌ها، آنیمیسم، و خرد مردم بومی تقویت می‌شود، نوعی مهمل‌گویی‌ست که به ندرت در گفتمان محیط‌زیستی‌ها یافت نمی‌شود. از نظر هیکل «فردیت یک توهم است». «زندگی در این سیاره یک شبکه درهم تنیده از سازگاری ارتباطی است.» باشه رفیق، تو درست می‌گویی!

«کمترین بیشترین است» نیز شاهد دیگری است (انگار که لازم باشد) بر اینکه که چگونه قرمز به سبز تبدیل شده است. این به معنای کنار گذاشته‌شدن پرومتئانیسم سابق چپ است. (فریدریش انگلس با انتقاد از مالتوس پرسید: «چه چیز برای علم غیرممکن است؟») اما سایر باورهای چپ همچنان پابرجا هستند [پرومتئانیسم اصطلاحی که توسط نظریه‌پرداز سیاسی جان دریزک برای توصیف جهت‌گیری زیست‌محیطی رایج شده و زمین را به‌عنوان منبعی می‌داند که فایده آن عمدتا با نیازها و علایق انسان تعیین می‌شود و مشکلات زیست‌محیطی آن از طریق نوآوری‌های انسانی برطرف می‌شوند. -مترجم] شرور اصلی هیکل یک سرمایه‌دار پانتومیم بدذات است. و توصیه‌های او برای اصلاح «تخریب اکولوژیکی» ما، همان توصیه‌های چپ افراطی است که هنوز او مانند بسیاری دیگر در درون یا دور و بر اردوگاه رشدزدایی، به آن تعلق دارند. هیکل ممکن است از «شکست مفتضحانه فرماندهی و کنترل اتحاد جماهیر شوروی» فاصله بگیرد، اما با تعصبات ایدئولوژیکی که زیربنای آن بود، موافق است. و آنچه او پیشنهاد می‌کند مستلزم فرماندهی‌ها و کنترل‌های بسیار است.

استفاده از سوخت‌های فسیلی «به صورت رادیکال کاهش می‌یابد»، همانطور که تولید اسلحه، جت‌های خصوصی و خودروهای شاسی‌بلند، به عنوان چند نمونه از فهرست بلندبالای موجود، کم می‌شود. تبلیغات، ناهنجاری‌هایی برای تشویق مصرف، تقلیل می‌یابد و بخشی از آن با پروپاگاندا، یا بهتر بگوییم «پیام‌هایی که جامعه را می‌سازند و تاییدی هستند بر ارزش‌های حقیقی» جایگزین می‌شود. پرورش گوشت گاو باید «رادیکال» (دوباره این کلمه) «کم شود»، اما ما می‌توانیم به جای آن با لوبیا و سایر حبوبات جشن‌هایمان را برگزار کنیم. پروازهای کمتری وجود خواهد داشت، شکاف درآمدی محدود می‌شود، کنترل اجاره‌بها دائمی خواهد بود، و یک «گفت‌وگوی دموکراتیکی» وجود خواهد داشت در این باب که هر کس چقدر می‌تواند ثروتمند باشد. و در حالی که  [شعار می‌دهیم] «ما باید به خودروهای برقی روی بیاوریم»، در نهایت تعداد آنها نیز باید «به صورت رادیکال» کاهش یابد. [باتری‌های خودروهای برقی از عوامل آلاینده محیط زیست هستند و تاکنون هیچ راه‌حلی برای کاهش آلایندگی آنها پیدا نشده است. مترجم]

هر چند رانندگان تسلا ناامیدانه این چشم‌اندازها را می‌یابند، اما این نتیجه اجتناب‌ناپذیر اعتقاد هیکل است که تغییر اقلیم تنها حوزه‌ای نیست که در آن تاثیر زیست محیطی گونه ما [انسان‌ها] از حد ایمن خود فراتر رفته است. برای بازگرداندن ما به درون آنچه که برخی از دانشمندان آن را «مرزهای سیاره‌ای» زمین می‌نامند، ما، به ویژه در کشورهای ثروتمندتر، باید تولید کمتری داشته باشیم. هیکل از این نظر تنها کسی نیست که چنین اعتقاداتی دارد. جورج مونبیوت، نویسنده بریتانیایی، هشدار می‌دهد: «چیزی به نام رشد سبز وجود ندارد. رشد در حال پاک کردن رنگ سبز از روی زمین است.» تام مورفی، اخترفیزیکدان، از این موضوع نگران است که: «هدف گرفتن انرژی‌های تجدیدپذیر آخرین چیزی است که موجودات روی زمین به آن رای می‌دهند». هیکل می‌نویسد: «اقتصاددانان زیست‌محیطی، اصرار دارند که تنها راه برای بقا محدودیت افراطی‌ست: استفاده از منابع و انرژی را در سطوح موجود محدود کنید و هر سال آنها را کاهش دهید تا زمانی که به مرزهای سیاره‌ای بازگردید».

دلایل زیادی برای مخالفت با نتیجه‌گیری‌های هیکل وجود دارد، از تفسیر خصمانه بی‌امان او از چگونگی کارکرد سرمایه‌داری گرفته تا شیوه به طرز مشکوکی راحتش که در آن نسخه‌های ظاهرا محیط زیستی‌اش با عقاید چپش هم‌خوانی دارد. ایمان او به عقاید برخی از دانشمندان و خرد مردم بومی مطابقت است با تردید بدون عقب نشینی او در مورد توانایی گونه‌های ما [انسان‌ها] برای مقابله با آنچه که برخی از محققان به عنوان آنتروپوسن، عصر جدید زمین شناسی، می‌دانند. چنین استدلال‌هایی سبک‌وسیاقی را نادیده می‌گیرد که در آن [باور بر این است که] ثروت رو به رشد ما به طور فزاینده‌ای امکان جداسازی رشد [اقتصادی] را از تخریب محیط زیست فراهم آورده و تامین مالی جبران خسارتی را که قبلا رخ داده ممکن ساخته (و خواهد کرد).

و هیکل، یک انسان‌شناس و نویسنده اقتصادی موفق را به عنوان فردی بیگانه یا با داده‌هایی دور از ذهن در نظر نگیرید. از دیگر سمت‌هایش این است که او عضو میزگرد اقتصاد کلان و ریسک‌ها و فرصت‌های مرتبط با اقلیم آکادمی ملی علوم (Roundtable on Macroeconomics and Climate-Related Risks and Opportunities of the National Academy of Sciences) است. مطمئنا ایدئولوژی رشدزدایی اشکال مختلفی دارد. نئولودیت‌ها [مخالفان فناوری‌های نوین]، نئومالتوسی‌ها [ترس از ازدیاد جمعیت که به فاجعه انسانی و محیط زیستی منجر می‌شود] و لنینیست‌های بوم‌شناس هم وجود دارند. و کسانی هم هستند که طرفدار انقراض داوطلبانه انسانند. برخی ما [انسان‌ها] را به عنوان یک غده سرطانی و برخی دیگر به عنوان یک ویروس می‌بینند.

اما دیدگاه‌های مشابه هیکل در بین تعداد قابل توجهی از دانشمندان، اقتصاددانان، سازمان‌های غیردولتی، فعالان و نویسندگان مشترک است. در ژاپن، کتاب «سرمایه در آنتروپوسن» (2020)، نوشته کوئی سایتو از دانشگاه توکیو، که یک «کمونیست رشدزدایی»ست 500هزار نسخه فروش رفته است. این کتاب به زودی در ایالات متحده با عنوان «از سرعت خود بکاهید: مانیفست رشدزدایی» منتشر خواهد شد. در محافل بوروکراتیک و سیاسی، از جمله، به‌ناگزیر در میان سوسیالیست‌های دموکرات آمریکا، نشانه‌های علاقه فزاینده‌ای به این موضوعات وجود دارد. مایکل هیگینز، رئیس‌جمهور ایرلند، ادعا می‌کند که «عشق زیاد» اقتصاددانان به رشد «دائم»، احاطه آنها را نسبت به «فاجعه زیست‌محیطی که اکنون با آن روبرو هستیم» کور کرده است. استیون چو، وزیر سابق انرژی اوباما (و برنده جایزه نوبل) با «اقتصادی مبتنی بر عدم رشد یا حتی رشد کاهشی» سر و کله زده است. اشاره به رشدزدایی در مذاکرات پانل بین دولتی سازمان ملل در مورد تغییرات اقلیم به صورت خزنده رخنه کرده است. اتحادیه اروپا [به چنین موضوعی] علاقه‌ دارد.

اگر رشد زدایی حتی به لبه‌های سیاست‌گذاری نفوذ کند، اثرات بسیار زیان‌آوری به همراه خواهد داشت. و اگر در نهایت حامیان آن در این بحث پیروز شوند، جوامعی با محدودیت، به شدت تحت کنترل، از نظر اقتصادی شکست خورده و از نظر فناوری راکد ایجاد خواهند کرد که در این جوامع، در پشت یک ظاهر برابری طلبانه، مسئولین سهم نامتناسبی از یک کیک کوچک شده را به دست می‌آورند. کمتر کسی در برابر محدودیت‌های چنین رژیم‌هایی عقب خواهند نشست و در آن زمان «گفت‌وگوهای دموکراتیک» متوقف خواهد شد.

 

برچسب ها
مشاهده بیشتر

فاطمه لطفی

• فوق لیسانس مهندسی محیط زیست • خبرنگار تخصصی انرژی • مترجم کتابهای عطش بزرگ، تصفیه پسابهای صنعتی، تصفیه آب، استفاده مجدد از آبهای صنعتی، فرایندها و عملیات واحد در تصفیه آب و ساز و کار توسعه پاک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن