چند جانبه‌گرایی جدید

ایالات‌متحده چگونه می‌تواند نهادهای جهانی را جوان کند که خود ایجادشان کرده؟

نویسنده: گوردون بروان | فارن پالیسی

ترجمه: فاطمه لطفی

هفته نامه صدا

«آمریکا برگشت.» این پیام جو بایدن، رئیس جمهور ایالات‌متحده، بین‌المللی‌ترین رئیس‌جمهور این کشور بود که در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه 2021 اعلام کرد. اما تثبیت دولت او بر پایه توافق‌های دوجانبه و منطقه‌ای- به‌بهای اقدامات هماهنگ جهانی- از پتانسیل نهادهای بین‌المللی ما می‌کاهد و در عین حال هرگونه امکان جهانی‌سازی باثبات و مدیریت شده را تضعیف می‌کند. بدون چندجانبه‌گرایی جدید، یک دهه بی‌نظمی جهانی اجتناب‌ناپذیر به‌نظر می‌رسد.

البته طنز بزرگ این است که نهادهای چندجانبه برجسته جهان- از صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی گرفته تا سازمان ملل متحد- همگی بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم توسط ایالات متحده ایجاد شدند. این موسسات به مدد رهبری ایالات‌متحده به ایجاد صلح، کاهش فقر و بهبود سلامت کمک کردند. اکنون اما با دوری از آمریکا، شکاف‌های نظم جهانی در حال تبدیل شدن به دره‌های عمیق است، زیرا ما در طراحی راه‌حل‌های جهانی برای چالش‌های جهانی ناکام هستیم.

هیچ کس جز ولادیمیر پوتین مقصر جنگ اوکراین نیست، جنگی که به اعتبار آمریکا، کل اروپا را گرد هم آورده است. اما در جاهای دیگر، جهان از زخم‌های ناسوری رنج می‌برد: ناتوانی در رسیدگی به بدهی‌های فزاینده؛ قحطی و فقر در کشورهای آفریقایی با درآمد کم و متوسط؛ ناتوانی در هماهنگی واکنش‌های عادلانه به COVID-19؛ و بن‌بست در یافتن پول برای مقابله با بزرگترین بحران وجودی همه بشر، یعنی تغییر اقلیم. این بحران‌ها جهان در حال توسعه را نه تنها متحیر، بلکه به خاطر شکست غرب در رهبری آنها، خشمگین نیز کرده.

هر کاری که جامعه بین‌المللی انجام داده نصفه‌ونیمه بوده و معمولا خیلی دیر. اجازه داده که مردم به دلیل کمبود واکسن بمیرند، به دلیل کمبود غذا از گرسنگی بمیرند، و به دلیل انفعال در مورد تغییرات اقلیم و فجایع بعد از آن رنج ببرند. فقط به کمک‌های بشردوستانه سازمان ملل یا «برنامه جهانی غذا» نگاه کنید که هر دو بسیار کمتر از نیمی از بودجه مورد نیاز امسال را دریافت کرده‌اند. بودجه بانک جهانی برای کشورهای فقیرتر در سال جاری و آینده کاهش می‌یابد، درحالی که خواست‌ها از بانک جهانی برای افزودن سرمایه‌گذاری اقلیمی در حال افزایش است.

رهبران ایالات متحده دریافته‌اند که رویکردهای قدیمی نمی‌توانند کارساز باشند. «اجماع واشنگتن» که زمانی غالب بود، اکنون از حمایت کمی برخوردار است. جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، در ماه آوریل سخنرانی داشت که لری سامرز، اقتصاددان، این سخنرانی را «با دقت فکری توسعه‌یافته فلسفه دولت» نامید؛ [سالیوان در این سخنرانی] ساختارهای جهانی در حال فروپاشی و پارتنون‌گونه را به باد سرزنش گرفت. اما او نوید بیشتری می‌دید در اقدامات هدفمند و به‌طور دقیق هدایت شده‌ای چون ترتیبات جهانی پیشنهادی در مورد فولاد و آلومینیوم پایدار، چارچوب اقتصادی هند و اقیانوس آرام برای رفاه، و مشارکت آمریکا برای شکوفایی اقتصادی. سالیوان تنها اشاره‌ای گذرا به نیاز به اصلاح بانک‌جهانی و سازمان تجارت‌جهانی کرده و هیچ اشاره‌‌ای به صندوق بین‌المللی پول، سازمان‌ملل یا سازمان جهانی بهداشت نکرده‌بود، درحالی که جانت یلن، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده سخنرانی‌هایی را به این موضوع اختصاص داده بود. و مجمع برتر همکاری‌های اقتصادی بین‌المللی، همانند جی‌بیست بنیان‌گذاری شده در سال 2009، حتی ارزش بررسی نام را نداشت.

[اگر به این سخنرانی به چشم] بیانیه‌ای نگاه کنیم از یک سیاست صنعتی مدرن که نیاز فزاینده آمریکا را یادآور می‌شود برای تبدیل امنیت به عاملی تعیین‌کننده در جهت‌گیری اقتصادی خود، درآن صورت از گفته سالیوان نمی‌توان ایراد گرفت. اما گفته او پیشتر به عنوان بیانیه‌ای از «سیاست اقتصادی بین‌المللی» و نه فقط سیاست صنعتی داخلی تبلیغ می‌شد، و در این میان چیزی نادیده گرفته شده بود. این سخنرانی جامع در مورد روابط بین‌الملل ایالات متحده با هر برنامه‌ای برای جهانی‌سازی مدیریت شده فاصله داشت. به نظر می‌رسد که ایالات متحده، رهبر بلامنازع نهادهای جهانی 80 ساله‌ای که برای تقویت همکاری‌های بین‌المللی طراحی شده‌اند، خود را از بحث جدی در مورد ارتباط و اصلاحات بالقوه آنها کنار می‌کشد. و از آنجایی که جنگ‌های تجاری به جنگ‌های فناوری و جنگ‌های سرمایه تبدیل می‌شوند و حتی تا بدان جا تهدید کننده می‌شوند که به نوع جدیدی از جنگ سرد اقتصادی تبدیل شود که مشخصه سیستم‌های جهانی رقیب است، آمریکا که عموما در دنیای تک‌قطبی چندجانبه‌گرا بود، به یکجانبه‌گرایی در جهان چندقطبی نزدیک‌تر می‌شود.

ما نمی‌توانیم سیاست بین‌المللی را صرفا به مجموع روابط منطقه‌ای و دوجانبه تقلیل دهیم. اگر یک بحران جهانی مالی دیگر رخ دهد چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر دوباره یک بیماری در سراسر جهان شایع شود چه اتفاقی می‌افتد؟ چه اتفاقی می‌افتد وقتی خشکسالی، سیل و آتش‌سوزی فجایعی جهانی شوند نیازمند اقدامی جهانی؟ چه اتفاقی می‌افتد اگر همانند آن روزهایی که رونالد ریگان، به میخائیل گورباچف فکر می‌کرد، یک سیارک به سمت زمین حرکت کند؟

یک کشتی در دریاهای طوفانی نیاز به لنگرهای ثابت دارد و امروز هیچ لنگری وجود ندارد. جهان قبلا توسط هژمونی ایالات متحده لنگر انداخته بود. ما اکنون آن روزهای تک قطبی را پشت سر گذاشته‌ایم. اما پس از یک عصر تک‌قطبی، یک عصر چندقطبی در پی‌می‌آید که به یک لنگر چند قطبی هم نیاز دارد. این لنگر و ثباتی که فراهم می‌آورد باید بر پایه نهادهای چندجانبه اصلاح‌شده بنا شود. در واقع چنین بازنگری در معماری جهانی تنها راه برای ترمیم یک نظم لیبرال جهانی است که اکنون نه جهانی است، نه لیبرال و نه منظم، و تنها راه برای غلبه بر رکود ژئوپلیتیکی‌ست که دنیایی از نافرمانی را به ارمغان آورده است.

دستور کار اصلاحات چندجانبه از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا نظم‌های جهانی جایگزینی که مفسران انتظارش را دارند به سختی فراگیرند و در نتیجه قابل اجرا نیستند. منطقه آزاد تجاری تحت رهبری ایالات متحده نه تنها از سوی کسانی که از آن کنار گذاشته‌ شده‌اند، بلکه از سوی کنگره ایالات متحده که محافظه‌کارتر است هم مورد مخالفت قرار می‌گیرد. ائتلافی از دموکراسی‌ها، طبق تعریف، باید متحدان ایالات متحده از رواندا و بنگلادش گرفته تا سنگاپور و عربستان سعودی را کنار بگذارد، کاری که واشنگتن از انجام آن بیزار است. و «همنوایی قدرت‌های بزرگ» مشابه «همنوایی اروپای» پس از 1815 یا جی‌دوکه فقط شامل ایالات متحده و چین می‌شود نیز واکنش خشمگینانه‌ای را از سوی اکثر 190 کشور عجیب و غریب جهان برمی‌انگیزد. باشگاه‌ها، بزرگ یا کوچک، ثبات لازم را به جهان نخواهند داد و یک سیستم چندجانبه تقویت‌شده را به روشی بسیار بهتر تبدیل خواهد کرد برای جلوگیری از لغزش به سوی آینده «یک جهان، دو سیستم».

رئیس جمهور چین، شی جین پینگ، مزایایی را که تغییر قدرت ژئوپلیتیکی برای پکن به ارمغان دارد، به خوبی درک می‌کند. درست همانطور که ایالات متحده از چندجانبه گرایی به سمت دوجانبه‌گرایی و منطقه‌گرایی حرکت کرده، چین نیز ایده فراگیر جدید خود را در صحنه جهانی معرفی کرده است.

یک دهه پیش چین بر ساختارهای منطقه‌ای مانند «ابتکار کمربند و جاده» که موفق به جذب 149 عضو شده، و بانک سرمایه‌گذاری زیرساخت آسیا با 106 عضو، از جمله کشورهای اروپایی، بریتانیا و کانادا، تمرکز کرد. ایالات متحده از پیوستن به آن خودداری کرده و این تصور را ایجاد کرده که به هیچ باشگاهی که آن را رهبری نکند نخواهد پیوست.

با توجه به این موضوع تمرکز چین به سمت ابتکارات بین‌المللی مشترک، از جمله بانک توسعه جدید و گروه بریکس شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای‌جنوبی تغییر یافته است. اکنون چین جهانی شده و به تنهایی با «ابتکار عمل امنیت جهانی» و «ابتکار تمدن جهانی» دست به کار شده است. این ابتکارات با تمرکز بر اقدام مشترک بر جنایت، تروریسم و امنیت داخلی، آنچه را که چین موفقیت اولین برنامه جهانی کاملا مستقل خود، «ابتکار توسعه جهانی» (GDI) می‌داند، دنبال می‌کنند. هر سه ابتکار اگر نه در واقعیت اما در لفاظی خود به مراتب بیشتر شبیه پارتنون و قطعا ساختارمندتر و جاه‌طلبانه‌تر هستند. پیشتر در مجموع حدود 60 کشور به «گروه دوستان GDI» ملحق شده‌اند. در کتاب «ظهور چین در جنوب جهانی» دان‌سی مورفی هم به تفصیل آمده که چین از این ابتکارات جهانی برای ایجاد حوزه‌های نفوذی استفاده می‌کند که می‌تواند روزی به یک نظم جهانی رقیب تبدیل شود.

و این افزایش در تعامل جهانی چین، گذر از تبلیغات چین نیست، بلکه تلاشی پایدار از سوی شی، نمایش عمدی جاه‌طلبی سیاسی و تلاشی برای معرفی چین به عنوان مدافع واقعی نظم بین‌المللی است. شی که به تازگی میانجیگری میان عربستان‌سعودی و ایران را برای بازگرداندن روابط دیپلماتیک و پایان‌دادن به جنگ در یمن برعهده داشت، به اندازه کافی جرات یافته تا پیشنهاد برقراری صلح را برای پایان‌دادن به جنگ روسیه در اوکراین مطرح کند، درحالی که زمزمه‌هایی وجود دارد از نقش رهبری چینی در پیشنهاد صلح دو دولتی اسرائیل و فلسطین، که همه زیر چتر حمایت منشور سازمان‌ملل متحد هستند.

البته موارد مبهمی هم وجود دارد. در حالی که چین از منشور تعهد به تمامیت ارضی کشورها و عدم مداخله در امور داخلی کشورهای عضو حمایت می‌کند، در مورد بخش‌هایی از منشور و قطعنامه‌های بعدی سازمان ملل که بر حقوق بشر، مسئولیت حفاظت و اصل خودمختاری تمرکز دارند سکوت می‌کند. و چین برای حمایت از احکام صادر شده توسط دیوان بین‌المللی دادگستری و دیوان کیفری بین‌المللی یا کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد حقوق دریاها، کاری انجام نمی‌دهد.

پاسخ منطقی واضح است. ایالات متحده به جای عقب‌نشینی بیشتر باید با حمایت از یک چندجانبه‌گرایی جدید به نظم جهانی در حال تغییر واکنش نشان دهد نه چندجانبه‌گرایی قدیمی که هژمونی بی‌چون و چرای ایالات متحده و صدور دستور به متحدان و درخواست کمک‌کنندگان را در دستور کار داشت. یک چندجانبه‌گرایی جدید با اقناع و نه دیکته و مبتنی بر واقعیت‌های اقتصاد جهانی ما، مردم را از طریق اصلاح نهادهای بین‌المللی که ایالات متحده پتانسیل رهبری آنها را دارد گرد هم‌ می‌آورد.

واشنگتن هنوز به طور کامل دامنه و قدرت سه تغییر ژئوپلیتیک را درک نکرده – همان تغییراتی که شی آن را «تغییرات بزرگی که در یک قرن دیده نشده» می‌نامد- تغییراتی که دنیایی از هم پاشیده و تکه‌تکه را ایجاد می‌کنند که دیگر «پکس امریکانا» (Pax Americana) در آن وجود ندارد. و اگر می‌خواهیم با اختلالات ناشی از تغییرات اقلیم، بیماری‌های همه‌گیر، بی‌ثباتی مالی و نابرابری بیش از حد مبارزه کنیم، چنین جهانی همچنان نیازمند توجه به تامین کالاهای عمومی جهانی است.

البته اولین تغییر لرزه‌ای را سالیوان به رسمیت شناخت. اقتصاد نئولیبرال، که به مدت سه دهه مسلط بود، جهانی‌سازی را به ارث برد که باز بود اما به اندازه کافی فراگیر نبود. آن نظم اقتصادی که در آن نیمی از جهان از استانداردهای زندگی بالاتری برخوردار بودند، اما بسیاری در ایالات‌متحده و غرب دچار رکود بودند، با اقتصاد نئومرکانتیلیستی جایگزین می‌شد، زیرا دولت‌ها منافع شخصی اقتصادی خود را از منظر حفاظت امنیتی بازتعریف می‌کنند. انعطاف‌پذیری اکنون بر تمایل قدیمی به کارآیی غلبه می‌کند و عرضه تضمینی بر هزینه، و «محض احتیاط» مهمتر از «درست به‌موقع» می‌شود. این گونه می‌شود که زمانی اقتصاد سیاست را به پیش می‌برد، اکنون سیاست اقتصاد را هدایت می‌کند؛ همانطور که تجارت، فناوری، سرمایه‌گذاری و حمایت از داده‌ها در جهان این امر را ثابت می‌کند.

تغییر دوم در واشنگتن به خوبی درک نشده؛ سیاست‌گذاران نتوانسته‌اند از پیامدهای کامل آن بیدار شوند زیرا قطعیت‌های 30 ساله دنیای تک‌قطبی جای خود را به عدم قطعیت‌های یک جهان چندقطبی داده است. البته این جهانی نیست که بتوان آن را «چند قطبی» به معنای محدود توصیف کرد که سه یا چند کشور دارای قدرت و موقعیت برابر هستند و بنابراین برخی از نویسندگان به این نتیجه رسیده‌اند که هنوز یک «تک‌قطبی جزئی» وجود دارد. برعکس چند قطبی به معنای دنیایی‌ست از مراکز متعدد و رقابتی قدرت که پیامدهای بزرگی برای روابط آینده ایالات‌متحده در سراسر جهان دارد. ما این را به شکلی دراماتیک در مقاومت نیمی از جهان- اکثر کشورهای غیرغربی- در برابر حمایت از اوکراین در جنگش علیه روسیه دیده‌ایم. تنها حدود 30 کشور علیه مسکو تحریم اعمال می‌کنند. با این حال همانطور که در کتاب «عدم تقارن‌های چشمگیر» اشلی‌جی. تلیس هم گفته شده، یکی دیگر از معیارهای تهدیدآمیز چندقطبی که منعکس‌کننده رشد گروه چندبازیگری است، تکثیر احتمالی سلاح‌های هسته‌ای است. اگر ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ترکیه و مصر هم احتمالا به دنبال ساخت سلاح هسته‌ای خواهند بود. و از آنجایی که زرادخانه تسلیحات هسته‌ای چین تا سال 2035 از حدود 400 کلاهک به بیش از 1500 کلاهک افزایش می‌یابد، کره‌جنوبی و ژاپن هم اگر بخواهند به خودی خود به کشورهای دارای سلاح هسته‌ای تبدیل نشوند، به تضمین‌های قطعی بیشتری از سوی ایالات متحده نیاز خواهند داشت. شاید نگران‌کننده‌تر، هند است که به طور فزاینده‌ای نگران قدرت رو‌به‌رشد چین است، از این رو به دنبال دستیابی به طرح‌های تسلیحات هسته‌ای قابل اعتماد است، با توجه به اینکه قابل اعتمادترین سلاح‌های این کشور 100 برابر کمتر از [سلاح‌های] چین بازده دارند. همه اینها خطر نوع دیگری از اثر دومینویی را تشدید می‌کند در قالب تعمیق روابط بین پاکستانِ به دنبال سلاح‌های هسته‌ای مرگبارتر و چین.

سومین جابجایی لرزه‌ای عمدتا در نتیجه دور شدن از نئولیبرالیسم و تک قطبی‌شدگی، از یک هژمون و یک جهان‌بینی هژمونیک، در جریان است. فراجهانی‌شدن که مشخصه بخش اعظم دوران 20 سال گذشته بود در حال جایگزین شدن با نوع جدیدی از جهانی‌شدن است. این جهانی‌زدایی نیست، زیرا تجارت همچنان در حال رشد است (نه با سرعت دو برابر اقتصاد جهانی، اما همگام با آن). در واقع، تجارت کالاهای جهانی در سال 2022 به سطوح بی‌سابقه‌ای رسید. این حتی جهانی‌سازی «اسلوبلایزیشن» با سرعت حلزون هم نیست، زیرا زنجیره‌های عرضه جهانی در خدمات دیجیتال بین سال‌های 2005 تا 2022 به طور متوسط سالانه 8.1 درصد رشد داشته، در مقایسه این رقم 5.6 درصد برای کالاها بوده است. صادرات جهانی خدمات دیجیتال در سال 2022 به 3.8 تریلیون دلار یا 54 درصد از کل خدمات صادراتی رسید. از آنجایی که مشاغلی مانند حسابداری، حقوق، پزشکی و آموزش از هم جدا هستند، بسیاری از خدمات فنی همانند کار در مراکز تماس، اکنون می‌توانند از هر نقطه‌ای از جهان حتی خارج از کشور انجام پذیرند. «جهانی‌سازی سنگین»، این پیش‌فرض که جهانی‌سازی از طریق تجارت باعث بهبود وضعیت شهروندان کشور شما می‌شود، با «جهانی‌سازی ساده» جایگزین شده است؛ که محدودیت‌های تجارت ممکن است تضمین بهتری برای حفاظت از استانداردهای زندگی ملی باشد.

یک موضوع مشترک در زیربنای هر سه تغییر لرزه‌ای وجود دارد و به نظر می‌رسد که این تحولات جدید را گرد هم می‌آورد: این یک ناسیونالیسم احیا‌شده است که به بهترین وجه توسط «جنبش‌های اول کشور [ما]» در سراسر جهان منعکس شده است. حتی به نظر نمی‌رسد شعار «[اجناس] آمریکایی را بخرِ» بایدن، نسخه‌ای ضعیف از شعار «اول آمریکا»ی ترامپ، این ملی‌گرایی اقتصادی را کمرنگ کند.

این یک ناسیونالیسم است که شاخصه آن نه تنها کنترل‌های بیشتر روی مرزها، عوارض گمرکی بیشتر و محدودیت‌های مهاجرتی بیشتر، بلکه جنگ‌های تعرفه‌ای، جنگ‌های فناوری، جنگ‌های سرمایه‌گذاری، جنگ‌های یارانه‌های صنعتی و جنگ داده‌هاست. در سطح جهانی شاهد جنگ‌های داخلی بیشتر (حدود 55 جنگ)، جنبش‌های جدایی‌طلبانه (حدود 60 جنبش) و دیوارها و حصارهای بیشتری هستیم که کشورها را از نظر فیزیکی جدا می‌کند (تعداد آنها تا سال 2019 به 70 فقره رسیده، بیش از چهار برابر آن در سال 1990).

این ناسیونالیسم احیا شده به شیوه‌ای حتی تهاجمی‌تر بیان می‌شود. دولت‌ها و مردم بیشتر و بیشتر به نبرد بین «ما و آن‌ها» فکر می‌کنند: خودی‌ها در مقابل غیرخودی‌ها. این تمرکز جدید بر یک منفعت شخصی محدود و نه روشنگرانه، دقیقا در لحظه‌ای که برای مقابله با چالش‌های جهانی به آن نیاز است، به قیمت همکاری‌های بین‌المللی تمام شده است.

تکه‌تکه شدن هزینه اقتصادی نیز دارد. محققان سازمان تجارت‌جهانی تخمین زده‌اند که آینده «یک جهان، دو سیستم» با کاهش تجارت بین‌المللی و کاهش منافع حاصل از تخصص و مقیاس، درآمد واقعی را در درازمدت حداقل 5 درصد کاهش می‌دهد. کشورهای کم درآمد حتی با کاهش 12 درصدی درآمد، آسیب بیشتری خواهند دید و هر گونه امید به همگرایی آنها با اقتصادهای متوسط و با درآمد بالاتر را تضعیف خواهد کرد. صندوق بین‌المللی پول نیز مطالعه مشابهی را انجام داده که نشان می‌دهد زیان‌های جهانی ناشی از تکه‌تکه شدن تجارت می‌تواند بین ۰.۲ تا ۷ درصد تولید ناخالص داخلی باشد. هزینه‌ها احتمالا در حساب‌وکتاب جداسازی تکنولوژیکی بیشتر است. این را در نظر بگیرید: در حالی که تجارت بین ایالات‌متحده و اتحاد جماهیر شوروی در حدود یک درصد کل تجارت هر دو کشور در دهه 1970 و 80 باقی‌مانده بود، تجارت با چین امروز 16.5 درصد واردات ایالات متحده و حدود 20 درصد واردات اتحادیه اروپا را تشکیل می‌دهد.

سقوط ژئوپلیتیکی ناشی از این تغییرات لرزه‌ای، دنیایی را برایمان به ارمغان می‌آورد که هم‌اکنون در جریان است، یا شاید بدتر از آن، دنیایی که در حال شکسته‌شدن و در خطر تجزیه قرار دارد. معماری قدیمی جهانی که به ما وفاداری‌های ثابت و اتحادهای ناگسستنی می‌داد، تحت فشار قرار گرفته است. یک مسیر جهانی جدید در حال ایجاد است و اتحادهای قدیمی دوباره ارزیابی می‌شوند، در این میان تنها ناتوی توسعه یافته مستثنی‌ست که ایالات متحده از طریق آن، به اعتبار خود، همکاری امنیتی ترانس آتلانتیک را زنده کرده است. جی‌هفت و نه جی‌بیست، اکنون توسط سالیوان به عنوان «کمیته راهبری جهان آزاد» شناخته می‌شود. اما این باعث می‌شود که جی‌180 [بقیه کشورهای دنیا] احساس کند که مورد بی‌توجهی قرار گرفته و نماینده‌ای در این اتحادها ندارند. با دیگر روابط طولانی‌مدت تحت فشار، چشم‌انداز ژئوپلیتیکی مملو از ترتیبات ناهموار، همپوشانی و رقابت است. بدون هیچ طرح جدیدی برای گرد هم آوردن مردم، ما پیش از اتحاد با هم با یک دهه بی‌نظمی روبرو هستیم.

کشورهایی که قبلا از جلیقه تک قطبی رها شده‌اند، از فاصله‌ گرفتنشان از قدرت‌های بزرگ لذت می‌برند و به آنچه را که محقق سنگاپوری، دنی کوآه، «آژانس ملت سوم» می‌نامد، عمل می‌کنند؛ نه تنها از شراکت‌ها و وفاداری‌های سنتی رهایی می‌یابند، بلکه شراکت‌هایی جدید و اتحادهایی اغلب گذرا ایجاد می‌کنند. جارد کوهن در گلدمن ساکس این کشورها را به عنوان «دولت‌های نوسانی» توصیف کرده که وفاداری‌شان به جهت باد بستگی دارد. آنها ترجیح می‌دهند آنچه را که سمیر ساران، رئیس بنیاد تحقیقاتی آبزرور هند، «شرکت با مسئولیت محدود» نامیده، تشکیل دهند که در نوع خود شکلی متفاوت از آنچه دانشمندان علوم سیاسی آن را مینی‌جانبه‌گرایی می‌خوانند هست، یعنی گروهی از دولت‌های گردهم آمده برای اهداف مشترک بلند مدت اما منافع اقتصادی یا امنیتی کوتاه مدت.

هند را در نظر بگیرید که اکنون رهبری آن را هدایت می‌کند که به ناسیونالیسم هندو، اقتدارگرایی و عدم تحمل مذهبی پایبند است. اما با اینکه ارزش‌های مشترک هند و آمریکا- حمایت از دموکراسی و آزادی مذهبی- ضعیف‌تر شده، منافع مادی مشترک دو کشور، به‌ویژه در رابطه با چین، در حال حاضر قوی‌تر شده است. نارندرا مودی، نخست‌وزیر هند، حتی در حالی که از نفوذ فزاینده چین در آسیا می‌ترسد، با آمریکا و روسیه بازی می‌کند و آنها را به نبرد برای قراردادهای تسلیحاتی و معاملات تجاری مطلوب با این کشور وادار می‌کند.

و اندونزی، جایی که ناسیونالیسم منابع در دستور کار قرار دارد زیرا جاکارتا کنترل دارایی‌های معدنی اصلی خود- نیکل- را در دست می‌گیرد. با این حال ملی‌گرایی منابع اندونزی به معنای قرار دادن خریداران اصلی نه تنها نیکل بلکه مس و سایر مواد معدنی آن در مقابل یکدیگر نیز است. یا خاورمیانه، جایی که کشورهایی مانند عربستان‌سعودی و امارات با بهره‌برداری از منافع بسیار متفاوت ایالات‌متحده، چین و روسیه از محوریت ایالات متحده در اقیانوس هند و آرام بهره می‌برند.

اما قراردادهای تجاری و امنیتیِ یکباره و بازیِ دوست در برابر دشمن فقط به کشورها کمک می‌کند. آینده اقتصادی آنها بیشتر به یک سیستم بین‌المللی باثبات بستگی دارد تا معاملات موقت و فرصت‌طلبانه متناسب با شرایط فعلی. هر کشوری به دلایل مختلف خود به چندجانبه‌گرایی جدید نیاز دارد نه فرصت‌طلبی‌های قدیمی.

آفریقا نیز قدرت چانه‌زنی جدیدی دارد که نه تنها از منابع معدنی، بلکه از بازارهای دست نخورده و فراوانی نیروی کار و به رسمیت شناختن اینکه بحران اقلیمی بدون دخالت این قاره قابل حل و کنترل نیست ناشی می‌شود. نزدیک‌تر کردن آفریقا به قلب یک سیستم چندجانبه اصلاح‌شده- نقش بزرگ‌تر در جی‌بیست، افزایش قدرت آن در بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، ذینفعی مالی جدید اقلیمی- پاسخ بهتر و بادوام‌تری‌ست تا اجبار کشورهای سراسر قاره برای انتخاب بین چین، روسیه و ایالات متحده.

در واقع هر یک از این بلوک‌ها مانند اروپا از هماهنگی چندجانبه از طریق نهادهای بین‌المللی سود خواهند برد. هر کشور اروپایی برای ادامه تجارت با چین، دلیلی دارد: آلمان برای حفظ صادرات تولیدی خود، فرانسه برای پیشبرد ایده‌های خودمختاری استراتژیک، اروپای شرقی به دلیل وابستگی‌اش به طرح کمربند و جاده، و کشورهای ایبری [اسپانیا، پرتغال، آندورا، جبل‌الطارق] به دلیل پیوندهایشان با آمریکای لاتین، که نمی‌خواهد از بزرگترین شریک تجاری خود جدا شود و بنابراین اروپا نمی‌خواهد در نهایت بین ایالات‌متحده و چین زیر منگنه باشد. با توجه به اینکه ایالات متحده برای تعدیل چین به اروپا نیاز دارد و چین برای تعدیل ایالات متحده به اروپا نیاز دارد، اروپا در موقعیت قوی‌تری برای حمایت از چندجانبه‌گرایی قرار دارد.

ترویج چندجانبه گرایی با ثبات‌تر فقط به نفع آفریقا، خاورمیانه و اروپا نیست. برای موثرتر شدن در سطح جهانی، ایالات متحده باید با از دست دادن تعصب خود در برابر نهادهای بین‌المللی که ایجاد و رهبری کرده شروع کند. چرا؟ زیرا فریب نسخه قدیمی پکس‌امریکانا دیگر آنقدر قوی نیست که بقیه جهان را برای پاسخ به قدرت ایالات‌متحده ترغیب کند. اما یک چندجانبه‌گرایی جدید با پیشرو بودن ایالات متحده می‌تواند چنین شود. اگر این دلیل کافی نبود، ابتکار امنیت جهانی چین باید زنگ خطری برای واشنگتن باشد و آن را فراتر از ابتکارات دوجانبه و منطقه‌ای فراخواند.

مطالعه سرنوشت «نظم‌های نوین جهانی» در طول تاریخ تا حد زیادی می‌تواند افسرده‌کننده باشد.

نظم‌های جدید جهانی در سال‌های 1815، 1918 و 1945 نشان می‌دهد که تغییرات در معماری جهانی تنها پس از یک جنگ یا شکست اتفاق می‌افتد. در واقع با پایان جنگ سرد سال 1990 توسط جورج اچ دبلیو. بوش به عنوان آغازگر «نظم نوین جهانی» عنوان نهاده شد. درواقع آن سال وقتی تاریخ به اندازه کافی قاطع عمل نکرد، نقطه عطفی بود. می‌توانید استدلال کنید که آلمان خواهان اتحاد بود و فرانسه می‌خواست آلمان را از طریق اتحاد اروپا مهار کند. و اینکه ایالات‌متحده می‌خواست ناتو و رهبری آن را حفظ کند. روسیه تحقیر شده هرگز وارد نظم نوین جهانی نشد. و در این لحظه که تغییر در دستور کار قرار داشت، به نقشی که چین، هند و جهان در حال توسعه در آینده ایفا خواهند کرد، اهمیتی داده نمی‌شد.

چالش‌های وجودی که ما اکنون با آن روبرو هستیم لحظه‌ جهانی نادری را ایجاد می‌کنند که در آن سنگ زیر پای ما جابجا می‌شود و معماری بین‌المللی باید یک بار دیگر بازسازی شود وگرنه پژمرده خواهد شد. معماری بین‌المللی که در دهه 1940 بنا نهاده شد، باید برای نیازهای دهه 2020 بازسازی شود، دورانی که در یک اقتصاد یکپارچه‌تر، یک دنیای اجتماعی به هم پیوسته‌تر و از نظر ژئوپلیتیکی به هم وابسته‌تر، استقلال هر کشور با وابستگی متقابل جهانی به‌دست‌می‌آید. ما شاید نتوانیم یک پارتنون کاملا جدید بسازیم، اما باید راهی برای جلوگیری از کمپ‌زدن در خرابه‌های آکروپولیس پیدا کنیم.

در دنیایی که در آن بیماری مالی همیشه یک خطر است و زنجیره‌های عرضه جهانی کشورها و قاره‌ها را مانند قبل به هم پیوند می‌دهند، ما نمی‌توانیم کشورها را به روش قدیمی ببینیم، بلکه به عنوان بخشی از شبکه‌ها و روابط که سرریزهای یکی می‌تواند اثرات مخربی بر دیگران داشته باشد می‌بینیم. بنابراین صندوق بین‌المللی پول دیگر نمی‌تواند بدنه‌ای باشد که منتظر است تا زمانی که کشورها دچار بحران‌های تراز پرداخت‌ها می‌شوند اقدام کند، بلکه باید در کار پیشگیری از بحران و همچنین حل بحران باشد. و برای جلوگیری از رکودهای آینده، بازوی نظارتی جهانی آن باید با هماهنگی هیات ثبات مالی و بانک تسویه حساب‌های بین‌المللی تقویت شود تا نظارت و گزارش همه خطراتی را که اقتصاد جهانی را تهدید می‌کند انجام دهد.

بانک جهانی باید به یک بانک جهانی کالاهای عمومی تبدیل شود که بر سرمایه انسانی و نظارت بر محیط زیست متمرکز است. و با توجه به اینکه بانک جهانی برای ایفای این نقش‌ها به منابعی در حدود 450 میلیارد دلار در سال- سه برابر هزینه‌های فعلی آن- نیاز دارد، رئیس جدید آن، آجی بانگا، به حمایت ایالات متحده در روند اصلاحات نیاز دارد. علاوه بر این سهامداران باید با تخصیص سرمایه بیشتر با اصلاحاتی مانند ادغام تسهیلات کم‌درآمد و متوسط بانک، نوآوری در استفاده از ضمانت‌ها و همچنین وام‌ها و کمک‌های بلاعوض موافقت کنند و بانک را به عنوان یک بستری برای بسیج سرمایه‌گذاری بخش خصوصی ببینند.

از دهه 1940 تا 1990، سازمان تجارت جهانی با اجماع و از طریق مذاکره کار کرده. از زمان سازماندهی مجدد نئولیبرالی سازمان تجارت جهانی در اواسط دهه 1990– و برای اولین بار طی 50 سال– هیچ توافق تجاری جهانی امکان‌پذیر نبوده است. و تحت‌نظر مدیر کل آن، نگوزی اوکونجوایویلا، تمرکز بیشتر بر دیپلماسی و یک سیستم تجدیدنظر اصلاح شده برای مقابله با حداقل‌ترین حوزه‌های تجارت ضروری است: خدمات، داده‌ها و فناوری اطلاعات به طور کلی. و یک چارچوب بین‌المللی جدید باید برای مقابله با مسائل قانونی و اخلاقی ناشی از خطرات هوش مصنوعی و اینترنت ایجاد شود.

پس از کووید-19، هر کس که به طور جدی به سازمان جهانی بهداشت که بودجه‌ای معادل سه بیمارستان متوسط ایالات متحده دارد، نگاه کند، نمی‌تواند ضرورت وجود بودجه کافی برای مقابله با فهرستی از خطرات را دست کم بگیرد. جی‌بیست باید نماینده بیشتری از 175 کشور دیگر باشد، دبیرخانه مناسبی ایجاد کند و توجه بیشتری به بحران‌های درهم‌تنیده در فقیرترین نقاط جهان داشته باشد.

و سازمان ملل متحد باید تکامل یابد. تا زمانی که روسیه در مورد همه موضوعات از جمله مجازات جنایات جنگی، نسل‌کشی و جنایات علیه بشریت در شورای امنیت انحصاری حق‌وتو داشته باشد، کل سازمان می‌تواند در انفعال بماند. اگر نمی‌توانیم شورای امنیت را با کاهش یا حذف حق وتو اصلاح کنیم، ایالات متحده باید مجمع عمومی سازمان ملل و 193 عضو آن را تشویق کند تا نقش رهبری مسئولانه‌تری را ایفا کنند.

حداقل تحت رهبری مجدانه دبیرکل سازمان ملل، آنتونیو گوترش، می‌توانیم به اصلاحاتی در کار حفظ صلح سازمان ملل دست یابیم و راه بهتری برای ارائه بودجه کمک‌های بشردوستانه ایجاد کنیم که برای پناهندگان و آوارگان روبه‌افزایش سراسر جهان به 41 میلیارد دلار در سال نیاز دارد. یک نقطه شروع می‌تواند حمایت واشنگتن از یک توافقنامه برای تامین مالی مناسب اقدامات اقلیمی، آمادگی همه‌گیری و تعهدات بشردوستانه باشد. به ویژه در کنفرانس تغییرات اقلیم امسال در دبی، کشورهای نفتی خاورمیانه باید در تامین مالی انطباق لازم در کشورهای کم درآمد و متوسط مشارکت کنند.

دستور کار ایالات‌متحده برای اصلاحاتی چنین می‌تواند چندجانبه‌گرایی را به مسیر اصلی بازگرداند. محققان روابط بین‌الملل اغلب از تله توسیدید صحبت می‌کنند، یعنی یک قدرت در حال ظهور هژمونی ریشه‌دار را به دست می‌گیرد، درست همانطور که آتن در قرن پنجم قبل از میلاد با اسپارت داشت. اما اغلب فراموش می‌شود که اسپارت به دلیل قدرت آتن شکست نخورد. اسپارت سال‌ها بعد شکست خورد زیرا کشورهای کوچکتر از آتن قدرت هژمونیک آن را نابود کردند.

در اینجا درسی برای ایالات متحده وجود دارد که توجهش به طور فزاینده‌ای بر چین متمرکز شده است. برای مدتی ظرفیت آن برای پیشی گرفتن از بزرگترین رقیبش قابل محاسبه و اثبات است. آنچه کمتر زیر ذره‌بین است پیامدهای از دست دادن نفوذ ایالات متحده در آفریقا، آسیا، آمریکای‌لاتین و خاورمیانه است. ایالات متحده می‌تواند در نبرد با چین پیروز شود، اما با این کار، در نبرد برای جلب حمایت از سراسر جهان شکست می‌خورد. برای ایالات متحده بسیار بهتر است که در بازسازی نظم جهانی پیش قدم شود و در اینجا بهترین دست ممکن را دارد. اگر واشنگتن در رویارویی با مشکلات جهانی که نیاز به راه‌حل‌های جهانی دارند به اندازه کافی جسور بود، دیگر نیازی به داشتن وسواس در مورد نفوذ فزاینده پکن نداشت. در عوض چین با یک انتخاب تعیین کننده روبرو خواهد شد: یا با ایالات متحده کار کند، همانطور که می‌گوید می‌خواهد کار کند، یا با مذاکره در مورد همکاری‌های بین‌المللی و اهمیت نهادهای جهانی روبه‌رو شود، در حالی که فقط به سیاست «اول چین» علاقه‌مند است. امروزه به‌نظر می‌رسد که چین منافع مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک دیده‌بان جهانی را دارد، اما نه ارزش‌های آن را. آمریکا ارزش‌هایش را دارد، اما علاقه کافی ندارد. ارزش‌ها یک شبه تغییر نمی‌کنند، اما علایق چرا. حالا نوبت شماست آمریکا.

برچسب ها
مشاهده بیشتر

فاطمه لطفی

• فوق لیسانس مهندسی محیط زیست • خبرنگار تخصصی انرژی • مترجم کتابهای عطش بزرگ، تصفیه پسابهای صنعتی، تصفیه آب، استفاده مجدد از آبهای صنعتی، فرایندها و عملیات واحد در تصفیه آب و ساز و کار توسعه پاک

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن