چرا برخی از اقتصادها سریع‌تر رشد می‌کنند؟

در آخرین روزهای سال 2023، رابرت سولو، اقتصاددان آمریکایی و استاد دانشگاه ام‌آی‌تی  در 99 سالگی درگذشت. سولو ارائه دهنده مدلی بود که نقش پس‌انداز و سرمایه‌گذاری را در ایجاد رشد اقتصادی پایدار در بلندمدت به تصویر می‌کشید. اما یکی از مهمترین پژوهش‌های او تمرکز بر نقش فناوری و نوآوری به عنوان پیشران توسعه اقتصادی بود. او در سال 1987 به خاطر فعالیت‌هایش در حوزه اقتصاد رشد موفق به دریافت جایزه نوبل در اقتصاد شد. او را پدر نظریه رشد می‌دانند اما رابرت سولو که بود و مدل رشد اقتصادی او درباره چه چیز صحبت می‌کند؟

سولو که بود؟

رابرت سولو سال 1924 در بروکلین نیویورک به دنیا آمد. پس از بازگشت از اروپا بعد از جنگ جهانی دوم، تحصیلات خود را در هاروارد از سر گرفت. همسرش، بابی، او را تشویق کرد تا در رشته اقتصاد تحصیل کند و سولو خیلی زود شروع به کار بر روی یک سوال خاص کرد. چرا برخی از اقتصادها سریع‌تر از سایر اقتصادها رشد می‌کنند؟ به گفته خود سولو این یک سوال طبیعی برای او و هم‌نسلانش بود که فرزند رکود بزرگ بودند. «من هرگز نمی‌گویم که ما محروم یا به شدت فقیر یا گرسنه بودیم. اما همیشه می‌دانستم که والدینم نگران بودند که آیا می‌توانند از نظر اقتصادی دوام بیاورند یا خیر. افسردگی بخشی از پس زمینه زندگی من بود.»

او جایزه نوبل اقتصاد را در 1987 به خاطر بسط و توسعه نظریه‌های رشد اقتصادی دریافت کرد. بر اساس کارهای سولو، کلید رشد اقتصادی کشورها، نوآوری‌های تکنولوژیکی است. او به پاس تلاش‌هایش در این حوزه مدال ملی علم (1999) و مدال ریاست جمهوری آزادی (2014) را دریافت کرد.

او از سال 1961 تا 1962 از اعضای شورای مشاوران اقتصادی کندی بود، و فراتر از تاثیر تحقیقاتش، وی پرورش دهنده چندین نسل از اقتصاددانان برجسته، از جمله برندگان جایزه نوبل، پیتر دایموند، جوزف ای.‌استیگلیتز، ویلیام د.‌نوردهاوس و جورج آکرلوف بود.

سولو به همراه آلن کروگر در سال 2001 در بنیاد راسل سیج مجموعه‌ای از مقالات خود را بین سال‌های 1995 تا 2000 در کتابی با نام «دهه‌های خروشان نود: آیا اشتغال کامل پایدار می‌شود» گردآوری کردند. از سویی در همین بنیاد پروژه بزرگ مطالعه درباره کار با دستمزد پایین در 5 اقتصاد پیشرفته اروپا و ایالات متحده را به اجرا درآورد. این مطالعه نشان داد که وجود کار با دستمزد پایین در ایالات متحده بسیار بیشتر از اروپاست، در حالی که شبکه ایمنی اجتماعی اروپا و قوانینی که به کارگران قدرت چانه‌زنی بیشتری می‌دهد منجر به شرایط زندگی بهتر برای کارگران با ‌دستمزد کم شده است.

چه چیز باعث رشد اقتصادی می‌شود؟

در مدل پایه سولو، رشد تنها در نتیجه انباشت فاکتورها رخ می‌دهد و دو نوع فاکتور وجود دارد، نیروی کار و سرمایه:

  1. نیروی کار به طور برون‌زا از طریق رشد جمعیت رشد می‌کند.
  2. سرمایه در نتیجه رفتار پس‌انداز انباشته می‌شود.

از آنجایی که این فناوری شکل نئوکلاسیک دارد انباشت سرمایه نمی‌تواند درآمد سرانه را برای همیشه افزایش دهد.

نظریه رشد نئوکلاسیک یک نظریه اقتصادی است که نشان می‌دهد چگونه یک نرخ رشد اقتصادی ثابت از ترکیبی از سه نیروی محرک کار، سرمایه و فناوری حاصل می‌شود. دفتر ملی تحقیقات اقتصادی در سال 1956 رابرت سولو و ترور سوان را مبدعان مدل توسعه و معرفی مدل رشد اقتصادی بلندمدت نام می‌برد. این مدل ابتدا افزایش جمعیت برون‌زا را برای تعیین نرخ رشد در نظر گرفت، اما در سال 1957، سولو تغییر تکنولوژی را وارد مدل کرد.

نظریه رشد نئوکلاسیک سه عامل ضروری برای یک اقتصاد در حال رشد را تشریح می‌کند، یعنی نیروی کار، سرمایه و فناوری. با این حال، این نظریه می‌گوید که تعادل موقت با تعادل بلندمدت متفاوت است، و به هیچ یک از این سه عامل نیاز ندارد. نظریه رشد نئوکلاسیک بیان می‌کند که انباشت سرمایه در یک اقتصاد و نحوه استفاده مردم از آن سرمایه برای رشد اقتصادی مهم است. علاوه بر این، رابطه بین سرمایه و کار یک اقتصاد، خروجی آن را تعیین می‌کند. در نهایت، فناوری بهره‌وری نیروی کار را افزایش داده و قابلیت‌های خروجی نیروی کار را بیشتر می‌کند.

در دهه 1950، داستان رشد اقتصادی در دنیا داستانی درباره سرمایه بود. سولو می‌گوید: «بیشتر اقتصاددانان فکر می‌کردند که کلید رشدْ انباشت سرمایه، روند کند پس‌انداز، سرمایه‌گذاری و ساختن است».

سولو در دهه 1950 یک مدل ریاضی ایجاد کرد که نشان می‌داد عوامل مختلف چگونه می‌توانند به رشد اقتصادی پایدار هر کشور کمک کنند. به گفته خودش: «معلوم شد که بزرگ‌ترین عامل رشد از چیزی حاصل شده که نمی‌توان آن را با رشد جمعیت، افزایش عرضه نیروی کار یا موجودی فزاینده تجهیزات توضیح داد». سولو برخلاف تفکر سنتی اقتصادی نشان داد که کلید رشد پایدار، توانایی یک کشور برای ایجاد، جذب و استفاده از فناوری جدید است. امروزه بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته با رشد بهره‌وری آهسته مواجه هستند، که به سوالات تحقیقاتی سولو اهمیت تازه‌ای می‌دهد.

سولو در مقاله خود با عنوان «تغییر فنی و عملکرد کل تولید» در سال 1957 توضیح می‌داد که حدود نیمی از رشد اقتصادی را نمی‌توان با افزایش سرمایه و نیروی کار به دست آورد. او این بخش نامشخص را- که اکنون «باقیمانده سولو» نامیده می‌شود- به نوآوری و فناوری نسبت داد. از دهه 1960 به بعد، مطالعات سولو به دولت‌ها کمک کرد تا منابع مالی را به سمت تحقیق و توسعه فناوری هدایت کنند تا رشد اقتصادی را تحریک کنند. او اقتصاددانی بود طرفدار اقتصاد کینزی. کینزی‌ها بر این باورند که نوسانات هر یک اجزای مخارج، یعنی مصرف، سرمایه‌گذاری و یا هزینه‌های دولتی- باعث تغییر تولید می‌شود. به عنوان مثال، اگر مخارج دولت افزایش یابد، سایر اجزای مخارج ثابت بماند، تولید افزایش خواهد یافت.

سولو بعدها نوشت که اگر رشد اقتصادی بر پایه افزایش سرمایه و نیروی کار درست بود، تنها چیزی که می‌توان انتظار داشت روی زمین پیدا شود «انتهای یک سرمایه‌داری بود که مدت‌ها پیش خودش را تکه تکه کرده بود». تا قبل از تحقیقات سولو، باور بر این بود که نیروی کار و سرمایه عامل رشد ایالات متحده است. اما به اعتقاد سولو 80 درصد توسعه اقتصادی ایالات متحده مدیون پیشرفت فناوری است.

راهبرد سولو یا همانطور که خودش دوست داشت بگوید، ترفند او، این بود که یک چیز خاص را انتخاب کند و نقش هر چیز دیگری را ساده کند. هدف این بود که به طور کامل نقش «قطعه کوچکی از پازل» را درک کنیم. این استراتژی تحقیق به ساخت «مدل‌های اسباب بازی» منجر شد.

او در تحلیل رشد اقتصادی، پیشرفت تکنولوژیک (توانایی جامعه برای تبدیل ورودی‌های سرمایه و نیروی کار به خروجی کالاها و خدمات) را مستقل از سایر متغیرهای کلیدی، از جمله رشد جمعیت و بازده سرمایه تعیین کرد. در این مدل سولو نموداری با دو منحنی ابداع کرد. یک منحنی این فرض ساده‌کننده سولو را داشت که رشد جمعیت و ‌فن‌آوری با سرعت ثابتی در طول زمان افزایش می‌یابد. منحنی دوم این فرض مهم او را به تصویر می‌کشد که تاثیرِ اقتصادیِ افزایشِ بیشتر و بیشتر سرمایهْ ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شود. افزودن سرمایه به یک اقتصاد کل تولید را افزایش می‌دهد، اما هر بار اضافی از سرمایه، تولید را کمتر از میزان قبلی افزایش می‌دهد.

او دو منحنی را روی یک نمودار قرار داد و یک نظریه قدرتمند از رشد پدید آمد. سولو نشان داد که پس‌انداز و سرمایه‌گذاری بالاتر واقعا افراد را به طور متوسط ثروتمندتر می‌کند؛ سطح درآمد هر نفر افزایش می‌یابد. اما پس‌انداز و سرمایه‌گذاری اضافه شده بر نرخ رشد بلندمدت اقتصاد تاثیری نخواهد داشت. بر اساس فرض سولو کاهش تاثیر پس‌اندازهای اضافی بر نرخ‌های رشد دائمی به‌گونه‌ای‌است که تاثیر جمعیت و تکنولوژی چنین روندی طی نمی‌کند.

او در این باره در مصاحبه‌ای در سال 2011 گفته «من هم مثل بقیه این را بدیهی می‌دانستم که اصلی‌ترین چیزی که اقتصاد را به رشد سوق می‌دهد، افزایش جمعیت و انباشت کالاهای سرمایه‌ای است اما بعد متوجه شدم که اگر به داده‌ها با تمام نظریه‌ قابل ارائه نگاه کنید، نمی‌توانید این داستان را ثابت نگه دارید. و تنها راه برای محاسبه آنچه در ایالات متحده بین سال‌های 1909 و 1950 دیده بودیم این بود که نیروی محرکه اصلی رشد چیزی باشد که من آن را پیشرفت فنی بنامم. معنی آن چیزی که در ذهن من بود، بهبود فناوری بود، اما بهبود مهارت‌ها را نیز در بر می‌گرفت.»

نیویورک‌تایمز در تحلیل از این نظریه می‌نویسد که با نتیجه‌گیری سولو، 100 سال بحث اغلب بی‌نتیجه و پر پیچ و خم به پایان رسید. نمودار ساده سولو این بحث اقتصادی را در مسیر روشنی قرار داد تا اظهارنظرهای علت و معلولی در مورد رشد گذشته و آینده مشخص شود. او مدل رشد خود را در سال 1956 منتشر کرد. در آن زمان، این یک نظریه ظریف بود. یک سال بعد شواهدی را هم پشتوانه نظریه خود کرد.

مدل رشد سولو، که در کتاب خودش به نام «مشارکتی در نظریه رشد اقتصادی» در سال 1956 ارائه شد، در مقاله بعدی در سال 1957 با عنوان «تغییر فنی و تابع کل تولید» در بررسی اقتصاد و آمار، از داده‌های تجربی خود سولو هم بهره‌مند شد. سولو با استفاده از آمارهای اقتصادی تاریخی ایالات متحده، به این نتیجه رسید که همه عوامل تکنولوژیکی، فرهنگی و آموزشی، فراتر از افزایش جمعیت و سرمایه گذاری اولیه، حدود 80 درصد از رشد را در آن زمان ایجاد کردند. سولو این فرآیند را «بهره‌وری کل عوامل» نامید. در سال 1960 سولو در مقاله دیگری با عنوان «سرمایه گذاری و پیشرفت فنی» لایه جدیدی به تفکر خود اضافه کرد تا این ایده را توضیح دهد که سرمایه‌گذاری هم می‌تواند از نظر فناوری پیشرفته‌تر شود. این تحقیقات شهرت او را در حالی بیشتر کرد که هنوز در اوایل دهه 30 زندگی خود بود اما توانست در زمان مناسب به مدال کلارک و جایزه نوبل در علوم اقتصادی دست یابد.

در سال 2009 و پس از اینکه بحران مالی 2007- 2008 در حال محو شدن بود، در مصاحبه با ام‌آی‌تی نیوز وقتی از او پرسیدند که تا چه اندازه ممکن است شاهد رشد فناوری باشیم؟ گفت «به نظر من وضعیت اقتصاد مستلزم افزایش سرمایه گذاری مبتنی بر فناوری است. ما باید انتظار داشته باشیم که هزینه‌های مصرف کننده در اقتصاد ما ضعیف باشد، نه فقط برای شش ماه، بلکه برای چند سال آینده. این نیرو به اندازه چندین سال گذشته یک نیروی محرکه قوی نخواهد بود. چیزی باید جایش را بگیرد. مخارج دولت نمی‌تواند چنین کارکردی داشته باشد، زیرا دولت برای تامین مالی کسری‌های اجتناب‌ناپذیر مشکل خواهد داشت و در موقعیتی نیست که بتواند مخارج کسری خود را به شدت افزایش دهد.»

سولو منتقد شوخ طبع برخی اقتصاددانان هم بود از مداخله‌گرانی مانند جان کنت گالبریت تا بازاریاب‌های آزاد مانند میلتون فریدمن. او انتقادهایش از اقتصاددانان و سرمایه‌داران را با آمیزه‌ای از طنزهای گزنده مطرح می‌کرد. او با همان طنز همیشگی‌اش در سال 2009 در یک مصاحبه گفته بود که «میلتون درباره عرضه پول صحبت می‌کرد، آنچه من گفتم این بود که همه چیز میلتون را به یاد عرضه پول می‌اندازد. همه چیز مرا به یاد رابطه جنسی می‌اندازد، اما سعی می‌کنم آن را از کارهای نوشتاری خود دور نگه دارم.» او درباره کتاب مولتی‌میلیاردر مشهور، جورج سوروس، با عنوان «بحران جهانی سرمایه‌داری» هم گفته که «به‌طور شرم‌آوری پیش‌پا افتاده است». سولو نوشت مشکل این بود که آقای سوروس «می‌خواهد یک فیلسوف باشد، در واقع نوعی فیلسوف-شاه و او در این زور زدن‌هایش یک مشکل اساسی را در نقش فیلسوف-شاه آشکار می‌کند. اینکه خیلی سخت است.»

نقد نظریه سولو

دیکل اوزدمیر، استاد بخش علوم اطلاعات در دانشگاه تگزاس در دالاس، در مقاله‌ای با عنوان «نقد پساکینزی از مدل رشد سولو» در ژورنال اقتصاد، تجارت و مدیریت، می‌نویسد که: سولو مدل خود را بر اساس یک تابع تولید مستمر در غیاب تابع سرمایه‌گذاری با نسبت سرمایه به کار به وجود می‌آورد. مشکل تابع سرمایه گذاری شده مدل سولو با تغییر در توزیع درآمد بین دستمزد و سود در مدل کالدور حل می‌شود بنابراین این امکان فراهم می‌آید تا مسئله بی‌ثباتی هارود-دومار را از بین ببرد. با این حال، سولو همچنان نقشی برای قیمت‌ها در تعدیل تولید با تغییرات تقاضا قائل نیست. تغییر از صنایع دستی به تولید انبوه در دوران پس از جنگ منجر به الزامات سیاستی جدید شد. اشتغال نسبت به قیمت‌ها انعطاف‌پذیرتر است و در صورت کمبود تقاضا به دلیل سرمایه گذاری یا دستمزد کم، می‌توان با افزایش سرمایه گذاری یا دستمزد، بیکاری را کاهش داد.

او ادامه می‌دهد مدل سولو استدلال می‌کرد که تغییرات تکنولوژیکی سرمایه و نیروی کار را بهره‌ورتر می‌کند. با این حال، نیکولاس کالدور در مدل رشد اقتصادی خود منتقد استفاده از تابع تولید کل نئوکلاسیک و رشد بهره‌وری در حالت پایدار بود. او رویکرد جایگزین خود را مبتنی بر یک رابطه تولید پویا مطرح کرد و رشد بهره‌وری را به رشد نسبت سرمایه به کار مرتبط کرد. در نتیجه، هم سولو و هم کالدور فرض می‌کنند که طرف عرضه تعدیل را تعیین می‌کند. با این حال اگرچه مکانیسم پس‌انداز اجباری و تعدیل قیمت در یک اقتصاد مبتنی بر صنایع دستی کارآمد است اما در اقتصاد تولید انبوه چنین نیست، زیرا اشتغال در چنین اقتصادی تنها به تقاضای موثر بستگی دارد. در صورت کمبود تقاضا به دلیل سرمایه‌گذاری یا دستمزد کم، می‌توان با افزایش سرمایه‌گذاری یا دستمزد، بیکاری را کاهش داد و این نتیجه را می‌توان از تجربی‌ترین مطالعات دوران پس از جنگ مشاهده کرد که در آن دستمزد واقعی و اشتغال روندی مثبت است. در نتیجه این استدلال نئوکلاسیک که رشد عرضه باعث رشد معادل تقاضا می‌شود، نمی‌تواند به عنوان یک مکانیزم قابل قبول در نظر گرفته شود.

برخی منتقدین هم می‌گویند نقشی که کل سرمایه دارد هرگز نمی‌تواند با یک تابع مانند مدل سولو نمادسازی شود. انواع مختلفی از خروجی‌ها وجود دارد که اکثر آنها هرگز در تولید ناخالص داخلی معمولی لحاظ نمی‌شوند و سرمایه گذاری‌ها اشکال مختلفی را به خود می‌گیرند.

علاوه بر این اقتصاد هر کشور انواع مختلفی از افراد را دارد که پس‌انداز ترکیبی آنها بر اساس توزیع درآمد و عوامل دیگر تعیین می‌شود. به عنوان مثال، بین سرمایه انسانی و فیزیکی تفاوتی وجود دارد. سرمایه فیزیکی شامل ابزار، ماشین آلات، سازه‌ها، حمل و نقل و نیروگاه‌ها می‌شود که توسط انسان در تولید به کار می‌رود. در مقابل، سرمایه انسانی شامل مهارت‌هایی است که از طریق مدرسه، آموزش، تمرین و اجتماعی شدن به دست می‌آید. مدل نئوکلاسیک سولو نمی‌تواند بین انواع مختلف سرمایه تمایز قائل شود و بنابراین هرگز نمی‌توان از آن برای ارزیابی بازده سرمایه‌گذاری فیزیکی استفاده کرد.

پاسخ‌های سولو به پرسش‌هایی از نظریاتش

اما سوالاتی هم از سولو پرسیده می‌شد، از جمله اینکه: آیا به دلیل پیشرفت تکنولوژی بیکاری افزایش خواهد یافت؟ پاسخ سولو این بود: «یکی از ترس‌های بزرگ بشر از زمان انقلاب صنعتی تاکنون، ترس از این بود که فناوری بیکاری عظیمی را ایجاد کند که نمی‌توان آن را از بین برد. اما گزینه دیگری هم وجود دارد. پیشرفت فناوری به معنای ایجاد مشاغل بیشتر بوده است.»

این پاسخ سولوی سال 1989 بود، یعنی دو سال پس از اینکه مدل رشد او جایزه نوبل را برای او به ارمغان آورد. آیا بعدها نظرش عوض شده بود؟ سولو هفت سال پیش در پاسخی دوباره به این سوال گفته بود «برای اقتصادهای پیشرفته، فناوری مشکل بیکاری ایجاد نکرده است. نرخ بیکاری هیچ روندی ندارد، حتی اگر کمی کمتر از گذشته باشد.»

سولو معتقد بود که مدتی طول می‌کشد تا روبات‌ها قدرت را در دست بگیرند. به اعتقاد او: «شاید در اقتصاد سال 2117، درآمد حاصل از دستمزد و حقوق بیش از 10 یا 15 درصد کل درآمدها نباشد. پس ما باید راه دیگری برای تامین درآمد پیدا کنیم، همین. شاید این کار دشواری باشد، اما غیرقابل تصور نیست.»

او اضافه می‌کند که این یک «ضرورت بیولوژیکی» نیست که هویت خود را بر اساس شغل خود مشخص کنید، اگرچه بسیاری از مردم امروز احساس می‌کنند که شغل بخش مهمی از هویتشان است. شاید در 20 سال آینده مردم به جایی برسند که در مهمانی‌های شام درباره عنوان شغلی خود صحبت نکنند و از چیزهای دیگر بحث کنند.

سوال دیگر این است که جامعه چگونه باید به تغییرات تکنولوژیکی و تاثیر آن بر کارگران واکنش نشان دهد؟ سولو می‌گوید: «هر تغییر سریع فناوری، برندگان و بازندگانی را در میان کارگران ایجاد می‌کند. هیچ قانونی در اقتصاد وجود ندارد که بگوید غیرممکن است که کاری را روبات‌ها بیشتر و بهتر و ارزان‌تر انجام دهند. شاید صد سال دیگر همه ما به جای تولید کالا و خدمات از یکدیگر مراقبت کنیم، و ربات‌ها کار تولید را انجام دهند. باشد انجام دهند».

او بر این باور بود که جامعه‌ای که به خوبی کار می‌کند، راه‌هایی برای تامین نیاز افرادی که به دلیل تغییرات تکنولوژیک درآمد خود را از دست می‌دهند، پیدا خواهد کرد. استدلالش این بود که این وظیفه جامعه است که برای همه آموزش و پرورش فراهم آورد و این امر بیش از هر زمان دیگری صادق است. به اعتقاد سولو: «ما نمی‌دانیم به چه نوع مهارت‌هایی نیاز دارید، اما فکر می‌کنم هرچه بیشتر بدانید، سازگاری آسان‌تر خواهد بود.»

و به این ترتیب سولو به این سوال پاسخ می‌داد که اهمیت آموزش در جامعه چیست؟ به اعتقاد سولو آموزش راه‌حل همه مشکلات نیست، بلکه جمعیت تحصیل کرده برای پیشرفت جوامع ضروری هستند. او که به عنوان استاد اقتصاد، نزدیک به 50 سال را در ام‌آی‌تی گذراند، می‌گوید چقدر عاشق تدریس و کمک به جوانان بود تا بفهمند می‌خواهند در زندگی چه کار کنند. در فهرست بلندبالای دانشجویان دکترای او، جورج آکرلوف، پیتر دایموند و جوزف استیگلیتز از برندگان جایزه نوبل قرار گرفته‌اند.

از سولو درباره سیلیکون ولی هم سوال شده است که آیا این تشکیلات مزیت است یا تهدید؟ از آنجایی که او اقتصاددانی بود که رشد بهره‌وری را به نوآوری‌های فناوری مرتبط می‌دانست، انتظار می‌رفت حامی بزرگ سیلیکون ولی باشد، اما نظرات سولو متفاوت بود. به اعتقاد او: «سیلیکون ولی به‌عنوان منبعی برای توسعه فناوری، یک مزیت است. اما به‌عنوان منبعی برای افراد بسیار ثروتمند که ایده‌های احمقانه‌ای درباره جامعه دارند، می‌تواند یک تهدید باشد. اگر تنها راهی که می‌توانم استاندارد زندگی‌ام را بهبود بخشم، بدتر کردن استاندارد زندگی شما باشد، ما خیلی خوب با هم کنار نخواهیم آمد. این قبلا اتفاق افتاده، نه به طور چشمگیر، اما به هر حال رخ داده است.»

و اما درباره رابطه پول و قدرت سیاسی، او معتقد بود: «افراد ثروتمند می‌خواهند از پول برای انباشتن نفوذ سیاسی استفاده کنند. این ایده خوبی است که ارتباط بین پول و قدرت سیاسی را محدود کنیم. آنچه ما می‌خواهیم ایجاد کنیم نه تنها رشد بیشتر، بلکه رشد مشترک بهتر و رشد فراگیرتر است. پس مراقب باشید به چه کسی رای می‌دهید!»

 

فاطمه لطفی

روزنامه هم‌میهن

برچسب ها
مشاهده بیشتر

فاطمه لطفی

• فوق لیسانس مهندسی محیط زیست • خبرنگار تخصصی انرژی • مترجم کتابهای عطش بزرگ، تصفیه پسابهای صنعتی، تصفیه آب، استفاده مجدد از آبهای صنعتی، فرایندها و عملیات واحد در تصفیه آب و ساز و کار توسعه پاک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن