شیر خفته افکار عمومی

مهندس مرتضی زرین گل رئیس اسبق کمیسیون نفت مجلس

در روزگاری که مظفرالدین شاه قاجار، سست عنصری و بی ارادگی را در ادارة امور کشور بر میراث استبدادی شاهان قاجاری افزود و برای تأمین هزینة سفرهای خویش، راه پدر را در اعطای امتیازات گوناگون به قدرت های بزرگ روزگار (روسیه و انگلیس) ادامه داد تا بی محابا از عواقب این سودای نادرست، لذت دیدار از فرنگ را به زحمت تدبیر امور کشور ترجیح دهد، به دلالت یک ارمنی، پای بازرگانی به نام ویلیام ناکس دارسی به بازار امتیازات ایران باز شد و این، همان شخصی است که نام او با سرآغاز اکتشاف «طلای سیاه» در تاریخ معاصر ایران گره خورده است. نه شاه بیمار و عاشق فرنگ ایران، نه صدر اعظم و عاملان ایرانی قرارداد و نه نمایندة دارسی، هیچ کدام نمی دانستند کالایی را در این سرزمین معامله می کنند که در سال ها و دهه های بعد، تار و پود حیات اقتصادی ایران به حساب خواهد آمد و سایۀ آن بر جنبه های سیاسی و اقتصادی تمامی تحولات آیندۀ ایران گسترده خواهد شد. نه تنها دربار قاجاری که خانان بختیاری نیز در روزگاری که فوران چاه نفت مسجدسلیمان اعضای ناامید کمپانی دارسی را از رفتن منصرف ساخت، درنیافتند که به چه دلیل در سال های پیش از جنگ جهانی اول آن همه به آنها توجه شد و راز توزیع آن مقدار سلاح و سکه در میان آنان و نیروهایشان در چه بود؟ کمتر مورخی هم به تأثیر حیاتی وجود طلای سیاه در اصرار حکومت بریتانیا مبنی بر انعقاد قرارداد 1919 اشاره کرده است؛ چنانکه نه سیدضیا و نه رضاخان، در مقام بازیگران کودتای اسفند 1299 از دلایل این تصمیم بریتانیا اطلاع درست و دقیق نداشتند. ماجرای شیخ خزعل در سال 1303 و گردن نهادن او به فرمان حکومت مرکزی نیز، در شرایطی که حتی خود رضاخان نیز تصور آن را نمی کرد، پرده های دیگری از سناریوی تاریخ معاصر کشور است که دلدادگی بریتانیا به طلای سیاه ایران در تحقق آن تأثیر حتمی نهاد.

از سقوط قاجارها تا جنگ جهانی دوم، یعنی روزگاری که باد بر بیرق قزاق بی سواد سوادکوهی بود، چنان که در این دوران نه تنها هدیة انگلیس به خوانین بختیاری (سهام نفت) را پس گرفت که قرارداد دارسی را نیز با سرمستی و خوش خیالی پاره کرد و در آتش سوزاند و چنان مست بود که تحمیل قرارداد 1933 نیز نتوانست او را متوجه واقعیت کند و در این خواب، ماند و با گرایش به آلمان نازی در زمانة گرفتاری لندن با هیتلر، بر روزگار حکمرانی خود خط پایان کشید و نشان داد که دایرة اطلاعات و معلومات وی چنان محدود است که تصویر درستی از اهمیت نفت در موازنة قدرت های رقیب در اروپا ندارد  و همین درک نادرست، وی را از تخت به زیر کشید و راهی تبعیدش ساخت.

وعده سرخرمن نفت شمال

در دوران پهلوی دوم، نه او که در آغاز بازیچه ای بیش در دست سیاستمداران قدرتمندی چون فروغی و قوام نبود، که کسانی سیاسی همچون قوام، اهمیت حیاتی نفت را در معادلات و تعاملات سیاسی  دریافته بودند و به مدد تحریک اشتهای سیری ناپذیر همسایة توسعه طلب و قدرتمند شمالی و وعدة سرخرمن نفت شمال، آنان را وادار ساختند تا در حوادث آذربایجان پا پس کشیده و ماجرا را به نفع ایران فیصله دادند؛ اما هنوز مردم ایران از اهمیت کالایی که صاحبش شده بودند، آگاه نبودند.ماجرای ملی شدن صنعت نفت و نقش دکتر مصدق و حمایت آیت الله کاشانی از وی، از آغاز تا پیروزی نهضت، مرحلة مهم دیگری از تحولات سیاسی و اقتصادی تاریخ معاصر ایران است که بر محور صنعت نفت که نزدیک به 50 سال از عمر آن می گذشت، شکل گرفت و شیر خفتة افکار عمومی ملت ایران را بیدار کرد. هرچند مصدق در آگاهی بخشی به ملت ایران با حمایت کاشانی و تودة مردم توفیق یافت، اما این پایان ماجرا نبود.

جدایی و اختلاف میان او و کاشانی، نقش مخرب حزب توده و مخالفت های پیدا و پنهان عوامل دربار و بسته های دلاری که بوی نفت از آنها به مشام می رسید و در نهایت، همراهی امریکا (این استعمار نو) یا اختاپوس عرصة سیاست در جهان (بریتانیا)، راه را بر تداوم حضور مصدق در صحنة قدرت بست و او با کودتای 28 مرداد و راهی زندان شدن، تاوان جسارت خود به ساختار قدرت مطلق بریتانیا را داد. اما هر چه بود، مردم آگاه شده بودند و نفت، دیگر ثروتی ملی بود.

سهم امریکا از کودتای نفتی 28 مرداد

امریکا در قبال سازماندهی کودتای 28 مرداد سهم خود را از نفت ایران گرفت و شریک انگلیسی ها شد؛ با این تفاوت که رویکرد این کشور با نگرش بریتانیا که تلاش می کرد ذهن ایرانی ها را از  ارزش و بهای نفت دور نگه دارد، متفاوت بود و مشتری تازه در قالب استعمار نوین، تلاش می کرد بر عطش وابستگی و دلدادگی اهالی ایران به نفت بیفزاید.

از کودتای 28 مرداد تا طلیعه انقلاب اسلامی ایران روند وابستگی اقتصادی کشور به نفت با توجه به افزایش بهای آن که ناشی از تصمیم دولت امریکا برای جبران کسری موازنة پرداخت هایش بود، سیر صعودی یافت و این روند موجب شد تا ایران که در بیشتر سال های حکومت دیکتاتوری پهلوی اول، بدون اتکا به نفت اداره می شد و در دوران مصدق نیز یک سال، هر چند به سختی، اما اقتصاد بدون نفت را تجربه کرده بود، در آستانة پیروزی انقلاب اسلامی به شهادت اسناد و آمار و ارقام تا 90 درصد به نفت وابسته شود.

عطر دلارهای نفتی و موشک تورم

رشد ناگهانی درآمد نفت در آغاز دهة 1350، مسئولان حکومت پهلوی را گیج و توهّم و خودبزرگ بینی شاه را به منتهای درجه رسانید. قرار بود پول نفت صرف مدرنیزاسیون، توزیع در قالب تغذیة مدارس، طرح های وسیع عمرانی و کمک های نقدی و اعطای وام های چشمگیر به کشورها شود. عطر دلارهای نفتی، تصمیم گیران ایرانی را چنان گیج کرده بود که کسی احتمال کاهش درآمدها یا حتی افزایش غیرطبیعی تورم را در تصمیم گیری ها لحاظ نمی کرد. شتاب در روند تصمیم گیری ها در افزایش تورم، تأثیر مستقیم نهاد چنان که گویی موشک تورم از سکوی تصمیم گیری شاه و دربار به فضا پرتاب شد، به گونه ای که تورم 5 1درصدی دهة 40 به برکت درآمد نفت و در آغاز دهة 50 از مرز 20 درصد هم گذشت؛ زنگ های خطر به صدا درآمده بود، اما شاه سرخوش تر و غافل تر از آن بود که رخت عقلانیت بر قامت نظام فکری و تصمیم گیری خود بدوزد. در اواسط دهة 1350، درآمد ایران از محل فروش نفت سالانه از مرز 22 میلیارد دلار گذشت و اکنون، دیگر نفت نه «طلای سیاه» که «بلای اقتصاد» ایران بود.

شور انقلابی و اقتصاد بدون نفت

با پیروزی انقلاب اسلامی، دولت مردان برآمده از انقلاب که شور انقلابی در سر داشتند، تلاش کردند تا از وابستگی مطلق اقتصاد به نفت بکاهند و در این راستا، تولید نفت را کاهش دادند، از اقتصاد بدون نفت سخن گفتند و ساز رهایی از اقتصاد تک محصولی کوک کردند. البته این رویکرد با مذاق مشتریان قلدر و قدرتمند آن روزگار سازگار نبود و دیگر دارندگان این کالا نیز از آن روز تاکنون آماده اند تا با عرضة بی محابای نفت به بازارهای جهانی، قدرت های بزرگ را راضی نگه داشته و از تأثیرگذاری ایران نیز در مناسبات منطقه ای و جهانی جلوگیری کنند. این چنین بود که ما به جای توفیق رهایی از وابستگی به نفت، سهم خود را نیز در بازار جهانی از دست دادیم و واقع بینی اقتصادی را به پای آرمان گرایی قربانی کردیم. به علاوه حوادثی همچون جنگ تحمیلی، محاصرة اقتصادی، تحریم های پی درپی و رقابت های کشورهای صاحب نفت در دلربایی از خریداران، راه امکان تحقق این شعارها را به گونه ای بست که امروز روزگار، تصور اقتصاد بدون نفت برای ما کاملاً غیرممکن و حتی فاجعه آفرین خواهد بود.

رهایی از سایۀ سنگین نوسانات بهای نفت

کاهش بهای چشمگیر نفت و رویه ای که کشورهای نفتخیز در پیش گرفته اند، نفت که می توانست مزیت نسبی پایداری در اقتصاد ایران و منطقه باشد، دیگر برای ما تقریباً حربه ای بیش نخواهد بود. برای  استفاده از نفت در معادلات و وزن کشی های سیاسی جهانی و حتی منطقه ای، شرایط دیگر به گونه ای است که عمق احتیاج ما به درآمد نفتی، بسیار بیشتر از نیاز کشورهای صنعتی به نفت است. تا جایی که دیگران می توانند از نفت ما هم صرف نظر کنند و ما خود، آیا توانسته ایم اقتصادمان را از سایة سنگین نوسانات قیمت نفت رهایی بخشیم؟ این سؤالی است که پاسخ آن بی هیچ تأملی منفی خواهد بود.

وجود نفت در ایران هر چند عاملی بدیهی در تأمین بخش کلانی از بودجة مورد نیاز کشور بوده و خواهد بود، اما تبعات اقتصادی و اجتماعی و زیانباری هم برجای نهاده و این، روی دیگر سکۀ تأثیر این اکسیر در پیکرة اقتصاد ماست.

مگر نه اینکه اتکای دولت به درآمدهای کلان نفتی از طرفی، موجب تورم قوارة دولت و از سوی دیگر، عامل اساسی  برای ایجاد فاصله ای بعید میان مردم و حکومت گران در تاریخ معاصر ایران بوده است و بدبینی مفرطی را به مدیران فراهم آورده و ذهنیت اجتماعی ما را دیکتاتورپسند و تنبل و پرتوقع بار آورده است، به گونه ای که روابط اجتماعی ما ایرانیان به دلیل تأثیر دسیسه های غارتگران نفت، آسیب های فراوان دیده و حتی گاهاً در مسیر انحطاط و ابتذال گام نهاده است؟

اذهان نفتی

توهّم زیانبار دیگری که به دلیل وجود نفت بدان گرفتار آمده ایم نیز گزارة «در کشور ثروتمند ایران» بودن را باور کردن است. این توهّم نیز به دلیل آگاهی از وجود نفتی است که در کنج ذهن و اندیشة هر شهروند ایرانی لانه کرده و ما را متوقع و تنبل و زیاده خواه بار آورده است. اعتقاد به این گزاره ناشی از وجود نفت است که صد البته گران بهاست، اما ارزشمندتر از نفت، ارادة همگانی و تلاش فراگیر میلیون ها ایرانی  است که درون مرزهای این اقلیم متنوع و پهناور مسکن گزیده اند برای توسعه و سازندگی و بالندگی همه جانبۀ کشور که متأسفانه تا به امروز نیز، این عزم فراگیری قابل رصد نیست.

کم نیستند کشورهایی که راه سعادت و رفاه خویش را از بستر کار و کوشش جمعی و ارادة ملی طی کرده  اند، نه از محل درآمدهای نفتی یا فراموش نشود تجربة کشورهایی که ویرانی ها و آوار ناشی از جنگ های عظیم را به قدرت اراده و نظم فکری و پشتکار اجتماعی خود سامان بخشیده و در فاصله ای کمتر از 3 دهه، چنان ساختار اقتصادی را پی ریزی کردند که امروزه، به اصرار می خواهند بر انحصار کشورهای پیروز در عضویت شورای امنیت نقطة پایانی بگذارند و  اینان، کشورهایی هستند چون ژاپن و آلمان، همانانی که شکست خوردگان دیروزند و بی بهره از وجود کالایی به گران بهایی نفت. دیگران چنان کرده اند، اما ما با افسانۀ «در ثروت و شکوه تاریخی» بودن، به خواب رفته ایم و قافله ای در حرکت هستیم که در چاه تعارف مانده  و به عوارضی همچون بی زحمت و تلاش، توقع بهبود از اوضاع زمانه داشتن، مقایسة مداوم با جوامع ساعی و تلاشگر بدون واقع بینی، راضی نبودن به وضعیت کنونی و نوستالوژی احساسی به گذشتۀ موهوم، دچار روزمرگی  بی اعتمادی شده ایم و گرفتار شکاف میان مردم و دولتمردان و از همه بدتر، فاصلة طبقاتی و ایجاد فضای مناسب برای رانت خواری و فساد اقتصادی که این آخری قصه ای طولانی است و پرداختن به آن طالب مجالی ویژه.

بی تردید، پتانسیل درآمدزایی و ثروت در اقتصاد ایران زمانی فعلیت خواهد یافت که نیروی انسانی کارشناس و زبده و اهل فن تربیت و هم زمان، نظام مدیریتی کارآمد نیز تعریف و تعبیه شود تا بتواند نیروی انسانی موجود را با کمترین حواشی و بالاترین بهره وری به کار گیرد. آنچه موجب ناکارآمدی نظام پهلوی در ایران شد و راه را بر انقلاب اسلامی گشود، حضور یک سیستم فاسد و ناکارآمد و دست و پاگیر و بی هویت بود که نیروهای موجود را نیز در دایرة منحوس و متملق شاهی هدر می داد، از توان و تخصص آنان بهرة لازم را نمی گرفت و در نهایت، چنان از درون تهی شد که در مقابل خروش انقلاب اسلامی راهی جز فروریختن پی نگرفت.

مسئله آفرینی نفت

به هر روی، نفت به تنهایی قدرت و ثروت نیست بلکه به شهادت تاریخ معاصر ایران می تواند مسئله آفرین نیز باشد. فربه شدن بیش از اندازة دولت در ایران نیز حاصل وجود نفت است. دولت در دیدگاه ما اینک قدرت بی نظیری است و چون ثروت نفت را در اختیار دارد، پس باید هرچه در وهم و گمان آید از او طلب کنیم و انتظار داشته باشیم نظم اقتصادی جهان را به چالش بگیرد و درعین حال به ما فراوانی، رفاه و نعمت ارزانی دارد، بدون آنکه از ما یاری بخواهد و افسونی در کار آورد که بتوانیم بر سر سفرة جهانی میهمان شویم. این دولت، درعین حال نباید از ما چیزی بخواهد. به راستی که این تصورات نادرست به دلیل وجود نفت و فرهنگ حاکم بر رفتار گروهی از مدیران دولت های مختلف، اکنون به بخشی از فرهنگ عمومی ما مبدل شده است و در ایجاد چنین نگرشی، دولت و حاکمیت فربة ما در یکصدسالة اخیر، نقش اساسی ایفا کرده است.

رهایی از باورهای نفتی

رهایی از وضعیت موجود و بازآفرینی امکان استفاده از مزیت نسبی برخورداری از ذخایر نفت و گاز، اگر چه کاری صعب و دشوار است و راهی طولانی می نماید، اما به هیچ روی غیرممکن و دست نیافتنی نیست. برای نیل به مقصود و رهایی اقتصاد از چنبرۀ تأثیرگذاری مطلق این کالای استراتژیک، ارادة همگانی در دولت و ملت لازم است؛ اراده ای که کار و تولید و سازندگی در بخش هایی غیر از صنعت نفت را وجه همت خویش قرار دهد و با برنامه ریزی های دقیق و روش مند در میان مدت، اقتصاد کشور را از وابستگی مطلق به نفت رهانیده و در درازمدت، چنان توانمند و پویا سازد که بدون اتکا به نفت، گردش چرخ حیات اقتصادی کشور دچار وقفه نشود.

 تغییر در نگرش های موجود و جراحی  ولو دیرهنگام عادات و سلوکی که در دوران گذشته در ما حادث شده  است، به همراه بازتعریف ساختار دولت و وظایف و کارکردهای نهادی آن و نیز بازخوانی شیوه تعامل مردم و مدیران حاکمیت در این خصوص از ضروری ترین اولویت هایی ا ست که به فوریت، باید در نظام و فرایند تصمیم گیری و تصمیم سازی دولت و مجلس مورد اهتمام جدی قرار گیرد.

آیا اراده ای جدی برای تحقق آرمان رهبران و شعار دولت های معاصر تاریخ ایران با گذشت 106سال از اکتشاف نفت در ایران شکل گرفته است؟ این سوالی است که تاریخ، قطعاً بدان پاسخ خواهد گفت.

برچسب ها
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن